یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید علی گودرزی ، از شهدای انقلاب اسلامی در خرم آباد

  • ۱۰:۳۰

شهید علی گودرزی - خرم آباد

شهید علی گودرزی

فرزند  : باباحسین

تاریخ شهادت  :  ۱۳۵۷/۰۵/۲۷

محل شهادت  : شهرستان خرم آباد هنگام تظاهرات علیه رژیم ستم شاهی

محل دفن  :  گلزار شهدای شهرستان خرم آباد 


یکم خرداد ۱۳۳۰، در بخش ویسیان از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش باباحسین، نجار بود و مادرش کافیه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ریاضی درس خواند و دیپلم گرفت. طلبه علوم دینی و حوزوی بود. بیست و هفتم مرداد ۱۳۵۷، در شهرستان زادگاهش هنگام تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت ضربه به سر، شهید شد. مزار او در همان شهرستان واقع است.

شهدای انقلاب اسلامی

سامانه ملی شهدا

حجت اله گودرزی

بسم الله الرحمان الرحیم

بنام خدا که آرام بخش دل و خالق زیبائیهاست

سلام بر حسین که سرور شهداست

شهید علی گودرزی متولد 1330 از خانواده متدین و مذهبی بدنیا آمد و از همان کودکی در مکتب حسین پرورش یافت و از مریدان خاندان عشق و ولایت امامت بود چون عزادارهای علی در ایام محرم بیاد ماندنی است و اکثر مردم روزهای تاسوعا و عاشورایی او را به خاطر دارند آنقدر بر سر و سینه می نواخت که سینه اش چاک چاک و خون آلود میشود و این امر موجب هیجان دیگر عزاداران میشود و علیه حکومت منسوخ طاغوت شعار میدادند و همین مسئله موجب شد در ایام محرم بارها توسط ساواک دستگیر و زندانی گردد و از او بارها تعهد گرفته شد که در محرم خود را به ساواک معرفی نماید و عزاداری ننماید.اما او پیرو مکتب سالار شهیدان حسین ابن علی بود وهمچون پروانه بر گرد شمع میسوخت وگوئی چیزی گم کرده بدنبال گم گشته تا به مقصود برسدکه امام خمینی (ره)آن فرزند زهرا(س)سلاله حسین را یافت در ایام کودکی بسیار باهوش و زکاوت بود در سال 1343 دوران ابتدایی راسپری کرد و در سال 1352 دوران دبیرستان را در رشته ریاضی فیزیک به پایان رسانید در سال 1353 به خدمت سربازی رفته و چون انقلاب را به رهبری امام آن معمار انقلاب میشناخت با فنون نظامی آشنا و تجهیزات نظامی را به خوبی فرا گرفت که جزوات و اسناد آن موجود است علاقه وافر به عکاسی داشت آنهم از طبیعت و آثار باستانی شهرمان بعد از خاتمه سربازی در سال 1355 در سازمان کار و امور اجتماعی استخدام شد و بدلیل غیر شرعی بودن آن سازمان استعفاء داد و به فعالیتهای سیاسی مذهبی خود پرداخت منجمله ارتباط نزدیک با امام امت و رساندن اعلامیه و پخش نوار سخنرانی های امام به دیگرنقاط کشور و ارسال کمک به مسلمانان فلسطین .همیشه راهنمای خانواده و دیگر آشنایان بود هر زمان به جایی سفر می کرد سوغاتش کتابهای مذهبی بود و دیگران را دعوت به اسلام ناب محمدی به رهبری امام خمینی میکرد در اواسط 1355 به استخدام سازمان رادیو تلویزیون ایران درآمد و بعد از گذراندن دانشکده صدا و سیما به خرم آباد انتقال و در قسمت صدابرداری مشغول بکار شد تا سال 1356چون آن مرکز را آلوده شناخت ومحل کار را با روح خود سازگار نمیدانست از سازمان استعفاء داد و به مراد خود نزدیک تر شد . به مدرسه علمیه ولی عصر(عج)(حافظیه)بروجرد رفت و مشغول کسب علم و دروس دینی و طلبه گردید،به مقصود مراد نزدیکتر او به تمام معنا برای همه معلم و الگو بود از نظر رفتار-اخلاق-حسن برخورد با دیگران مسائل دینی و شرعی-نجابت و تلاوت قرآن 

حال نکاتی چند در خصوص آن شهید:

تلاوت قرآن و راز و نیازش در نیمه های شب مانند معلمش که نامش را از او بیاد دارد.

 علی اولین شهید انقلاب شهرمان مانند معلمش هم اولین شهید محراب . تاریخ شهادت 22/5/57 مصادف باروز نهم ماه مبارک رمضان ساعت 23شب دههم

نحوه شهادت: اصابت گلوله به ناحیه سر مانند معلمش ضربت شمشیر خصم به سر در راه نماز وامر به معروف و نهی از منکر جان باختن در راه دین و ایمان و نمازش با لب تشنه مانند معلمش سالار شهیدان 

 

حسین(ع)را کسی نبود پیکرش را کفن و تشیع نماید علی را هم کسی حق نداشت تشیع نماید گواهی شهادتش گواه بر آن است.

نحوه شهادت علی:

در ایام ماه مبارک رمضان 57 آغاز راهپیمایی ها ی انقلاب، انقلاب کم کم به اوج نزدیک میشود .شهید به خرم آباد مراجعه نمود که در این ماه نزد خانواده باشد و به امور مسائل انقلابی خود بپردازد در آن ایام حجت الاسلام آل اسحاق بمناسبت ماه مبارک رمضان به استان دعوت و در مسجد علوی سخنرانی می نمود که در شب هفتم توسط ایادی ساواک دستگیر و بازداشت گردید در شب هشتم حجت الاسلام ورامینی سخنرانی و هم صدا با مردم درخواست آزادی او را میکنند در عصر روز نهم شهید به دوستان میگوید امشب غسل شهادت بکنید وخود بعد از غسل در هنگام افطار آب ننوشید و به صراحت اعلام نمود امشب شب شهادت است و من همانند سالار شهیدان باید لب تشنه باشم و بطرف سنگر رزم مسجد علوی با دیگر برادران و دوستان راه افتاده در زمان سخنرانی آیت الله ورامینی مزدوران رژیم طاغوت به مردم حمله ور آیت الله ورامینی را دستگیر و با مردم درگیرمیشوند و درگیری خیابانی شروع میشود بعد از درگیری شهید با مامورین چون او را از قبل می شناختن او را شناسائی و در ساعت 11شب دهم ماه مبارک رمضان مصادف با 22مرداد 1357 در کوچه مخابرات نزدیک به میدان استانداری از ناحیه سر مورداصابت گلوله و به درجه رفع شهادت میرسد و مزدوران پیکر پاکش را به مقصد نا معلومی انتقال داده و3روز بعد با مراجعه خانواده شهید و اقوام و مردم به مراکز امنیتی آنها مجبور میشوند که پیکر پاکش را تحویل نمایند اما به شرط گرفتن تعهد که هیچگونه مراسمی برگزار نشود و خود مامورین شهید را تشییع و دفن نمایند و اینها همه ترس رژیم از ایمان مردم بود و وصیت شهید به همه این بود حمایت از ولایت و رهبری، نماز و روزه ،امر به معروف و نهی از منکر و حجاب .

از شاگردان آن شهید برادر کوچکتر رضا گودرزی که در چند عملیات جنگ تحمیلی مجروح و در نهایت در شهر ماهوت عراق در جنگ تحمیلی به درجه شهادت نائل روحشان غریق رحمت و راهشان پایدار.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

شهید علی و رضا گودرزی از خانواده پر جمعیت متولد و این خانواده دارای 6فرزند ذکور و 3فرزند مونث ،پدرش کارگر و مادرش خانه دار ،اعضاء خانواده از زمانیکه خود را می شناختن مشغول کار و تحصیل میشوند بطوریکه ییک نوبت روز را تحصیل و نوبت دیگر کار می کردند فرایض دینی در محیط خانواده الزامی بود آن هم بدلیل دادن لقمه هلال به اعضاء خانواده و اعتقاد پدر ومادر به دین اسلام ناب محمدی .سکونت آنها در خرم آباد در حدود یک قرن می باشد که محل اولیه زندگانی در پشت بازار و بعد از آن در چهار راه فرهنگ از لحاظ طایفه پدری و مادری صارمی یعنی تیره ای از ایل بیرانوند با توجه به اینکه علی در اوایل انقلاب شهید می شود ولی خانواده آنها نسبت به انقلاب اعاده دین نمود بطوریکه برادر بزرگتر در زمان انقلاب در درگیری با گاردیها توسط نارنجک بشدت مجروح و برادر دیگرش ، همانطور آخرین فرزند ذکور خانواده در سال 1366 بعد از چند بار مجروحیت در جبهه های حق علیه باطل در عملیات ماهوت عراق به درجه شهادت نائل می گردد بنام رضا-رضا گودرزی در همان ابتدای نوجوانی بارها این مطلب را عنوان می نمود که من عمری کوتاه و در دوران جوانی زندگی را بدرود حیات گفته انگار به وی الهام شده بود که چند سال باید زندگی کند و همانطور هم شد و در سن 24 سالگی در اوج جوانی شهید گردید او هم مانند برادر بزرگتر خود از هوش سرشاری برخوردار بود بطوریکه در کلاس پنجم داستانی بنام حسنک ذغال فروش تحریر نمود به مضون یک شاه ظالم علیه مردم خود که همان موقع معلمش بنام خانم یگانه داستان را بعنوان یادگاری نزد خود نگهداری می نماید.رضا به ورزش علاقه شدیدی داشت آنهم در رشته فوتبال و در تیم بنیاد شهید به اتفاق شهید حسین بیگی توپ می زد در دوران مدرسه عضو تیم بود دیگر دوستان شهید چتر انبری شهید قاسم بچه های میدان امام حسین(شقایق)بودن خانواده این دو شهید در سال 1354 جهت توسعه کار پدرشان به ابتدا خیابان سوم قاضی آباد نقل مکان نمودن که هنوز هم خانه پدری در آن منطقه می باشد.

از خاطرات شهید علی گودرزی یکی از فرماندهان دوران سربازیش بنام حسین سپهوند می گوید او را در ماه مبارک رمضان دیدم با توجه به ایکه همشهری بودیم جویای احوالش شدم پرسیدم در این ماه چکاری میکنی شهید گفت روزه هستم این مسئله برایم تعجب آور بود چون نظام سخت با برگزاری اینگونه مسائل دینی آنهم در پادگان جلوگیری می نمود یا یک روز مادرش گفت پسرم سربازی تو در خوزستان می باشد و الان هم تابستان است چگونه روزه می گیری شهید گفت مادر جان نهارم را برای افطار پنهان میکنم و شام را برای سحرم .آری نمیدانم در ماه محرم چه رمز و رازی است که از هر کدام از دوستانش میپرسم از علی چه خاطره ای داری همه شان باتفاق نظر می گویند ماه محرم.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

بنام خداوند

وابستگی اینجانب با خانواده شهید علی گودرزی از قبل از تولد ماه بوده بخاطر مسئله فامیلی که بعدا" با دوستی و همکلاسی و هم نشینی کامل گردید.پدر و مادر شهید علی گودرزی انسانهای مومن و دوست داشتنی بودن طوری که آنها را به سنگ صبور فامیل و دوستان و آشنایان می شناختن و منزل و دکان آنها محل تجمع بچه ها بود و اما شهید هم مثل والدین محترمش روحیه بشاش و با صبر و حوصله و خوش مشرب و دوست داشتنی با صورتی زیبا وخندان که همواره مثل بقیه بچه ها در کلیه مراسمات مذهبی شرکت فعال داشت وچیزی که همیشه شهید را از دیگران جدا می ساخت تذکرات به موقع ایشان بود زیرا همیشه امر به معروف و نهی از منکر ایشان روی زبانش زیادی میکرد برای دوست و دشمن و آشنا و بیگانه ایشان انسانی زحمت کش-کم توقع-خود ساخته و با حوصله و شکر گذار بود .

در سال تحصیلی 1348-1349 در دبیرستان امام(پهلوی سابق)در کلاس پنجم ریاضی مشغول تحصیل بودیم که در درس شیمی(آقای الماسی)تجدید و بعدا" در شهریور ماه هم مردود شدیم که سال تحصیلی جدید مرحوم شهید گودرزی کمتر به کلاس می آمد و بیشتر در جلسات مذهبی شرکت می کرد و بیشتر به مطالعه آزاد می پرداخت –شهید علی گودرزی جذابیت خاص خود را داشت هیچکس هیچ وقت خاطرات و صدای یا حسین،مرگ بر شاه شهید گودرزی را در روز و شب تاسوعا و عاشورا و شام غریبان خرم آباد را فراموش نمی کندزیرا آن موقع رسم بود که سینه زن ها و زنجیر زن ها از 4محله(پشت بازار ،درب دلاکان،شمشیرآباد، گل زرد(شهدا فعلی))اول به مسجد جامع و بعد به حسینیه مرحوم حاج گلشن(باغچه)و سپس پادگان (دانشگاه فعلی لرستان)برای عزاداری می آمدند.معمولا" با آشنایی که از شهید گودرزی در ذهن دیگر هیئت ها بود آنها دیرتر از بقیه دسته جات به پادگان (دانشگاه فعلی)می آمدند بقیه بچه های دیگر هیئت ها داخل هیئت گل زرد برای بار دوم وارد پادگان شده و زمانی که نوحه خوانی پیر مداح و پیشکسوت شهرمان یعنی مرحوم حاج علی سلطانی تمام می شد صدای حسین حسین شهید گودرزی تازه شروع می شد و عزاداری حال و هوای خود را پیدا می کرد که باعث ترس مامورین می شد که با غش کردن شهید و دیگران و گریه و زاری شور حسینی برپا می شد که بعضی مواقع شهید را غش کرده از روی دست ها به بیرون هدایت و گاهی هم از زیر دست یا او را به بیرون می فرستادن که دست مامورین به او نرسد.ایشان شهامت را از سرور آزادگان ،امام حسین(ع) و صبر و شکیبایی را از کریمه اهل بیت حسن بن علی(ع)و امر به معروف را از صادق علوم شیعه یعنی امام جعفر صادق(ع) به ارث برده بود بعد از اینکه ایشان موفق به گرفتن دیپلم ریاضی شد در امتحان ورودی رادیو و تلویزیون شرکت نمود و قبول ولی چون با روحیه ایشان هماهنگی نداشت دوام نیاورد و از آنجا بیرون آمد بعد از چندی استراحت فکری به حوزه علمیه بروجرد پناه برد و شروع به خواندن دروس حوزوی نمود و همواره در جلسات مذهبی شهر شرکت فعال داشت بطوری که فعالیتهای مذهبی سیاسی ایشان عملا" از سال 48 شروع شده بود هر روز طوری ادامه داشت تا به سال 1356 که به انقلاب مردمی پیوست –بنده در سال 53 شرکت ساختمانی داشتم با نوسازی مدارس لرستان در قالب 1200 متر مربع و 4باب مدرسه در شهرستان نورآباد تا اینکه در سال 1355 بنده را به خدمت سربازی بردن و در پادگان اسدآبادی (کوروش)مشغول خدمت بودم و جهت ادامه کار نیاز به کسی بود که مثل خودم پیگیری کار باشد و کسی را بهتر از ایشان نیافته زیرا خصوصیات مشترکی داشتیم و خلاصه همه شرایط خوب را ایشان داشتن لذا جهت ادامه کار با ایشان صحبت و قبول زحمت کرد و بعضی روزها با هم به نورآباد حرکت و بیشتر مواقع خودش واین فرصتی بود برای مرحوم شهید علی گودرزی که در مسیر رفت و برگشت به نوراباد با اشخاص هم صحبت می شد بخاطر زود اشنا بودن و داشتن کلام شیرین و جذابیت که داشت رابطه برقرار کرده و مسئله امر به معروف و نهی از منکر را با نماز خواندن شروع می کرد و همیشه با کارگران سر یک سفره می نشست و غذا می خورد و با آنها می خوابید در کارگاه ایشان در بین کارگران و بازایان در نورآباد و خرم آباد و نهاوند و هرسین جای خود را بعنوان صادق و خوش قول و درست کار پیدا کرده بود یکی از ویژگیهای ایشان خواندن حمد و سوره با غلط بود که دیگران از ایشان اشکال گرفته و رفع اشکال شده که دیگران از این طریق عیب و اشکال خود را برطرف می کردند.ایشان همیشه در سفر همسفری داشت و بدون اینکه کسی متوجه شود در 4شهر خرم آباد-نورآباد-نهاوند و هرسین(کرمانشاه)مسئله جابجایی کتاب و نوار و اعلامیه را بعهده داشت و در ضمن زمانی که در خرم آباد بود از وجود شهید حاج آقا نورالدین و شهید حاج آقا فخرالدین (در اوج انقلاب)و ایت اله صدری در ارتباط بود .        

و اما نحوه شهادت ایشان.-شهید گودرزی با بقیه دوستان و مردم کوچه و بازار از طریق کوچه مخابرات بطرف مرکز شهر در حرکت بودن که بوسیله یکی از افراد شهربانی با تیر کلت که از روبرو و به وسط پیشانی خورده بود بشهادت رسید و بعد از متفرق کردن مردم جنازه شهید گودرزی را به شهربانی و بعد بیمارستان شهدای عشایر منتقل می کنند .با شنیدن خبر شهادت شهید گودرزی سیل جمعیت بطرف خانه ایشان سرازیر شدندکه قرار شد فردای آن شب به اتفاق برادر بزرگ شهید حاج آقا صید علی گودرزی به شهربانی برویم و این کار را انجام داده تا غروب ما دو نفر منتظر در شهربانی بودیم و سایر برادرانش و دوستان داخل خیابان مجاهدین و کوچه ارزاق و خیابان وصال وخیابان معلم در تردد بودن تا اینکه موقع نماز مغرب شد گفتن کسی که باید نامه را امضاء کنند اینجا نیست و در هتل جلب سیاحان در آخر خیابان وصال است با خواهش نامه را گرفتیم و به اتفاق حاج صید علی به هتل رفتیم و میز ایشان را به ما نشان دادن به جلو میز رفتیم با زن و بچه هایش مشغول شام خوردن بود که ناراحت شد و به ما دو نفر و کارگر هتل بد وبیرا زیادی گفت و با پادرمیانی خانمش ورقه را امضاء و ما به شهربانی آمدیم و گفتن ساعت 9شب به بیمارستان شهدا سردخانه بیاید و به کسی چیزی نگویند چون تحویل و خاک سپاری شبانه انجام می شود همه اقوام و دوستان اطلاع داشتن و همدیگر را به آرامش موقت دعوت می کردن ساعت 9شب من و حاج صید علی به بیمارستان شهدا مراجعه و جنازه را از سردخانه به داخل آمبولانس انتقال و سپس آقای ذلقی با آمبولانس وجناب سروان جزایری با افراد دیگر با پیکان سبز رنگ و من وحاج صید علی هم با خودرو خودم چراغ خاموش با فاصله از طریق خیابان مطهری-فرهنگ میدان تختی بطرف قبرستان و غسالخانه حرکت کردیم و بعد از اینکه جنازه شهید را در غسالخانه گذاشتیم از افسران خواهش کردیم که اجازه بدهند برویم و غسال و کمکی آن را بیاوریم که اجازه دادن و بنده هم به میدان باجگیران آمدم و غسال و آقای احمد رستگار را به کمک غسال و رحمان قبر کن را که قبلا" داخل اتومبیل ژِیان بودن با خودم بردن که بعد از شستشوی ایشان را در قبرستان خضر قطعه خانوادگی بخاک سپردیم و به منزل شهید واقع در چهار طیب آمدیم مدتی گذشت واز رادیو خرم آباد اعلام شد که هر که از کسی شکایت دارد به دادگاه مراجعه نماید ولی مرحوم حاج حسین گودرزی پدر شهید علی گودرزی محکم ایستاد و جواب داد که نه خودم و نه فرزندانم کسی را ندیده ایم و گناه کسی را به گردن نمی گیریم و از کسی شکایت نداریم من شکر خدا می کنم که امانتم را به صاحبش تحویل دادم ظالم فکر می کند که قلب من شکسته.شما زنده و من مرده که از هر قطره خون علی علی دیگر می روید و اسلام پیروز می شود و شما همه فرزندان من هستید و خاطر جمع باشید که حق با مظلوم است این روحیه پدر و مادر بود که فرزندان پسر و دختر انقلابی ماندند تا به امروز و زمانی که برادر کوچک اخوان گودرزی بنام رضا معروف به حاجی قصد رفتن جبهه کرد هیچکس نتوانست او را از سفر منع کند با آنکه مونس خانواده و از مریض نگهداری می کرد بخدا قسم لحظه ای که به درب دکان برادرم آمد جهت خداحافظی انسان با دیدن آن چهره عاطفی و دوست داشتنی از اینکه خداحافظی بکند خجالت می کشید رضا به مکه نرفت ولی حرمت حاجی بودن را تا آخرین روز عمرش نگهداری کرد با زبان با رفتار با خدمت به پدر و مادر وکوچکی همه مردم زیرا هیچکس از او تلخی ندید و اگر مکه نرفت خداوند حرمت حاجی بودن را به او داد که بعد از شهید شدن جنازه اش در قبرستان خانوادگی دفن گردید روح شان شاد و خداوند حق رفاقت آن را حلالمان کنند و دعای خیر شان بدرقه راه کلیه دوستان باشد زیرا دعای خیر همه مردم خرم آباد و شهرهایی که با شهیدان فوق رابطه داشته اند بدرقه راه آن است اگر چه آنها به دعای ما نیاز ندارند و روح آنها در خدمت اولیاء می باشد زیرا آنها به وعده خداوند عمل گردد اگر نتوانستیم حق رفاقت و برادری را بجا آورم عذر گناه داردم.

محمد خطیب

زاده 30/8/88

سلام بر شهدا و سلام بر این شهید عزیز

و سلام بر شما

تشکر از ارسال مطالب. اینطوری عکس ها منتقل نمیشن.
اگر ممکنه لینک منبع را بذارید تا کامل بازنشر بدهیم.
یاعلی
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan