یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهیدی که یک تنه جلوی ۴۰ نفر داعشی ایستاد

  • ۰۰:۳۲

شهید عبدالکریم پرهیزگار

شهیدی_که_یک_تنه_ جلوی_۴۰_داعشی_ایستاد😳 
🌹این پست رو حداقل برای یک نفر بفرست و این شهید رو معرفی کن
🔴«اگر #شهید_عبدالکریم پرهیزگار نبود، جاده بوکمال به دست #داعش می‌افتاد و به دنبال آن شهر بوکمال نیز سقوط می‌کرد.💢
⚠️‼️او به تنهایی با ۴۰ تن روبه‌رو می‌شود و پس از به هلاکت رساندن ۳۷ نفر از آن‌ها، فشنگ‌هایش تمام می‌شود. به سوی او حمله می‌کنند تا اسیرش کنند، اما این بار با سرنیزه دفاع و دو نفر دیگر را مجروح می‌کند و در نهایت به شهادت می‌رسد.
شهید پرهیزگار متولد ۱۳۶۵ و نخستین شهید مدافع حرم شهرستان خفر در استان فارس است. او ۲۰ آذر ۹۶ در سوریه به شهادت رسید و هیچ‌گاه دومین پسرش را ندید.»😞
شادی روح این شیر مرد و همه‌ی شهدا صلوات 🌹♥️ 
 ‌ ‌ ‌🦋أللَّہُم•عـجِّڸْ•لِوَلیِڪَ•ألْفَـرَجـ🦋

شهیدی که با این عکس مشهور شد /شهید محمد غفاری

  • ۱۱:۲۷

شهید محمد غفاری

  • نام و نام خانوادگی: محمد غفاری
  • نام پدر : حسین
  • محل تولد : همدان
  • تاریخ ولادت: ۱۳۶۳/۱۰/۳۰  
  • تاریخ شهادت :  ۱۳۹۰/۶/۱۳
  • محل شهادت: سردشت و در تپه جاسوسان
  • مدت عمر: ۲۷ سال
  • محل مزار : گلزار شهدای همدان
  • کتاب مربوط به این شهید: پرواز در سحرگاه

شهید محمد غفاری در 30 دی ماه سال 63 در همدان متولد شد. دوران کودکی و نوجوانی را طی کرد و پس از اخذ دیپلم  در کنکور سراسری در رشته داندانپزشکی قبول شد. از آن‌جا که عشق به شهادت در وجود او موج می‌زد, از تحصیل در رشته داندانپزشکی صرف نظر کرد  و پس از شرکت در آزمون ورودی دانشگاه امام حسین(ع) و قبولی در آن, به یادگیری علوم و فنون نظامی و درس ایثار و از خودگذشتگی مشغول شد.سپس وارد یگان ویژه صابرین شد و سرانجام  در 13 شهریور 1390 در ارتفاعات جاسوسان در منطقه سردشت به آرزوی دیرینه خود رسید و به فیض شهادت نائل شد.

زندگی نامه شهید محمد غفاری

ما وظیفه داریم برای پیشرفت انقلاب /شهید مسعود عسگری

  • ۱۱:۲۲

شهید مسعود عسگری

 مادر شهید مدافع حرم در گفت و گو با دفاع پرس؛ مسعود می‌دانست شهید می‌شود/ خانواده شهدا برای تقرب به خدا متوسل به شهید خود شوند

مادر شهید عسگری گفت: زمانی‌که مسعود به شهادت رسید، جمعیت بسیاری آمده بود. برادرم نگران بود. به یاد آوردم، مسعود پارکینگ را تمیز کرده بود. به برادرم گفتم، «مسعود می‌دانست شهید می‌شود. خودش پارکینگ را آماده کرده است. فقط یک جارو زده و فرش‌ها را در پارکینگ پهن کنید.» در کم‌تر از یک ربع همه جمعیت در پارکینگ نشسته بودند.

شهیدی که آیت الله بهجت نامش را از فرهاد به عبدالمهدی تغییر داد

  • ۱۴:۳۲

وصیت نامه ی خواندنی از شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی

شهیدی که آیت الله بهجت نامش را از فرهاد به عبدالمهدی تغییر داد و روز شهادتش را بهش گفت

ماجرای وصلت عجیب شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی در گفت و گوی «جوان» با همسر شهید

واسطه ازدواج شهید عبدالمهدی کاظمی و همسرش مرضیه بدیهی، شهید سید مجتبی علمدار بود. هر دو به این شهید متوسل می‌شوند تا همسری متدین نصیبشان شود و طی یک رؤیای صادقه، شهید علمدار، عبدالمهدی را به همسرش معرفی می‌کند. به این ترتیب ازدواج خوبان شکل می‌گیرد و 9 سال ادامه می‌یابد. یک زندگی شیرین که با شهادت عبدالمهدی در سوریه در تاریخ 29 دی ماه 94، به سرنوشتی زیباتر ختم می‌شود. حالا که کمتر از یک سال از شهادت عبدالمهدی می‌گذرد، با همسرش مرضیه بدیهی همکلام شدیم تا هرچه بیشتر از این شهید مدافع حرم بدانیم.

شهیدی که آیت‌الله بهجت پیش‌بینی شهادتش را در روز تاج‌گذاری امام زمان(عج) کرده بود و طبق همین پیش‌بینی، عبدالمهدی آسمانی شد.

گفتگو با همسر شهید عبدالمهدی کاظمی را در ادامه بخوانید:

در مقابل شهدا ما هم هر کدام وظیفه ای داریم

  • ۱۸:۴۴

سردار شهید حاج قاسم سلیمانی

✅شهید عزیز ما  ✍

رهبر انقلاب: هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشم‌نواز و دلنواز است. یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفه‌ای داریم .

کانال رسمی 📚 معراج شُهدا  ❤️ @meeraj_shohada ❤️

شهیده دکتر شیرین روحانی راد ، شهدای مدافع سلامت

  • ۰۱:۴۶

شهیده دکتر شیرین روحانی راد - پاکدشت ورامین

دکتر شیرین روحانی راد

تاریخ تولد: 1346

محل تولد: پاکدشت

رشته و مدرک تحصیلی: دکترا- پزشکی

تاریخ شهادت:98/12/28

محل شهادت: بیمارستان مسیح دانشوری

مسئولیت: پزشک متخصص بیمارستان شهدای پاکدشت و دو مرکز درمانی دیگر در پاکدشت و شریف آباد

نکات بارز و برجسته:

- ولایتمدار، سختکوش و ایثارگر

- کمک به محرومین و مراقبت از افراد بی بضاعت هدف بزرگش بود

- تلاش در راه علم و دانش، دارای مقالات علمی  اخذ دکتری از دانشگاه شهید بهشتی

- حمایت و محبت ویژه به پدر و مادر و خانواده محور

- شهید مدافع سلامت

- مردمدارو پیشگام در فعالیت های خیریه اجتماعی

- هیچ زمانی بیمارستان را در شرایط کرونایی رها نکردند حتی در ایام غیرشیفت

- با وجود سرم در دست به ویزیت بیماران و سرکشی از بخشهای بیمارستان می پرداختند

 

خاطرات زندگی شهید مهدی باکری از زبان همسرش

  • ۲۳:۴۵

سردار شهید مهدی باکری

یک روز مهدی آمد و گفت شب میهمان داریم، جلسه با بچه‌های لشکر در خانه ماست، جگر خریده بود و گفت درست کن. گفتم نان نداریم و من هم نمی‌توانم بروم در صف نانوایی بایستم، شب زود بیا و نان بخر. طبق معمول آنقدر دیر آمد که همه‌جا بسته بود. زنگ زد لشکر بچه‌ها نان آوردند. تا برای شام من خواستم مقداری از آن را بخورم، کشید عقب و گفت تو حق نداری از این نان‌ها بخوری، مردم اینها را برای رزمنده‌ها فرستادند، به شوخی گفتم ای‌بابا من هم زن رزمنده هستم، خندید و گفت نه نباید بخوری. آخر سر ، من تکه نان‌هایی که ته سفره باقی مانده بود خوردم.  یک بار دیگر خودکاری از جیبش روی زمین افتاد، برداشتم تا اسم چند سبزی را بنویسم که موقع برگشت از دزفول از کنار جاده بخرم. یک‌دفعه سرم داد زد و گفت با آن ننویس، مال بیت‌المال است، گفتم اما فقط اسم چند تا سبزی را می‌خواهم بنویسم، گفت نه نمی‌خواهد بنویسی.

خاطرات بیشتر در اینجا

وصیتنامه خصوصی شهید مهدی باکری برای همسرش

  • ۲۳:۴۱

شهید مهدی باکری و همسرش

 وصیت نامه شهید باکری دو بخش دارد که بخش اول آن بارها در فضاهای مجازی منتشر شده اما بخش دوم این دستنوشته خطاب به صفیه مدرس همسر شهید است که وی در چند سطر خواسته‌هایش را از همسرش بیان می‌کند.  به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورای تبریز بود که در 25 اسفند سال 62 در عملیات بدر جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در آنجا ماند.  وی همچنین برادر علی باکری از شهدای انقلاب بود، علی از اعضای مذهبی و اولیه مجاهدین خلق محسوب می‌شد که با مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه شریف فارغ‌التحصیل شد و توسط ساواک به شهادت رسید. بعد از آقا مهدی، برادر کوچکترش حمید نیز در جنگ یکسال پیش از شهادت او شهید شد. 

وصیت نامه این شهید دو بخش دارد که بخش اول آن بارها در فضاهای مجازی منتشر شده اما بخش دوم این دستنوشته خطاب به خانم «صفیه مدرس» همسر شهید است که شهید باکری در چند سطر خواسته‌هایش را از وی بیان می‌کند. این بخش برای اولین بار منتشر می‌شود که در ادامه مطلب خواهید خواند: 

بخش اول: 

وصیت نامه بنده گنهکار مهدی باکری 

یا الله یا محمد (ص) یا علی(ع) یا فاطمه زهرا (س) یا حسن(ع) یاحسین(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا جعفر(ع) یا موسی(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا علی(ع) یا حسن(ع) یا حجة (عج)

یا روح الله و شما ای پیروان صادق یا شهیدان 

خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن. 

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد،‌عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.  ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه‌ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.  وصیت به مادرم و خواهران و برادرانم و اهل فامیل: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،‌پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید.

اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام به بار آیند.

از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد. 

خدایا مرا پاکیزه بپذیر. 

مهدی باکری 

بخش دوم: 

خصوصی برای همسرم 

صفیه بایستی انشاءالله مرا ببخشی من نتوانستم همسر خوبی برایت باشم ولی تو خودت میدانی که من دنبال چه کار بودم و وقت من در چه راه می‌گذشت و قلبت قوی باشد برای خدا. سرنوشت ما دست خداست فقط باید در راهش بود، که چه پیش بیاید از اوست. امیدوارم در همه حال در طلب جلب رضایتش باشی و خود را به او سپرده و شکرگزار دائمی اش باش. 

التماس دعا دارم 

مهدی

شادی روح این شهید عزیز صلوات 🌺

مزار دو شهید گمنام ، دانشگاه علوم پزشکی لرستان

  • ۱۷:۴۴


شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی لرستان

شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی لرستان

🌹یادمان شهدای گمنام 🌹 دانشگاه علوم پزشکی لرستان (خرم آباد)

🌼مزار دو #شهید_گمنام دوران دفاع مقدس:  

🌹شهید ۲۱ ساله در عملیات محرم ، منطقه شرهانی، سال ۱۳۶۱

🌹شهید ۲۵ ساله ، در عملیات والفجر۸ ، جزیره بوارین، سال ۱۳۶۴ 

تاریخ خاکسپاری   ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

مصادف با سالروز شهادت حضرت امام هادی(علیه السلام)

امروز ۱۹ اسفند سومین سالگرد خاکسپاری این دو شهید عزیز است.

شادی روح پاکشان صلوات🍀

#هفته_دفاع_مقدس #شهدای_گمنام 

#مردان_خدا 📿 @mardane_khoda

۱۱


روایت ترجیح دفاع از وطن به دفاع از پایان نامه! /کلیپ تصویری

  • ۱۴:۰۲

 زندگینامه شهید دکتر علیرضا ولیان ، شهدای الیگودرز

زندگینامه شهید دکتر علیرضا ولیان ، شهدای الیگودرز

  • ۱۳:۳۴

https://defapress.ir/files/fa/news/1397/5/20/494107_482.jpg

زندگینامه و شرح خاطرات و عکس های سردار رشید اسلام،

شهید دکتر علیرضا ولیان، دکترای داروسازی از دانشگاه اصفهان


ولادت:الیگودرز ۱۳۳۷/۷/۱۹
شهادت: حاج عمران ۱۳۶۵/۳/۲
(مصادف با ۱۴ رمضان المبارک)

زندگینامه شهید دکتر علیرضا ولیان

خاطره دیدار شهید سید مصطفی دریاباری از زبان فرزندش

  • ۰۹:۳۲

نام :سیدمصطفیhttps://www.golzar.info/wp-content/uploads/2017/05/6209657.jpg

نام خانوادگی : دریاباری
نام پدر : سیدمحمد
تاریخ تولد : 1338/01/01
محل تولد : تهران
سن : 24 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1362/12/09
محل شهادت : جفیر
دسته عملیاتی : بسیج
یکم فروردین ۱۳۳۸، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیدمحمد، کارمند بود و مادرش، سیده لقمانه نام داشت. تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نهم اسفند ۱۳۶۲، در جفیر بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

پدرم را در طلائیه دیدم

در بهمن سال 1379 از سوى دبیرستان ما را به بازدید از جبهه هاى نور بردند. در 23 بهمن در اردوگاه اروند خرمشهر خوابیده بودم. نیمه هاى شب پدرم را که در موقع شهادت او من هنوز به دنیا نیامده بودم در خواب دیدم که به من می گفت : فردا شما را به منطقه طلاییه میبرند و هوا هم خوب خواهد بود و باران نخواهد آمد(روز قبل هوا بارانى بود و ما نگران این بودیم که در صورت ادامه باران نتوانیم از جبهه ها بازدید کنیم) به همین دلیل از پدرم پرسیدم: پس فردا به طلاییه مى رویم؟ گفت: بله به شوخى از او پرسیدم :تو را مى توانم در آنجا ببینم؟ پاسخ داد: آری، مى توانى مرا ببینى. پرسیدم: کجا مى توانم تو را ببینم؟ گفت: وقتى به طلاییه رسیدید در یک محل که نزدیک یک گودال است نماز میخوانید.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan