یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید عبدالرحمن رضازاده - شهدای کازرون

  • ۰۳:۳۷

شهید عبدالرحمن رضازاده -کازرون

نام پدر : منصور 

تاریخ تولد:  ۱۳۴۰/۲/۴

محل تولد: کازرون - فارس

تاریخ شهادت: ۲۷/۰۶/۱۳۶۰ شمسی

محل شهادت: سوسنگرد

محل دفن: گلزار شهدای بهشت زهرای کازرون

شهید عبدالرحمن رضازاده-کازرون

شهید عبدالرحمن رضازاده

دوران ابتدایی را با هم سپری کردیم. از خانواده­ای ضعیف از نظر مادی و قوی از نظر معنوی بود. با اینکه از نظر جسمی در حد و اندازه ورزشکاران و قهرمانان بود ولی اهل تظاهر و ریا نبود. دوست داشت برای خودش باشد تا دیگران. سرش در لاک خودش بود. ما وقتی به پهنای بازوی او نگاه می­کردیم غبطه می­خوردیم. هیکلی قوی و تنومند اما روحی لطیف و بی­آزار.


آدم را به یاد خدا بیامرز شهید طمراس جباری می­انداخت که سلاح کالیبر 50 را مثل اسلحه کلاش در دست می­گرفت و سنگینی سلاح برای او معنایی نداشت.

شهدای کازرون

در عملیات 27 شهریور 60 وقتی که قرار بود به عملیات برویم، او تیربار کلاشینکف را برداشت. نوارهای زیادی از فشنگ تیربار که از قبل آماده کرده بود به سهولت به شانه­ها و دور کمر خود بست. برای دیگران این کار تقریباً غیرممکن بود چرا که هیچ تیربارچی توان برداشتن این همه مهمات را در خود نمی­دید.

شهید رحمان رضا زاده -کازرون

از زیر قرآن رد شده، وارد کانالی شدیم. کانالی که همین برادران در تاریکی  شب­های مدیدی قبل از عملیات آن را آماده کرده بودند.

شهید رحمان رضا زاده -کازرون

تا رسیدن به محل الحاق(آخرین محل توقف قبل از شروع عملیات) 800 متری راه داشتیم. طی همین فاصله کوتاه و علی­رغم این که بیشتر قامت­مان در کانال بود، بارها توسط تیر مستقیم عراقی­ها که بدون حساب و کتاب، دشت هموار جلوشان را غرق در رگبار می­کردند، تهدید می­شدیم و حتی چند بار تیر به کلاه آهنی و کوله پشتی بچه­ ها اصابت کرد.

شهید رحمن رضازاده -کازرون

به محل الحاق رسیدیم، لازم بود در این محل بمانیم تا کلیه هماهنگی­ها صورت پذیرد.

برادران اطلاعات و تخریب از همین نیروها (در آن زمان هنوز تفکیک آن چنانی بین نیروهای اطلاعاتی و تخریب نشده بود) از قبل معبرهای نفوذی را شناسایی کرده بودند. معبر مابین دو سنگر عراقی­ها واقع شده بود.

شهدای کازرون

ما حدود 3 ساعتی در نزدیکی­ عراقی­ها به صورت درازکش منتظر فرمان حمله بودیم. سروصدای عراقی­ها کاملاً شنیده می­شد، اما نه ما آن­ها را می­دیدیم و نه آن­ها ما را. تا این که مسئول محور برادر درفشان (از برادران سپاه اهواز) و جانشینش شهید نصرا... ایمانی آمدند و گفتند بروید جلو، ما کمی جلو رفتیم و حدود 20 متر از روی یک طناب سفید در وسط میدان مین عبور کردیم تا به خط رسیدیم. (هوا که روشن شد و محل استقرار و یا الحاق خود را دیدیم فهمیدیم که بی­جهت نبوده که ما همه گفت و شنود عراقی­ها را می­شنیده­ایم. آخر فاصله ما با آن­ها بیش از 70 متر نبود).

 به ما گفته بودند که بعد از سرازیر شدن از خاکریز دشمن، به سمت چپ حرکت کنید. آنان که از وضعیت دشمن نسبت به ما اطلاعات بیشتری داشتند جلوتر بودند. از جمله شهید رسول رضوی، شهید ایمانی و شهید رضازاده.

نیروهای اولیه­ی دشمن را که غافلگیر شده و فرصت دفاع یا فرار نداشتند همگی با نعره ­های خروشان رزمندگان و رگبارهای بی­امان آنان قلع و قمع شدند. نیروهای دورتر بعد از شنیدن خبر حمله، خود را آماده دفاع و یا فرار نمودند.

شهید رضازاده با تیربار کلاشینکف خود در جلو ما حرکت می­کرد و سنگرها را یکی پس از دیگری درو می­نمود. همه چیز برای فتح کامل مهیا شده بود که ناگهان هیاهویی فضا را مات و مبهوت کرد.

شهید رحمن رضازاده -کازرون

رحمن شهید شد. این خبر، خبری بود که شهید رسول رضوی به من داد. باور کردنش سخت بود ولی حقیقت داشت. رحمن در حین گلوله­باران و پاک­سازی سنگر تجمع عراقی­ها، توسط یک افسر عراقی که در گوشه­ای از سنگر مخفی شده بود، با تیر کلت که به پیشانی­اش زده بود به شهادت رسید. هر چند عراقی ملعون توسط برادران به درک واصل شد ولی این داغ با ما کاری کرد که هنوز که هنوز است نتوانسته­ایم اثر و نشانه­ای از او پیدا نماییم.

حدود 3 ماه بعد که عملیات طریق ­القدس صورت گرفت و این مناطق آزاد شد تقریباً اکثر شهدای به جا مانده از آن عملیات پیدا شدند، ولی با تمام تلاشی که صورت گرفت نتوانستیم جسد مطهر رحمن را پیدا نماییم.

محلی که رحمن شهید شده بود مشخص بود، عراقی­ها خاک زیادی در آنجا ریخته بودند­، می­شد حدس زد که اگر تمام این خاک­ها زیرورو شوند جسد رحمن پیدا شود ولی این کار با دست امکان­پذیر نبود، به همین جهت یک لودر آورده شد تا خاک­ها را زیر و رو کند، باورش سخت است ولی عین حقیقت است، به محض این که لودر بیل خود را در این خاک فرو ­می­برد، از کار می ­افتاد. در همان لحظه و همان جا لودر به راحتی در جای دیگر کار می­کرد لیکن به این تپه مانند، که می­رسید از کار می­ افتاد. سرّ ِ آن را ما نمی­دانستیم تا این که نصرا... ایمانی آمد و گفت خود را اذیت نکنید، رحمن گفته که من مفقود می­شوم و جسد مرا پیدا  نمی­کنید.

شهید رحمن رضازاده -کازرون

رحمن می­دانست که  جسم مطهر و پاکش باید برای ابد در خاک پاک سوسنگرد و حومه آن همچون نگینی بر تارک آن دیار بدرخشد و گویای این حقیقت باشد که خون کازرون همیشه و تا ابد در رگ­های سرخ سوسنگرد جاری است.

روحش شاد و یادش گرامی باد.

————-

*حاج کاظم پدیدار در دوران دفاع مقدس فرمانده گردان حضرت زینب(س) بوده است. وی هم اکنون دکترای مطالعات بین­ الملل از دانشگاه امام حسین(ع) را دارد.

------------------------------------------------------انتشار: هفته نامه شهرسبز شماره۸۷ اردیبهشت۸۹-سایت کازرون نما

از خدا می‌خواست هیچ وقت جبهه را ترک نکند
زهرا خوشبویی: آتش عراقی ها خیلی سنگین شده بود .
دستور عقب نشینی صادرشد.
همه به عقب برگشتند ولی گلوله باران دشمن همچنان ادامه داشت .
از جمله بچه هایی که شهید شدند یکی هم رحمان رضازاده بود .
جسدش هیچ وقت پیدا نشد . حتی تکه لباسی هم از او به جا نماند تا بتوان آن را به عقب آورد و تشییع کرد .
خدا خیلی او را دوست داشت که آرزویش را مستجاب کرد .
آخر او همیشه از خدا می خواست هیچ وقت جبهه را ترک نکند.
 
منبع: هفته نامه بیشاپور، ش 131، اول مهر 1387

آواز غم با شفقی که بخون نشست - خاطرات شهدای کازرون

  • ۱۵۷
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan