یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

نوجوان شهید علیرضا ملکی و سه دوست نوجوانش

  • ۱۱:۴۴

نوجوان بسیجی شهید علیرضا ملکیان - تهران

بسم رب فاطمه سلام الله علیها

شهید علیرضا ملکی

 چهارم خرداد1381در تهران به دنیا امد او در خانه ای کوچک ولی گرم از محبت پدر و مادر و نان کارگری و حلال بزرگ شد. پدر و مادر وی هدیه خدا و امام رضا (ع) را علیرضا نامیدند . از کودکی آرام ، خوش رو و با ادب بود و همیشه به بزرگترها احترام میگذاشت .

از همان موقع که وارد مدرسه شد علاقه زیادی به ساخت وسایل برقی داشت و به خاطر خلاقیتش در این زمینه پدرش او را در کلاس های رباتیک ثبت نام کرد. در 10سالگی یک ربات ساخت و با آن سن کم و با پشتکار به دنبال یادگیری برنامه نویسی کامپیوتر بود.

خط خوبی داشت و هرسال مورد تقدیر آموزگارانش قرار می گرفت و علاوه بر فعالیت در بسیج دانش آموزی در بسیج محله نیز فعال بود و در مراسم های مذهبی و کلاس های پایگاه بسیج شرکت می کرد. در یادواره شهدا حضور پررنگی داشت در برپایی نمایشگاه بسیج به بقیه کمک می کرد.

در یکی از رزمایش های بسیج شرکت کرد  پوتین اندازه پایش نبود و در اثر پیاده روی زیاد پاهایش تاول زده بود و او با سن کم هیچ اعتراضی نمی کرد چون راهی بود که با  همه ی سختی ها خودش برگزیده بود.

با امیرحسین حاجی رضایی دوستی صمیمانه ای داشت .در 11شهریور 1394 با امیرحسین حاجی رضایی ، جابر بیدگلی و امیرحسین زینلی همراه میشود به پایگاه بسیج می روند تا جهت اسکان نیروهای رزمایش اقتدار ثاراله پتو به محل استقرار تحویل دهند.

موقع ورود به پایگاه متوجه نشت گاز می شوند؛ بدنبال منشا می گردند ولی چیزی پیدا نمی کنند. موقع خارج شدن با خاموش کردن چراغ ، انفجار صورت می گیرد و هر 4 نفر دچار سوختگی شدید می شوند و هر چهار نفرشان به درجه رفیع شهادت می رسند.

علیرضا 86 درصد سوختگی داشت و 5 روز در بیمارستان بستری بود و پس از تحمل درد و رنج سوختگی 16 شهریور در سن 13 سالگی  ندای مولایش را لبیک گفت . و در کنار دیگر دوستان شهیدش آرام گرفت.

عااج

علیرضا علاقه زیادی به آقا ابا عبدالله الحسین (ع) داشت

و مانند مولایش با بدنی مجروح و لب تشنه شهید شد.

یا زهرای مرضیه سلام الهه علیها

به نقل از : معراج

کتاب عااج - نوشته: مریم وارسته

در مورد این شهید است

سارا یاوری

کتابی سرتاسر تناقض 

خدا به خانواده‌هاشون صبر بده

کتابش خیلی تخیلی بود🤯

علیک سلام
میشه یکی دوتا از تناقض هاشو بیاری اینجا بنویسی. 
بدون سند نمیشه . 
زیبا علی‌پور

 بنده هم کتاب را مطالعه کردم هم خیلی تخیلی بود هم تناقض زیاد داشت نویسندگی کار هرکسی نیست 

سلام علیکم
قبل تر هم یکی از مخاطبین گرامی چنین نظری نوشتند.
میشه یکی از اون تناقض ها را اینجا بنویسید تا بررسی کنیم.
بدون سند نمیشه !
سارا

داخل کتاب نوشتید پدر مادر شهید بیدگلی یک هفته مشهد بودن درصورتی که بندگان خدا صبح همون روزی که ایا اتفاق افتاد رفته بودن مشهد

سلام بر شهدا 
و سلام علیکم 
بله. حتما اطلاعات شما دقیق تره‌
البته من نویسنده کتاب نیستم . فقط از مطالبش در وبلاگ استفاده کردم. 

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan