- شنبه ۲۰ آبان ۰۲
- ۱۴:۲۹
عنوان خاطره:
شهدا را فراموش نکنیم
عنوان خاطره:
یادمان شهدای خمسه سادات در خوزستان
ما غالباً عادت کردهایم که معمولاً از خود شهدا صحبت کنیم و کمتر به همراه و همرزم آنها که همان همسرانشان بودند، توجه کنیم.
در گفتوگویی که با «اعظم تنها» همسر شهید سیدداود طباطبایی انجام دادیم، سعی کردیم علاوه بر معرفی همسر شهیدشان داوود طباطبایی، گذری هم به زندگی خود ایشان داشته باشیم.
شهید طباطبایی یکی از پنج شهید ساداتی است که در آخرین روزهای جنگ همگی در یک مکان به شهادت رسیدند و اکنون یادبود شهادت آنها در محل شهادتشان، به عنوان «شهدای خمسه سادات» مورد زیارت کاروانهای راهیان نور قرار میگیرد.
متن زیر برگرفته از صحبتهای همسر شهید طباطبایی است که با هم میخوانیم:
ماجرای ازدواج
پیکرش بعد از ۴ سال در یکی از روزهای سرد اسفند ۹۸ به میهن بازگشت. از بازماندگان قافله شهدا در دفاع مقدس بود و برای شهادت آرام و قرار نداشت. با اینکه چند بار برای دفاع از حرم به عراق رفته بود، اما دلش راضی نبود تا اینکه پشت در دفتر سردار حاج قاسم سلیمانی ۳ روز تحصن کرد، اما سردار برای او شرط گذاشت؛ شرطی که ۲۰ روزه انجامش داد و راهی دیار عمه سادات شد.
خاطرات خواندنی از زبان همسر شهید
فاطمه جعفری، همسر شهید انصاری ضمن بیان روحیات شهید از ۲۴ سال زندگی مشترکش و همچنین آخرین دیدارشان با شهید گفت که مشروح این گفتگو را در ادامه میخوانیم:
روزی که با آقا جواد رفیق شدم با عیالم خورخورم (جر و بحثم) بود. جواد چیزی نمیدانست یک شب گفت برو خانه عیالت را هم بیاور تا با عیال من برویم پارک. گفتم من نمیآیم. جواد خیلی تیز و باهوش بود من توی عمرم نتوانستم حتی یکبار هم جواد را سر کار بگذارم تازه همه بهم میگویند تو خیلی جلب و تیزی ولی جواد چنان فرز بود چنان مچت را میگرفت که میماندی. گفت برای چی نمیآیی؟ ماندم چه بگویم شاید هم جواد از جای دیگری بو برده بود یا همان وقت چیزی فهمید پا سفت کرد که برو خانمت را بیاور...
نشد روی حرفش حرف بزنم. زنگ زدم به عیالم. بنده خدا عیال خیلی تعجب کرده بود. گفتم سلام، خوبی خانم؟ گفت بله؟ چیه مجید؟ گفتم کارهایت را بکن میخوایم بریم بیرون. گفت چی؟ گفتم میایی؟ گفت بله که میام.
ماشین را برداشتم و رفتم دنبال عیال. بعد هم با جواد و عیالش رفتیم توی خیابون تاب خوردیم. جواد از زندگی و زن و جایگاه زن و رفیق گفت. کمی پیاده شدیم و زن و مرد از همدیگر جدا شدیم. گفت بچه، داری اشتباه میروی. زن اینطور است، اونطور است، پیامبر این را گفته، امام آن را گفته، زن این است. روح و دلش آن است. یک پس گردنی، پس کله ام زد و گفت تو از نقش زن و نیاز زن به محبت شوهرش چه میدانی؟ بفهم داری چه کار میکنی. فلان کن و بیسار کن. مطمئنم آن شب به عیالش هم گرا داده بود که با عیال من صحبت کند.
منبع: کتاب بیبرادر؛ صفحه 22 و23/ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم جواد محمدی
شهید مدافع حرم جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است که پنج شنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۶ به سوریه رفت و سه شنبه ۱۶ خرداد ماه ۹۶ همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد و قرار است به دُرچه باز گردد.
وصیت نامه :
پس از حمد و ثنای الهی ، تمامی امور زندگی حق واگذار نموده و توکلم تنها بر آستان باری تعالی بوده و تسلیم امر او بوده و بر تمامی اتفاقات زندگی ام راضی بوده و از اون تشکر می نمایم.
آرزوی دیرینه ام شهادت با دشمن ترین دشمنان خدا و ائمه اطهار (علیهم السلام) و در میدان نبرد با آنها پس از زیارت کربلا و عتبات بوده که امیدوارم به آن برسم ولی چنانچه مشیت الهی غیر از این بود، امیدوارم در حال عبادت و در بهترین حالات ارتباط عبد و معبود از دنیا بروم.
اگر شهید شدم مرا در گلستان شهدای اصفهان دفنم کنید و در مراسم هایم هرچه همسرم فرمود را انجام دهید که او بهتر از هرشخصی مرا و علایقم را میشناسد.
سلام. چرا دیگر شهیدان نبودند؟ شهید ارسلان گودرزی و...