- دوشنبه ۲۹ شهریور ۰۰
- ۱۳:۰۳
به گزارش ایکنا از لرستان، آمدهایم تا زیارتتان کنیم، شهر چه شلوغ شده است، هرکسی را میبینی گُلی در دست دارد؛ حتی کودکان محله ما که از زمین خاکی دور و برمان گُلهایی که هیچ گُلفروشی آنها را ندارد چیدهاند و به استقبال آمدهاند تا با سادگی نگاهشان به دوستان همکلاسیشان بگویند آرامش امروز مرهون ایثار و فداکاری شماهاست.
وقتی اللهاکبرگویان دستهایمان را زیر تابوتتان میگذاریم شاید وزن تابوت سبک باشد ولی سنگینی چیزی شانههایمان را میلرزاند،....به خدا شرمنده شماییم، بهراستی چه کردید که خدا بهترین هدیه خودش را نصیب شما کرد، البته مدتی است که جواب این سؤال دارد از زبان دوستان بهجای مانده شما برایم روشن میشود، اینکه تازه فهمیدم که شهید توکل مصطفیزاده از بدو ورودش به سپاه تا به حال «بعد از شهادتش» یکی از دوستانش از طرف خود توکل حقوق دریافتی اش را خرج چند خانواده فقیر می کرده است...
تازه فهمیدم که شهید جمشید سلیمانی در شبهای سرد زمستان در منطقه عملیاتی پتوهای سهم خود را هنگام خواب بر روی همرزمانش میکشیده و خود بیرون سنگر در سرمای «عشق درجه» میخوابید...
تازه فهمیدهام که شهید علی کوشکی در یکیاز عملیاتها به دوستش میگوید تو شهید میشوی، و بقیه از این حرف تعجب میکنند و فقط و فقط این است که «شهیدان را شهیدان میشناسند» که خود شهید علی بعد از چندی یک ساعت قبل از شهادتش، غسل شهادت میکند و دعوت ربالعالمین را لبیک میگوید...
تازه فهمیدم که شهید دکتر ایرج خسروی توی دلنوشتههایش به خدا نوشته بود؛ هیچ وقت لباس نو نمیپوشم تا غرور جوانی وجودم را فرا نگیرد و میترسم از اینکه این غرور مرا از تو دور کند،...
تازه میفهمم که شهید هاشم پورزادی چهطور ازیک ماه قبل از عاشورای حسینی سناریوی شهادتش را تقدیم خدا کرده بود و دوست داشت در روز عاشورا شهید و پیکرش برروی دست مردم تشییع تا بلکه مراسم عزاداری امام حسین(ع) را شوری داده باشد، و همینطور هم شد...
تازه فهمیدم شهید مدافع حرم رضا رستمیمقدم با اینکه جانباز هشت سال جنگ تحمیلی بود ولی چهطور بیتابی میکرد تا اسمش را بهعنوان مدافعان حرم بنویسند و لحظهشماری امانش را بریده بود تا اینکه قرعه به نامش میافتد و شیرینی بین اطرافیان پخش میکند «شیرینی شهادت»...
تازه فهمیدم که شهید شاهمراد نقدی در لحظات آخر عمرش در حالیکه خون زیادی از بدنش رفته، کشانکشان و غلتان در خون خود را به گوشهای می رساند تا جملهای را به یادگار بر تارک تاریخ به ثبت برساند و با خون خود روی ماسههای آنجا مینویسد به خانوادهام و به سربازانم نگویید که من شهید شدهام ... و فقط و فقط افق دیدش این بود که اطرافیان با شنیدن شهادت فرمانده از ادامه ماموریت مایوس نشوند... بهراستی افق دید من کجاست؟... شایدهم هنوز نفهمیده باشم چراکه اگر میفهمیدم....؟؟؟
خلاصه کلام، شهدا دستتان درد نکند که با ریختن خون خود وجب به وجب خاک این سرزمین را آبیاری کردید و امروز دشمن از همین خون شما میترسد که نمیتواند دستدرازی کند، میدانم که آمدید در این دنیا که ما غرق مادیات و روزمرگی شدیم شرمندهمان کنید و سند آزادگی و «ما تا آخر ایستاده ایم» را به ما نشان دهید.
ختم کلام به مادر فاطمه زهرا(س) و ارباب بیکفن امام حسین(ع) و دیگر شهدا سلام برسانید و رهبرمان و تمام مسلمانان همیشه پیروز را دعا کنید، به امید دیدار...
امروز سهشنبه، یکم اسفندماه جاری همزمان با سالروز شهادت حضرت فاطمهزهرا(س) مراسم تشییع و خاکسپاری شهدا از ساعت ۹ صبح در میدان شهدا آغاز شد و مردم شهر خرمآباد پیکر مطهر شهدای گمنام را تا مصلی الغدیر خرمآباد مشایعت کردند که یکیاز شهدا در دانشگاه علامه طباطبایی خاکسپاری شد و یک شهید در تیپ ۸۴ شهید رستمی و شهید دیگر در تیپ ۵۷ حضرت ابوالفضل(ع) به خاک سپرده شدند.
یکیاز شهدا ۲۰ ساله و در عملیات والفجر یک به شهادت رسیده است و دو شهید دیگر ۲۰ و ۲۶ ساله است که در تک دشمن منطقه زبیدات به شهادت رسیدهاند.