- شنبه ۲۷ اسفند ۰۱
- ۱۳:۵۹
شهید «علی احمدلو» اولین شهید قمی ارتش که با ازخودگذشتگیاش واقعه صدر اسلام را تکرار کرد
آب را به دیگری داد و خودش تشنه لب شهید شد
چند هفته پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دستاندرکاران کنگره شهدای استان قم، نام یکی از شهدای والامقام ارتش جمهوری اسلامی ایران را بردند که اهل این استان بود.
چند هفته پیش رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار با دستاندرکاران کنگره شهدای استان قم، نام یکی از شهدای والامقام ارتش جمهوری اسلامی ایران را بردند که اهل این استان بود. ایشان در سخنرانیشان با اشاره به فداکاری شهید علی احمدلو چنین فرمودند: «یک فرمانده جوان ارتشی اینجاهست [به نام]شهید امیر احمدلو؛ یک ارتشی قمی است که آخرین لحظه حیاتش آب میآورند یا یک نفری به فکر میافتد که آب به او بدهد که تشنه از دنیا نرود، این جوان نظامی آب را نمیخورد، اشاره میکند به آن سربازی که بغل دستش بوده؛ یعنی همان حادثه صدر اسلام که مدام ماها روی منبرها گفتیم و مردم شنیدند و تصور درستی از آن پیدا نکردیم، در واقع اتفاق افتاد؛ یک افسر ارتشی این واقعیت را به ما نشان داد.» شهید امیر «علی احمدلو» بهعنوان اولین شهید قمی ارتش جمهوری اسلامی ایران در دوران دفاع مقدس شناخته میشود که متأسفانه تاکنون در رسانههای مختلف کمتر به ایشان پرداخته شده است. این غفلت و کوتاهی، سبب شده تا نام شهید احمدلو کمتر به گوش مردم بخورد و بسیاری از بزرگی شخصیت و جوانمردی این شهید بیخبر باشند.
عشق به امام و ارتش
شهید علی احمدلو متولد ۱۳۳۶ در خانواده مذهبی در استان قم به دنیا آمد و سومین فرزند خانوادهای هفت نفره بود. خانه شهید در یکی از محلههای قدیمی شهر قرار داشت. خیابان امامزاده ابراهیم جایی بود که مادر شهید در خانهای کوچک همراه با پسر و عروسش زندگی میکرد.
شهید احمدلو پس از اخذ مدرک دیپلم وارد دانشگاه افسری ارتش شد. ایشان با روحیه مذهبی و آزادمنشیای که داشت پس از صدور فرمان امام خمینی (ره) مبنی بر ترک پادگانهای نظامی لبیک گفت و به خیل مردم انقلابی و مؤمن ایران پیوست.
پس از سرنگونی رژیم طاغوت بنا به دعوتی که از او برای بازگشت به ارتش به عمل آمد، شهید احمدلو با آغوشی باز قبول مسئولیت کرد و همان ابتدا برای حفظ و پایداری نهال نوپای نظام اسلامی برای مقابله با منافقین، به غرب کشور اعزام شد و با دلاوریهای خود توانست منطقه محول شده به خود را از وجود دشمنان پاک کند.
حضور در جبهههای جنوب
شروع جنگ تحمیلی فرصت دیگری بود تا شهید احمدلو مردانگی و غیرتش را در میدانی دیگر نشان دهد. او که لیاقت و تواناییهایش در غرب کشور به اثبات رسیده بود، این بار به عنوان فرمانده گردان ۱۵۳ لشکر ۷۷ خراسان راهی جبهههای جنوب شد.
عشق به خدمت و جهاد در وجود علی زبانه میکشید و او در راه دفاع از کشور، ابایی از فدا کردن جانش نداشت. بارها پیش خودش فکر کرده بود چه چیزی زیباتر و مهمتر از ایستادگی مقابل دشمن متجاوز؟ چه چیزی شیرینتر از شهادت در راه وطن و رستگاری در راه اسلام؟ برای علی مرگ با عزت و عاقبت بخیری از هرچیز دیگری مهمتر بود.
دشمن بعثی شهرهای جنوبی را در هم میکوبید و میخواست خیلی سریع برنامههایش را پیاده کند. نیروهای نظامی باید خیلی سریع خودشان را به خرمشهر و آبادان میرساندند. شهید احمدلو به همراه گردان تحت امر خود در منطقه عملیاتی ذوالفقاریه آبادان مستقر شد. اوایل جنگ، وضعیت در خرمشهر و آبادان بغرنج بود و دشمن بعثی با تمام قوا به دنبال اشغال این شهرها بود.
خرمشهر پس از مقاومتی ۳۴ روزه سقوط کرد و وضعیت برای نیروهای مردمی و نظامی در آبادان سخت بود. کثرت ادوات و نیروهای عراق وضعیت بحرانیای را به وجود آورد. پس از سقوط خرمشهر اگر آبادان هم به چنگ نیروهای صدام میافتاد معلوم نبود وضعیت کشور و نتیجه جنگ به چه سمت و سویی میرفت.
وداع با مادر
نیروهایی که در منطقه بودند با تمام وجودشان دفاع میکردند. گردان شهید علی احمدلو نیز جزو نیروهایی بودند که جانانه در منطقه میجنگیدند و سد بزرگی مقابل دشمن بعثی بودند. آنها اجازه پیشروی به ارتش بعث ندادند و علاوه بر ضربات و صدمات سنگین تعداد زیادی از نیروهای عراقی را اسیر کردند و با حفظ آبادان حماسهای شگرف در تاریخ هشت سال دفاع مقدس به یادگار گذاشتند.
شهید احمدلو در همان ابتدای جنگ به شهادت رسید ولی حضور تأثیرگذاری در عملیاتها داشت. مادر شهید هیچگاه آخرین باری که تصویر پسرش با لباس نظامی را دیده از یاد نمیبرد.
این اولین و آخرین باری بود که علی در خانه لباس نظامی به تن میکرد و خانواده او را با این لباسها میدیدند.
آن روز مادر مشغول رسیدگی به امور خانه بود و علی را دید که با لباس نظامی وارد حیاط شد. چند روزی میشد که برای مأموریت رفته بود و دیدن یکبارهاش شوق زیادی در دل مادر زنده کرد. پسرش را در آغوش گرفت و بوسید. در خانواده و محل، همه احترام ویژهای برای علی قائل بودند و او را علی آقاجان صدا میزدند.
مادر نیز آن روز پسرش را علی آقاجان صدا کرد و گفت بنشین تا برایت چای بیاورم، اما علی برای ماندن نیامده بود، آمده بود تا خیلی زود برود. علی خطاب به مادرش گفت: «مادر عزیزم، من آمدهام فقط شما را ببینم و زود بروم. مادر جان! میدانی که در کشور جنگ است و من عازم مناطق جنگی هستم. باید با نیروهایم در این مناطق مستقر شوم و به رزمندهها مهمات برسانم. مراقب خودت باش.»
اصرار برای رفتن به منطقه
این آخرین صحبتهای علی با مادرش بود. مادر یک بار دیگر قد و قامت پسرش را در لباس نظامی دید و دلش برای قامت رشید دردانهاش پر کشید. همان لحظه در دلش احساس نگرانی کرد که نکند برای پسر مهربان و زیبایش اتفاقی بیفتد. اما باز به خودش امیدواری داد پسرش تازه ۲۳ سال دارد و کلی روزهای خوب انتظارش را میکشد. اشک از چشمان مادر سرازیر و امیدوار شد که علی را دوباره خواهد دید.
علی از مادرش خداحافظی کرد و همراه برادرش به سمت ایستگاه قطار راهی شد. از خانه تا ایستگاه قطار فاصلهای نبود و علی همراه برادرش سوار موتور شد و به سمت ایستگاه قطار رفت. به دلیل تاریکی خیابان تصادف کردند و علی روی زمین افتاد و از حال رفت. با آبی که مردم به صورتش پاشیدند از جا پرید و پرسید چند دقیقه است که به این حالت افتاده و بدون توجه به درخواست مردم برای رفتن به بیمارستان، راه ایستگاه قطار را پیش گرفت.
آن لحظه تنها چیزی که توانست به برادرش و اطرافیانش بگوید، این جمله بود: «بچههای مردم مانند گل در حال پرپرشدن هستند و من بهخاطر یک ضربه ساده به بیمارستان بروم.» از برادر خواست تا موتور را روشن کند و او را به ایستگاه قطار برساند. زمان خداحافظی، برادر، علی را نگاه کرد و انگار کسی در قلب به او الهام کرد که تا میتوانی برادرت را ببین، شاید این آخرین بار باشد که او را میبینی.
شهید تشنه لب
شهید احمدلو در تاریخ ۸ آبان ۱۳۵۹ به شهادت رسید و عاشقانه به سوی معبودش شتافت. شهادت این شهید بزرگ، نمونهای از اخلاص و فداکاری رزمندگان را نشان میدهد. هنگامی که علی احمدلو بر اثر اصابت ترکش لحظات آخر عمر خود را میگذراند، از نوشیدن آب امتناع و با اشاره، درخواست کرد آب را به سرباز مجروحی که کنارش افتاده بود برسانند. در این حال بود که هم آن سرباز و هم شهید احمدلو هر دو با لب تشنه به فیض عظیم شهادت نائل شدند و نام شهید احمدلو، شهیدی از روستاهای بخش جعفریه قم به عنوان اولین شهید ارتش از قم در روزهای نخستین دفاع مقدس ثبت شد.
هنگامی که خبر شهادت علی به خانواده رسید، آنها دیگر متوجه چیزی نبودند. شهادت علی شوک بزرگی به خانواده بود. آنها دلتنگ بودند که دیگر علی با آن قامت رعنا و چهره درخشان را نخواهند دید. ندیدن دوباره علی، غم بزرگی برای تمام خانواده بود، با این حال آنها محکم و استوار بودند. میدانستند شهیدشان در راه دفاع از میهن و در مسیری شهید شده که همواره آرزو و آرمانش بوده است. پدر شهید پس از خاکسپاری علی نماز خواند و رو به قبله دستانش را بلند کرد و گفت: «خدایا!... این قربانی را از ما بپذیر...»
روز تشییع پیکر شهید تمام خیابانهای مسیر از حرم حضرت معصومه (س) تا خیابان امامزاده ابراهیم (ع)تعطیل بود. چهار ساعت طول کشید تا پیکر شهید به محل دفن در امامزاده ابراهیم (ع) برسد. همه آمده بودند؛ پیر و جوان همه با اسفند و نقل و شکلات از پیکر علی استقبال میکردند و فریاد میزدند: «عزا عزاست امروز، روز عزاست امروز، شهید علی احمدلو پیش خداست امروز.» قیامتی در شهر برپا بود. همه برای تسلیت به خانه شهید میآمدند. علی از نخستین شهدای جنگ بود و تمام مردم وظیفه خود میدانستند که به سرسلامتی خانواده شهید بیایند.
منبع: روزنامه جوان