- سه شنبه ۱۶ اسفند ۰۱
- ۱۱:۴۹
نیمه شعبان ولادت باسعادت حضرت ولی عصر و امام زمان (عج) بر شما میارک باد
شهدا را فراموش نکنیم
نیمه شعبان ولادت باسعادت حضرت ولی عصر و امام زمان (عج) بر شما میارک باد
اواخر اسفند ماه سال 1363 بود که تازه عملیات بدر تمام شده بود و بر و بچه های خلبان مامور به پایگاههای درگیر هر کدام به پایگاه ها و محل خدمتی اصلیشون برگشته بودند، نزدیک شب عید بود و ما هم گفتیم خوب این خواست خدا بوده که برای اولین بار بعد از انقلاب امسال شب عید را در کنار خانواده بسر ببریم، تو همین حال و هوا بودیم که صدام نامرد شهر زنی را بصورت خیلی ناجوانمردانه ای و درست دو - سه روز مانده به عید آغاز کرد، که بلافاصله طی یک تلفنگرام آنی از طرف معاون عملیات نیرو دستور صادر شد که کلیه خلبانان اف 14 که در ستاد نیرو خدمت میکنند و بقول ما (همه پیر و پاتالها) در کمترین زمان خودشان را به پایگاههای هفتم و هشتم شکاری برسانند، خوب من هم که تازه دو روزی بود از پایگاه ششم بوشهر به محل اصلی خدمتم در ستاد نیرو و امور ایثارگران بازگشته بودم، بلافاصله و با اولین پرواز ایران ایر همان روز خودم را به شیراز رساندم و به محض ورود به ترمینال شیراز حضور خودم را تلفنی به جناب سروان خلبان عطالله معصومی که افسر عملیات و برنامه نویس گردان بود اعلان نمودم، که انهم نامردی نکرد و برای دو ساعت بعد ما را برنامه کرد که بریم پرواز و در منطقه جنوب پرواز کنیم.
آنچه در پی میآید به مرور خاطراتی از سرتیپ دوم خلبان محمود ضرابی اختصاص دارد که در گفتوگو با سایت تاریخ شفاهی ایران بیان شد. مردی که بهترین سالهای زندگیاش را بیهیچ هراسی در کابین هواپیماهای شکاری گذرانده و همواره معتقد است دو عامل ایمان و وحدت باعث موفقیت ملت ما شد و نسل کنونی باید قهرمانهای واقعی کشورشان را بشناسند. این بار از دریچه دلاورمردیهای نیروی هوایی جمهوری اسلامی ایران، به هشت سال دفاع مقدسمان نگاه میکنیم.
■
خودتان را معرفی کنید.
خلبانان معمولا اینگونه شروع میکنند: به نام خالق آسمانها، بلند آسمان جایگاه من است.
من خلبان محمود ضرابی هستم و در 23 اسفند سال 1325 در خانوادهای پرجمعیت در کرمان که یکی از محرومترین نقاط ایران بود به دنیا آمدم.
چطور به فضای خلبانی ورود کردید؟
مروری بر زندگینامه خلبان شهید غفور «جدی»
شهید غفور جدی اردبیلی در سال ۱۳۲۴ در محله خیرال استان اردبیل کودکی قدم به عرصه هستی گذاشت و به این ترتیب شیرمردی دیگر از حماسهسازان جسور و شجاع این دیار متولد شد تا در آینده صحنههایی جاودانه از حماسه و ایثار خلق کند.
به گزارش دفاعپرس، سرتیپ خلبان «غفور جدی اردبیلی» روز هفدهم آبان ۱۳۵۹ به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر پاک شهید سرتیپ خلبان جدی از بوشهر به تهران و از آنجا با یک فروند هواپیمای سی ۱۳۰ به تبریز منتقل شد و آنجا بود که وصیت آن شهید بزرگوار خوانده شد که در قسمتی از آن نوشته شده بود: «دوست دارم کفنم پرچم ایران باشد.» به همین مناسبت به بازنشر زندگی این عقاب تیزپرواز میپردازیم.
به گزارش مشرق، مهدی بختیاری از فعالین حوزه دفاعی و رسانه در صفحه شخصیاش فیلمی از مصاحبه احمد مرادی طالمی خلبان جنگنده F۱۴ با تلویزیون عراق که وسط جنگ، تامکت ایرانی را برداشت و به عراق فرار کرد، منتشر کرد و نوشت:
هرآنچه در این داستان می خوانید، حاصل گفتگو با جناب فریدون مازندرانی (از خلبانان قدیمی F۱۴) است و من از ایشان نقل قول میکنم:
«مرادی سال ۶۴ مرخصی گرفت و با خانوادهاش به یکی از کشورهای اروپایی (احتمالا آلمان) رفت.
آنجا منافقین با او ارتباط میگیرند و طرحی میریزند که او یک هواپیمای تامکت را با خودش به عراق ببرد و تاکید میکنند که حتما موشک فینیکس داشته باشد.
بسم رب فاطمه سلام الله علیها
شهید علیرضا ملکی
چهارم خرداد1381در تهران به دنیا امد او در خانه ای کوچک ولی گرم از محبت پدر و مادر و نان کارگری و حلال بزرگ شد. پدر و مادر وی هدیه خدا و امام رضا (ع) را علیرضا نامیدند . از کودکی آرام ، خوش رو و با ادب بود و همیشه به بزرگترها احترام میگذاشت .
از همان موقع که وارد مدرسه شد علاقه زیادی به ساخت وسایل برقی داشت و به خاطر خلاقیتش در این زمینه پدرش او را در کلاس های رباتیک ثبت نام کرد. در 10سالگی یک ربات ساخت و با آن سن کم و با پشتکار به دنبال یادگیری برنامه نویسی کامپیوتر بود.
خط خوبی داشت و هرسال مورد تقدیر آموزگارانش قرار می گرفت و علاوه بر فعالیت در بسیج دانش آموزی در بسیج محله نیز فعال بود و در مراسم های مذهبی و کلاس های پایگاه بسیج شرکت می کرد. در یادواره شهدا حضور پررنگی داشت در برپایی نمایشگاه بسیج به بقیه کمک می کرد.
در یکی از رزمایش های بسیج شرکت کرد پوتین اندازه پایش نبود و در اثر پیاده روی زیاد پاهایش تاول زده بود و او با سن کم هیچ اعتراضی نمی کرد چون راهی بود که با همه ی سختی ها خودش برگزیده بود.
با امیرحسین حاجی رضایی دوستی صمیمانه ای داشت .در 11شهریور 1394 با امیرحسین حاجی رضایی ، جابر بیدگلی و امیرحسین زینلی همراه میشود به پایگاه بسیج می روند تا جهت اسکان نیروهای رزمایش اقتدار ثاراله پتو به محل استقرار تحویل دهند.
موقع ورود به پایگاه متوجه نشت گاز می شوند؛ بدنبال منشا می گردند ولی چیزی پیدا نمی کنند. موقع خارج شدن با خاموش کردن چراغ ، انفجار صورت می گیرد و هر 4 نفر دچار سوختگی شدید می شوند و هر چهار نفرشان به درجه رفیع شهادت می رسند.
علیرضا 86 درصد سوختگی داشت و 5 روز در بیمارستان بستری بود و پس از تحمل درد و رنج سوختگی 16 شهریور در سن 13 سالگی ندای مولایش را لبیک گفت . و در کنار دیگر دوستان شهیدش آرام گرفت.
علیرضا علاقه زیادی به آقا ابا عبدالله الحسین (ع) داشت
و مانند مولایش با بدنی مجروح و لب تشنه شهید شد.
یا زهرای مرضیه سلام الهه علیهابه نقل از : معراج
کتاب عااج - نوشته: مریم وارسته
در مورد این شهید است
با سلام
عقابان خونین بال دفتری است برای نسل حال و آینده ما تا جوانان شجاع این مرز و بوم را بهتر بشناسند و بدانند که چه عزیزانی در راه دفاع از این مرز و بوم در خون خود غوطه ور شدند .
شهیدان عزیز ، غیور ، میهن پرست ، شجاع ، دلیر و قهرمان سال 1359
شهریور ماه 1359
محمد زارع نعمتی --- اف 5 ----------27 شهریور 59 ---------- فکه
خالد حیدری---------- اف 4 ---------- 31 شهریور 59 ---------- کوت
محمد صالحی--------- اف 4---------- 31 شهریور 59----------- کوت
مهر ماه 1359
حسن افشین آذر--------- اف 5---------- 1 مهر 59---------- عراق
بهرام عشقی پور ------- اف 4---------- 1 مهر 59---------- پایگاه شکاری همدان
عباس اسلام نیا -------- اف 4---------- 1 مهر 59---------- پایگاه شکاری همدان
غلامحسین عروجی------ اف 5---------- 1 مهر 59---------- ناصریه
شهید محمدمهدی وکیلی
فرزند داوود
متولد 1379/10/25
محل تولد : کرج
تاریخ شهادت : 1401/12/01
محل شهادت : شهرستان چهارباغ البرز
تحصیلات : دیپلم
درجه : استواریکم
مزار : گلزار شهدای رزکان
تاریخ شهادت : 1401/12/01
علت شهادت : مبارزه با قاچاقچیان موادمخدر
عامل شهادت : گلوله قاچاقچیان موادمخدر
شرح علت شهادت : شهید مدافع وطن محمدمهدی وکیلی متولد سال 1379 کرج و پرسنل کادر اداره مبارزه با موادمخدر شهرستان چهارباغ، مورخ 1401/12/01 در عملیات دستگیری قاچاقچیان مسلح مواد مخدر در شهرستان چهار باغ براثر اصابت گلوله قاچاقچیان به شهادت رسید.
امیر سرلشکر خلبان شهید حسین لشکری خلبان آزاده جنگ تحمیلی و دفاع مقدس در خاطرات خود به شهید محمد زارعنعمتی اشاره میکند و میگوید: «در اوایل جنگ بود که در مأموریتی، قسمت انتهایی هواپیمایم، مورد اصابت موشک قرار گرفت و کنترل هواپیما از دستم خارج و موتور هواپیما خاموش شد! من احساس کردم که دارم شهید میشوم و شهادتین خود را گفتم و دستگیره پرش را کشیدم و بیرون پریدم و دیگر متوجه چیزی نشدم.
چند ثانیه بعد، با سرعت وحشتناکی به زمین خوردم و از شدت ضربه، جلوی چشمهایم را خون گرفت، به طوری که بیشتر از پنج متر را نمیتوانستم ببینم! کمکم حالم بهتر شد و حس کردم در دهمتری من، عدهای مرا در محاصره گرفتهاند! دستهایم را به علامت تسلیم بالا بردم و اسیر شدم. در میان نیروهای محاصرهکننده، یک افسر هم بود که جلو آمد و چتر و لباس فشاری را از تنم باز کرد. بعد دستها و چشمهایم را بستند و مرا سوار ماشین کردند و به جایی بردند که احتمالا مقرشان بود.
لب پایینم پاره شده و پوست گردنم سوخته بود! بدنم داشت کمکم سِر میشد و بیش از پیش احساس درد میکردم و تعادلم را از دست میدادم. در آنجا یکی از افسران ارشدشان آمد و به روی من آب دهان انداخت! در همان لحظه، دردم بسیار شدید شد و بیهوش شدم! بعد که به هوش آمدم، دیدم در بیمارستان هستم.
بعدا فهمیدم که بیمارستان «الرشید بغداد» است. وقتی به هوش آمدم، دکتر سرهنگی که پزشک معالج من بود، بالای سرم آمد. بعد یک افسر امنیتی عراق آمد و کارتِ خلبان زارع نعمتی را – که اسیر شده بود – به من نشان داد تا او را شناسایی کنم. من ایشان را قبلا در پایگاه دیده بودم و گفتم: این کارت خلبان زارع نعمتی است. آن افسر اطلاعاتی هم دیگر حرفی نزد و رفت. »
شهید سرلشکر خلبان محمد زارع نعمتی
در خرداد ماه سال ۱۳۳۰ در ساوه متولد شد پس از پایان تحصیلات در سال ۱۳۴۹ وارد نیروی هوایی گردید و پس از طی دوره پیشرفته پرواز در سال ۱۳۵۲ به ایران باز می گردد و بعنوان خلبان اف 5 انتخاب می شود با توجه به توانایی بالای پروازی در کمتر از دوسال به عنوان معلم خلبان اف 5 انتخاب می شود صبح روز بیست و هفتم شهریور ماه سال ۱۳۵۹ خبر می رسد نیروهای متجاوز عراقی به مهران حمله کرده اند. بلافاصله دو فروند اف 5 ئی به لیدری سروان محمد زارع نعمتی و شماره دو ستوانیکم بیژن هارونی جهت بمباران آنها به پرواز در می آیند. با رسیدن روی مهران بمباران انجام می شود، ولی هواپیمای زارع نعمتی هدف قرار می گیرد و شماره دو تایید می کند هواپیما با سر به زمین برخورد کرده و خلبان موفق به خروج نشده است ولی محمد مجروح شده بوده و هواپیما با سینه به زمین برخورد می کند و خلبان به صورت impact eject به بیرون پرتاب می شود در این حالت اگر چه پیکر خلبان در ظاهر سالم می باشد ولی از درون کاملا متلاشی می شود .
تا پس از آزادی شهید لشکری ایشان جزو خلبانان مفقودالاثر جنگ بودند که پس از گواهی شهید لشکری مبنی بر شهادت ایشان و تقاضای رسیدگی ایران از دولت عراق آنها اعلام می کنند جسد در قبرستان العماره دفن شده است که مدتی بعد با حضور نماینده ایران پیکر پاک ایشان تحویل می گردد .
خلبان لشگری یک روز جلوتر از خلبان زارع نعمتی اسیر شده بود و همانطور که در خاطراتش نوشته است عراقیها کارت و مدارک شهید زارع نعمتی را به او نشان دادند و گفتند که او شهید شده و هواپیماش منهدم شده است. عراقیها با این کار میخواستند روحیه شهید لشگری را خراب کنند اما غافل بودند که همین مدرکی میشود برای پیگیری های آینده ایران و بازگشت پیکر خلبان شهید به خاک وطن .
خاطره سرلشکرخلبان حسین لشکری از خلبان شهید زارع نعمتی
ششم آبان ۱۳۳۲، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش محمدعلی و مادرش،حرمت نام داشت. تا پایان کارشناسی در رشته ریاضی درس خواند. سرگرد خلبان ارتش بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان نهاجا در جبهه حضور یافت. هفدهم اردیبهشت ۱۳۶۱، با سمت خلبان در شلمچه بر اثر اصابت موشک به هواپیما شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
السلام علیک یا امیرالمومنین علیه السلام 🌱