یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

آواز غم با شفقی که بخون نشست - خاطرات شهدای کازرون

  • ۰۳:۴۸

آواز غم با شفقی که بخون نشست

این داستان حقیقی است تلخ و ناگوار از چگونگی شهادت دو مبارز راستین جبهه های جنگ دهلاویه از گروه ابوالفضل (شهید دیده ور) .

داستانی از آواز سوزناک غم و شفق سپیدی که بخون نشست داستانی از غروبی خونین سنگری خونین ، پیکری خونین و بالاخره داستانی از چگونگی شهادت بهمن شجاعی معروف به بهمن شیر در خاکریز دهلاویه و عملیات ایذائی شهید محراب که در آن رحمن رضازاده ، قهرمان جنگهای از هویزه تا حمله مذکور شهید می شود. ابتدا از بهمن می گویم :

 بهمن شجاعی فرزند محمد شجاعی ، جوانی بود که در سال 1337 در کوره خانه های جنوب شهر کازرون در خانواده ای فقیر بدنیا آمد . وی اولین فرزند خانواده اش بود . در دامان پدر و مادر بزرگ شد پدرش کشاورزی ساده بود که روزگار را در صحراها گذرانده بود . از همان کودکی به شغل پدرش آشنا شد . بهمن بی اندازه به صحرا دل بسته بود ، روز و شب بدنبال پدر در مزرعه کار میکرد بعد از اینکه بحد تکلیف رسید بی اندازه به اصول و احکام اسلام پایبند بود . دائم حساب دارائی اش را می کرد و بی امان خمس و دیگر وجوهات واجبه را می پرداخت . در سالهای رژیم شاه با نماینده فعلی امام در کازرون تماس گرفت و بعد از پرداخت وجوهات تقاضای رساله امام می کند که بعد از چندی رساله را با آرم دیگری برایش می فرستند . در لحظات شروع انقلاب مبارزه را هرچه بیشتر ادامه داد . با تشکیل بسیج مستضعفین در آن شرکت کرد . و شبها در بسیج نگهبانی میداد و روزها هم در صحرا کار میکرد کمتر به شهر می آمد هرگز احساس خستگی نمی کرد با شروع جنگ تحمیلی عراق بلافاصله به جبهه نورد اعزام شد و بعد از مدتی به سوسنگرد . در تمامی عملیاتی که در سوسنگرد انجام شد . شرکت مستقیم داشت از ابتدا تیربارچی بود در عملیات المهدی در غرب سوسنگرد بفرماندهی شهید دیده ور و بعد در عملیات 31/2/60 عملیات علی بن ابیطالب که در آن غرب سوسنگرد آزاد شد . در هر سه عملیات تیربارچی بود . در عملیات آزادی بردیه و احمر و دهلاویه تماما تیربارچی بود . حمل تیربار برایش چنان عادی شده بود که کوچکترین ضعف هم بخود راه نمی داد . در عملیات شهید چمران ( کرخه نور) آرپی جی زن بود . بهمن خصوصیات مبارزان صدراسلام را دارا بود . از کمی سپاه اسلام واهمه ای نداشت . از کمبود سلاح هرگز بخود ترسی راه نمیداد . دریای خروشان ایمانش کرانه ای نداشت و امواج سهمگین اندیشه خدائیش هرگز به ساحل غم برخورد نمی کرد از بیکاری رنج میبرد از اینکه سواد نداشت از درون می سوخت صدای رسایش همیشه خوش آواز بود . دائم سرودهای غم انگیز می خواند بیشتر دعاها را از حفظ داشت ، با اینکه هرگز مدرسه نرفته بود اوقات بیکاریرا به ذکر خدا میگذارد بیشتر شبها تا صبح نگهبانی میداد و دلیری و بی با کیش همه را متوجه میکرد و براساس همین به او لقب شیر داده بودند .

 

شهید عبدالرحمن رضازاده - شهدای کازرون

  • ۰۳:۳۷

شهید عبدالرحمن رضازاده -کازرون

نام پدر : منصور 

تاریخ تولد:  ۱۳۴۰/۲/۴

محل تولد: کازرون - فارس

تاریخ شهادت: ۲۷/۰۶/۱۳۶۰ شمسی

محل شهادت: سوسنگرد

محل دفن: گلزار شهدای بهشت زهرای کازرون

شهید عبدالرحمن رضازاده-کازرون

شهید عبدالرحمن رضازاده

دوران ابتدایی را با هم سپری کردیم. از خانواده­ای ضعیف از نظر مادی و قوی از نظر معنوی بود. با اینکه از نظر جسمی در حد و اندازه ورزشکاران و قهرمانان بود ولی اهل تظاهر و ریا نبود. دوست داشت برای خودش باشد تا دیگران. سرش در لاک خودش بود. ما وقتی به پهنای بازوی او نگاه می­کردیم غبطه می­خوردیم. هیکلی قوی و تنومند اما روحی لطیف و بی­آزار.


آدم را به یاد خدا بیامرز شهید طمراس جباری می­انداخت که سلاح کالیبر 50 را مثل اسلحه کلاش در دست می­گرفت و سنگینی سلاح برای او معنایی نداشت.

شهدای کازرون

در عملیات 27 شهریور 60 وقتی که قرار بود به عملیات برویم، او تیربار کلاشینکف را برداشت. نوارهای زیادی از فشنگ تیربار که از قبل آماده کرده بود به سهولت به شانه­ها و دور کمر خود بست. برای دیگران این کار تقریباً غیرممکن بود چرا که هیچ تیربارچی توان برداشتن این همه مهمات را در خود نمی­دید.

  • ۱۶۹
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan