- پنجشنبه ۱۹ خرداد ۰۱
- ۱۹:۱۲
فرمانده گردان محبین تیپ 57ابوالفضل (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)
در اسفند ماه 1340 ، آنجا که جلوه بهار به تدریج نمایان میگردد، در روستای سرآسیاب، واقع در 6 کیلومتری شهر کوهدشت، در استان لرستان ودرخانوادهای مستضعف به دنیا آمد . کودکی را با احساس در خانوادهای گرم به پایان برد . تحصیلات ابتدایی راه موفقیت و زحمات زیادی که در کنار درس خواندن می کشید، به پایان برد.
برای رفتن به مدرسه راهنمایی بایدهر روز مسافت 6 کیلو متری روستای سر آسیاب تا شهر کوهدشت را با پای پیاده بپیماید.
او هر روز این مسافت را می رفت ،در روزهای سرد زمستان، بدون لباس گرم و در روزهای گرم تابستان ، بدن هیچ گونه امکانات رفاهی. دوره راهنمایی را پشت سر گذاشت و دوره دبیرستان را آغاز کرد.در این دوران مشکلاتش بیشتر شد. هزینه تحصیل در دبیرستان سبب شد تا اوبه سختی در کنار پدرش کار کند و پول دریافتی را صرف تحصیل خود نماید. تا سال سوم دبیرستان بیوقفه درس خواند و همیشه شاگرد ممتازی بود. سالهای پاپانی تحصیل اودر دبیرستان همزمان بود با اوج مبارزات مردم ایران بر علیه حکومت خود فروخته و وابسته پهلوی. او نیز که خود طعم فقرو نداری حاصل از سیاستهای فاسد نظام شاهنشاهی را چشیده بود، وارد مبارزه با حکومت شاه شد.
درتظاهرات میلیونی مردم بر ضد رژیم طاغوت او ازاولین کسانی بود که در میدان حاضرمی شد. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به انجمن اسلامی دبیرستان محل تحصیلش در کوهدشت پیوست. جنگ که شروع شد به بسیج پیوست و جزو اولین کسانی بود که راهی جبهه شد .از روز اول ورود به جبهه فرمانده دسته شد وبا اثبات لیاقت وکا رآمدی خود به فرماندهان جنگ، دیری نپایید که فرمانده گردان شد.
او وگردان تحت فرماندهی اش در علمیات خط شکن بودند. در طول جنگ چند نوبت مجروح شد، اما دریغ از اندکی نومیدی، پس از هر بار التیام زخم وبهبودی نسبی راهی صحنههای نبرد میشد. در سال 1365 به سمت فرماندهی طرح عملیات لشکر 57 حضرت ابوالفضل منصوب شد. همزمان در رشته علوم اجتماعی در دانشگاه قبول شد، اما به دانشگاه نرفت.او می گفت: اگر عمری باشد، پس از جنگ ادامه تحصیل میدهم.
در سوم خرداد سال 1366 ، هنگامی که فرماندهی طرح عملیات را در عملیات کربلای 10 عهدهدار بود،به شهادت رسید.
یکی از همرزمانش میگوید:
در منطقه با این که شهید آزادبخت مجروح شده بود، بچههای امداد را صدا زدم، خود که مسئول بهداری بودم، برای مداوای زخمهای او دست به کار شدم، اما مجبور شدیم او را به پشت خط انتقال دهیم. در همین موقع ایشان با ناراحتی از روی تخت بلند شد و گفت: این چه وقت انتقال است، آنجا بود که به اخلاص او پی بردم.
وصیت نامه شهید علیمردان
بسم الله الرحمن الرحیم
گواهی می دهم که خداوند یکی است و محمد (ص) پیامبر اوست و قرآن کتاب خدا و معجزه پیامبر (ص) است .
وصیت من وصیتنامه تمامی شهدا است که هر کدام به نحوی برای پیروزی دین خدا و اسلامی به شهادت رسیدهاند. از امام خمینی پیروی کنید و دستورات او را یک به یک انجام دهید و مقلد او باشید و کاملاً مطیع امر او باشید. اما مطلبی با زوار کربلا دارم. انشاء الله که راه کربلا باز میشود و همه انشا الله به زیارت کربلا برویم و اما اگر راه کربلا باز شد و به کربلا رفتید و ما در میان جمعتان نبودیم، به جای رزمندگان شهید صدا بزنید که ای حسین (ع) شهید، شهدای ما به عشق آزادی کربلایت آمدند. اگر آن زمان در کربلا نبودند که به یاریت بیایند، اکنون با اندک زمانی فاصله به سوی تو آمدند تا قیام و انقلاب تو را تداوم بخشند و تجلیگر قیام تو باشند ، اما آفتاب عمرشان بین راه غروب کرد و غروبها را خون فشاندند و اینک سحرگاهان فرا رسیده و ما آمدهایم تا لاله خون را بچینیم. باز مطلبی دارم،کولهپشتی حمید سوری پیش من است و او هم وصیت کرده که اگر ما به کربلا رسیدیم، کوله او را به کربلا برسانیم و بگوییم ای حسین (ع) حمید رزمندهای بود که برای رسیدن به کربلایت از جان خود دریغ ننمود . در این راه خستگیناپذیر بود، اما قاتلان علی اکبرت خنجر خصمانه زمان را بر قلب او فرو بردند. اینک این کوله آن شهید. اگر بنده نیز در بین راه کربلا به شهادت رسیدم، کولهام جفت کوله حمید به کربلا ببرید و همین مطالب را نیز از طرف من آنجا کنار مرقد مطهر امام حسین (ع) بخوانید.
اما پدر و مادرم، شما برای رشد و شکوفایی نهال من دریغ نکردهاید، زندگیتان را در پای این نهال گذاشتید و مرا به اینجا رساندید، ولی من نتوانستم آن چنان که شاید و باید، جوابگوی زحمات شما باشم، اما خدا را شاهد میگیرم من هم آن زحمات شما را به یاد داشته و هم ضرورت وجود در جبهه را طبق دستورات ائمه(ع) اولویت دادم و در نظر داشتم زحمات شما را. از این که نتوانستم خدمتگزاریتان نمایم، ببخشید و شهادت مرا لیاقت و نعمتی از طرف خدا بدانید که به شما دست داده است . توفیق در صف حسینیان را برای من طالب باشید و اگر جنازهام به دستتان رسید، در بهشت زهرا زیر پای محمود و کنار حمید دفنم کنید و اگر جنازهام به دستتان نرسید، بدانید که من در صحرای جنوب و غرب کشور، در بیابانها همرزم دارم و در پیش آنها هستم. در غرب پیش جهانشاهها هستم و در جنوب پیش دهقان و اسدها هستم .
اما همسر عزیزم امید است که حالت خوب باشد و هیچ گونه ناراحتی نداشته باشید. از تو نیز میخواهم که مقاوم و استوار در برابر مشکلات ایستادگی کنی و ناراحتی به خود راه ندهی، چون من که راضی به رضای خدا هستم و تو نیز اگر مرا میخواهی، تو نیز راضی به رضای خدا باش و هر موقع مورد فشار قرار گرفتی، به خدا پناه ببرید و بسیار ذکر کن و ذکر فاطمه (س) را زیاد کن (34 مرتبه الله اکبر و 33 مرتبه الحمد لله و 33 مرتبه سبحان الله) نماز بخوان. در برابر گرفتاریها به خدا پناه ببر و صبور باش که قرآن کریم فرمود: ان الله مع الصابرین. صبور باش که خدا با صابرین است. بیش از هر چیز توکل بر خدا کن . من خانواده ترا میشناسم که صبرشان تا چه اندازه هست. تو از نسل آن خانواده هستی و میخواهم که صبورتر باشی انشا الله. تو را فراموش نمیکنم.تو فاتحه زیاد برایم بخوانید که من عاصی بودم و قرآن نیز زیاد بخوانید، تاروحم تازه شود. برادرانم را درس قرآن یاد بدهید تا برایم بخوانند و از آنها میخواهم که از خط امام واسلام جدا نشوید و محکم و پوینده راه امام و شهدا باشید. در ضمن مرا با لباس فرم سپاه دفن کنید که حق به گردن من دارد، ببخشید و مرا حلال کنید و من نیز اگر حقی پیش کسی دارم، حلال میکنم.
ای حسین، شهدای ما به عشق کربلا آمدند، اگرچه نتوانستند مرقد مطهر تو را زیارت کنند، ولی اکنون در محضر تو هستند. شهدا آمدند تا قیام انقلاب تو را تداوم بخشند و تجلیگر قیام و حماسة حسینی باشند. اما آفتاب عمرشان در بین راه غروب کرد. تو خود یاریگر دیگر رزمندگان باش تا به آرزوی شهدا جامه عمل بپوشانند. بعد از شهادتم فرزندانم را طوری تربیت کنید که پیرو رهبر باشند. دخترم را فاطمهگونه و پسرم را حسینوار تحویل جامعه بدهید تا در مسیر اسلام حرکت کنند. در پایان از خدا میخواهم ما را از یاران حسین بن علی قرار دهد و مرگی نصیبم کند که رضایت خدا در آن باشد.
علیمردان آزادبخت
منبع: رد پای یاس - سردار شهید علیمردان آزادبخت
https://radepayeyas.blog.ir/