یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

نزدیک بود خوراک ماهی ها شوم ! خاطره خلبان شهید حسین دل حامد

  • ۱۶:۳۵

خلبان شهید حسین دلحامد - تبریز

ماهی‌ها رهایم نمی‌کردند شناکنان به سوی قایق لاستیکی به حرکت درآمدم. هنوز کمی با قایق فاصله داشتم که احساس کردم لباس پروازم از هر طرف به سویی کشیده می‌شود. با وحشت نگاهی به اطرافم انداختم. ماهی‌های ریز و درشتی دورم حلقه زده بودند و هر کدام گوشه‌ای از لباس پروازم را به دهان گرفته و به سویی می‌کشیدند.

خاطره خواندنی و جالب از افتادن در دریا

برادران شهید دل حامد

به ناو آمریکایی گفتم : خفه شو یانکی به تو مربوط نیست !

  • ۲۳:۰۹

خلبان منوچهر شیرآقایی

مجله امتداد خرداد 1390 - شماره 64 

به ناو آمریکایی گفتم به تو مربوط نیست

نویسنده : مهدی هنرمند

خاطراتی از سرهنگ خلبان، «منوچهر شیرآقایی»

گاه انسان های بزرگی در جبهه پیدا می شدند که عظمت روح آن ها ستودنی بود؛ کسانی مانند شهید «حسین دل حامد». او مؤمنی 23ساله بود. من با او در آموزش های نیروی هوایی در آمریکا آشنا شدم. دل حامد یک دفعه متحول شده و شیفتگی و شوریدگی خاصی پیدا کرده بود که رهایش نمی کرد. یکی از برادرهایش پاسدار بود که شهید شد. برادر دیگری داشت که خلبان بود و او هم شهید شد. شاید این خانواده با دو شهید دِین خود را به انقلاب و جنگ ادا کرده بود، اما دل حامد آرام و قرار نداشت.

در یکی از پروازها کابین جلویش را زدند. «اسماعیل عسکری» در جلو بود. دل حامد به دریا پرید تا بال گرد نجاتش دهد. بالاخره شب، پیدایش کردند، ولی هنگام نجات، دوباره رها شد و به دریای متلاطم افتاد. همة امکاناتی را که همراه داشت نیز از دست داد؛ تنها یک جلیقة نجات برایش مانده بود. سه روز بعد پیدایش کردند. با این که ورزشکار و تنومند بود، پس از آن سه روز، تکیده و لاغر شده و حتی دفترچه ای را که در جیب داشته برای رفع گرسنگی خورده بود. پس از این ماجرا، تیمسار «سفیدموی» که او را خیلی دوست داشت، گفته بود: آقا! دیگر بس است، شما امتحانت را پس داده ای.

و دل حامد گفته بود: نه! اگر امتحان الهی را از اول دبستان تا آخر در نظر بگیری، من هنوز کلاس اولم.

شهید خلبان سرلشکر یزدان سخایی ، شهید جاویدالاثر دشت ورامین

  • ۱۳:۱۷
شهید خلبان سرلشکر سخایی ، شهید جاویدالاثر دشت ورامین
شهید خلبان سرلشکر سخایی ، شهید جاویدالاثر دشت ورامین

به گزارش نوید شاهد شهرستان‌های استان تهران: سرلشکر شهید یزدان سخایی در تاریخ بیست و هشت آذر سال ۱۳۳۵ در خانواده‌ای روستایی در شهرستان گرمسار دیده به جهان گشود. پدرش «ذبیح الله» با کشاورزی و میوه فروشی کسب روزی حلال می کرد و مادرش «بی بی شهربانو» زنی پاکدامن بود. هنوز دوران کودکی خود را به پایان نرسانده بود که خانواده اش به روستای «جلیل آباد» پیشوا نقل مکان کردند و یزدان نیز با رسیدن به سن هفت سالگی تحصیلات خود را در همان روستا آغاز نمود.

شهید سخایی پس از اخذ مدرک دیپلم در سال 1354 به دلیل علاقه وافری که به پرواز داشت ، خود آماده شد تا در آزمون نیروی هوایی شرکت کند .
https://shahrestanha.navideshahed.com/files/fa/news/1400/9/1/755756_110.jpg
سرهنگ علی سخایی برادر شهید در این مورد می گوید : برادرم از کودکی به شغل خلبانی علاقه داشت و این علاقه باعث شده بود که به طپش قلب دچار شود و تصور می کرد که در آزمایشات پزشکی مردود شود و به همین دلیل حتی به گیاهان دارویی روی آورده بود و مرتب ضربات قلب خود را بررسی می کرد اما در آزمایشات پزشکی مشخص شد که وضعیت قلبش سالم است و مشکلی ندارد .

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan