یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

وصیت نامه شهید علی اکبر نظری ثابت ، شهدای قم

  • ۲۲:۴۸
شهید علی اکبر نظری ثابت
🔰 وصیت نامه شهید؛
اگر برای دلمان کار کنیم اجر اخروی از بین می رود.
شما هر کجا هستید اولین وصیت من این است که به وصیت شهدا عمل کنید. 
شما ببینید آیا به وصیت شهدا عمل شده؟! 
چیزهایی که آنها می خواستند از آنها نگذرید.
امام عزیز راجع به این وصیت نامه ها می گوید:‌ شما پنجاه سال عبادت کردید.
یک سر به وصیت این ده پانزده ساله ها بزنید.
سَر ما در لاک خودمان نباشد.
در گوشه ای بسیجیان و سربازان و پاسداران ما جان می دهند در گوشه ای دیگر مسائل مادی به حّد وفور است و...
وصیت دیگر من این که بر هر مسلمانی اطاعت از امام و مسئولین واجب است.
اسلام امروز در ایران است. خدا به ما لطف کرده و اسلام را سربلند نموده.
شهید علی اکبر نظری ثابت🌷
ولادت: ۱۳۴۴ شهر مقدس قم
شهادت: ۱۳۶۴/۱۲/۱۶
منطقه عمومی فاو عملیات والفجر هشت
یاد و خاطرات شهیدان گرامی باد

پای درس شهید قرآنی ، شهید احمد امینی رعنا

  • ۱۴:۱۷
پای درس شهید قرآنی| از عشق به «صیاد‌القلوب» تا حضور در جلسات استاد مولایی

پای درس شهید قرآنی| از عشق به «صیاد‌القلوب» تا حضور در جلسات استاد مولایی

من نمی‌خواهم سخن اغراق‌آمیز دوست احمد شهیدمان را که وقتی او را به یاد می‌آورد می‌گوید: "او چکیده پیامبر بود"، را بگویم ولی احمد عزیز، انسانی انبیایی بود که در راه تخلّق به اخلاق انبیاء سخت کوشا بود...

به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سومین دیدار جامعه قرآنی کشور عصر روز چهارشنبه نوزدهم اردیبهشت‌ماه در منزل خانواده شهید احمد امینی صورت گرفت.

« شهید احمد امینی در سال 1342 به دنیا آمد و در سال 1362 در حالی گه بیست سال از عمر خود را گذرانده بود، در عملیات والفجر4 در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید، او پیش از اعزام به جبهه، راهی مشهد شد و از امام رضا(ع)، درخواست شهادت کرد و در نهایت به آرزویش رسید.»

طعم و بوی عشق به همسر از نگاه شهید مدافع حرم جواد محمدی

  • ۱۳:۵۶
عکس شهید و دخترش

روزی که با آقا جواد رفیق شدم با عیالم خورخورم (جر و بحثم) بود. جواد چیزی نمی‌دانست یک شب گفت برو خانه عیالت را هم بیاور تا با عیال من برویم پارک. گفتم من نمی‌آیم. جواد خیلی تیز و باهوش بود من توی عمرم نتوانستم حتی یک‌بار هم جواد را سر کار بگذارم تازه همه بهم می‌گویند تو خیلی جلب و تیزی ولی جواد چنان فرز بود چنان مچت را می‌گرفت که می‌ماندی. گفت برای چی نمی‌آیی؟ ماندم چه بگویم شاید هم جواد از جای دیگری بو برده بود یا همان وقت چیزی فهمید پا سفت کرد که برو خانمت را بیاور...

نشد روی حرفش حرف بزنم. زنگ زدم به عیالم. بنده خدا عیال خیلی تعجب کرده بود. گفتم سلام، خوبی خانم؟ گفت بله؟ چیه مجید؟ گفتم کارهایت را بکن می‌خوایم بریم بیرون. گفت چی؟ گفتم میایی؟ گفت بله که میام.

ماشین را برداشتم و رفتم دنبال عیال. بعد هم با جواد و عیالش رفتیم توی خیابون تاب خوردیم. جواد از زندگی و زن و جایگاه زن و رفیق گفت. کمی پیاده شدیم و زن و مرد از همدیگر جدا شدیم. گفت بچه، داری اشتباه می‌روی. زن اینطور است، اونطور است، پیامبر این را گفته، امام آن را گفته، زن این است. روح و دلش آن است. یک پس گردنی، پس کله ام زد و گفت تو از نقش زن و نیاز زن به محبت شوهرش چه میدانی؟ بفهم داری چه کار می‌کنی. فلان کن و بیسار کن. مطمئنم آن شب به عیالش هم گرا داده بود که با عیال من صحبت کند.

منبع: کتاب بی‌برادر؛ صفحه 22 و23/ خاطرات زندگی شهید مدافع حرم جواد محمدی

شهید مدافع حرم جواد محمدی چهارمین شهید مدافع حرم شهر درچه است که پنج شنبه ۱۱ خرداد ماه ۹۶ به سوریه رفت و سه شنبه ۱۶ خرداد ماه ۹۶ همزمان با ۱۱ ماه مبارک رمضان به شهادت رسید و پیکر مطهرش بعد از گذشت ۲۵ روز چشم انتظاری، پیدا شد و قرار است به دُرچه باز گردد.

عشق و ارادت شهید حسن قاسمی دانا به امام رضا (ع)

  • ۰۱:۴۹

برش اول:

ارادت حسن به امام رضا (ع) دائمی بود. از نُه ساختمان سوری ها، یکی دست داعش افتاده بود و فرمانده سوری ها می خواست عقب نشینی کند. نگذاشتم. گفتیم: صبر کن ما پسش می گیریم. از ۲۰ نفر نیروهای پشتیبان تک تیر اندازان، نیروی داوطلب خواستیم. فقط شش نفر آمدند. با من و حسن شدیم هشت نفر. رفتیم طرف ساختمان.

مکث کردم. گفتم: حسن هشت نفریم ها! گفت: پس اسم عملیات امام رضا (ع) است. با نوای یا علی بن موسی الرضا (ع) وارد ساختمان شدیم.

تکفیری ها می پرسیدند: من انتم؟ حسن با دو نارنجک رفت طرفشان و فریاد زد: نحن شیعة علی بن ابی طالب(ع)، نحن ابناء فاطمة الزهرا(س)، نحن ابناء الحسین (ع). با انفجار نارنجک ها و تبادل آتش حسن پرواز کرد.

هشت نفری با رمز ذکر امام رضا (ع) وارد معرکه شدیم. حسن شهید شد و من با هشت ترکش برگشتم عقب.

برش دوم:

بعد از شهادت حسن، یکی از اقوام خوابش را دیده بود. گفته بود: حسن! تو که مثل ما بودی، چه شد که شهید شدی؟

گفته بود: به خاطر این که شب های جمعه زیارت حرم امام رضا (ع) رفتنم قطع نشد.

راست می گفت: چهار سال برنامه ثابتش این بود. شب جمعه می رفت هیئت علمدار، بعد از آن تا صبح زیارت امام رضا (ع) بود و دم صبح کله پاچه می خورد و می آمد خانه.

راوی: شهید مصطفی صدار زاده؛ فرمانده گردان عمار لشکر فاطمیون و مهدی قاسمی دانا؛ برادر شهید

مجله فکه، شماره ۱۸۰؛ اردیبهشت ۱۳۹۷؛ صفحه ۶۱ و ۶۷-۶۶٫

مرتبط: امام رضا (ع) و شهدا ، شهدا و اهل بیت (ع)

مادری که تنها پسرش را به سوریه فرستاد / شهید موسی علیزاده

  • ۰۱:۳۵


روز میلاد امام رضا (ع) خبر شهادت فرزندش را آوردند؛ مادر صبورانه ایستاد و گفت: فقط یک پسر داشتم که او را در راه اسلام فدا کردم؛ اگر ۶ پسر دیگر داشتم آن‌ها را هم به سوریه می‌فرستادم.

خبرگزاری فارس ـ حماسه و مقاومت: همیشه تک‌تک فرزندان برای مادر عزیز هستند دختر و پسر هم ندارد، اما یک وقت‌هایی برای مادرهایی پیش می‌آید که همسرشان را از دست می‌دهند و فقط یک پسر دارند و آن یک پسر می‌شود نان‌آور خانه و به نوعی امید مادر و دختران خانه. شهید مدافع حرم «موسی علیزاده» تنها پسر خانواده بود که بعد از درگذشت پدرش نان‌آور خانواده می‌شود و همه جوره هوای مادر و خواهرانش را دارد و نمی‌گذارد علاوه بر درد یتیمی و فراق پدر، مشکلات مالی را هم تحمل کنند. او می‌ایستد و برای خانواده‌اش در نانوایی کار می‌کند تا خواهران بزرگتر شوند و بتوانند گلیم خودشان را از آب بیرون بکشند. موسی احساس می‌کند دیگر باید کار بزرگتری انجام بدهد او از مادر حلالیت طلبیده و راهی سوریه می‌شود و پس از سه بار اعزام در ۶ مرداد ماه سال ۱۳۹۴ در حماء به شهادت می‌رسد.

شعر جهانسوزی از شهید تیمور معظمی گودرزی

  • ۲۱:۱۳

شهید بسیجی تیمور معظمی گودرزی

شعری از شهید تیمور معظمی گودرزی


برو مادر خداحافظ که دیگر روی ماهت را نخواهم دید
دگر از گرمی آغوش پر مهرت نصیبی بر نمی گیرم
مرا دیگر نمی بوسی
دگر لبهای گرمابخش دلجویت برای من نمی خندد
برایم دیگر این دنیا به آخر می رسد مادر
دگر آن دست گرمت را بر روی گونه هایم حس نخواهم کرد
دیگر سهمی ندارم از نوازش های تو مادر
خوش آن روزی که در دامان پر مهرت مرا می پرورانیدی
و حالا من آن طفلم
به محبوبم بگو مادر من دلخسته را دیگر نمی بیند
امیدش را ببر مادر بگو فرزند من مرده است دیگر برنمی گردد
صدای ناله های زخمی ها
خروش و غرش بی وقفه ی خمپاره ها در جبهه می پیچد
مسلسلها ز بی رحمی بروی رزمنده ها ، خمپاره ها سرب می بارند
به گوشم آه درد آلود مجروحان ندایی تازه می گردد
تفنگم را به دوشم می کشم تا ناجوانمردان دشمن را از پا بیندازم
و اما لحظه ای از سوزش درد سینه ام بر پا نمی مانم
سپس بر خاک گرم جبهه می غلتم
ولی مادر برو با سربلندی زندگانی کن
که فرزند تو اینک در ره میهن شهادت را پذیرا شد
شکوه این شهادت را علف هایی که با خونم به رنگ لاله می روید به همراه نسیمی بازگو می کند مادر
شب تاریک و غمگین است من بنشسته ام اینجا
دور از بسترم مادر

به یاد گرمی آغوش پر مهرت
تفنگم را به آغوشم فشردم من
ولی ناگه صدای غرش توپی به افکار من بیچاره می خندد
به گوشم ناله ی زنجیرهای تانکی می رسد از دور
به دنبالش هزاران بمب آتش زا می ریزد از دور
خداحافظ مادر جان ...

پ.ن: این شعر جانسوز در ساعت های آخر عمر شهید در اول خرداد 1365 در منطقه جنگی حاج عمران نوشته شده

وصیت نامه شهید تیمور معظمی گودرزی

به مناسبت سالگرد شهادت شهید حاج محمود طاهری -تهران

  • ۰۰:۵۷

https://defapress.ir/files/fa/news/1399/5/15/1051111_982.jpg

ادامه دهنده اهداف و راه شهداء باشید

«در پیشبرد انقلاب اسلامی کوشا باشید و تا جان در بدن دارید، مطیع فرمان امام عزیز باشید. روحانیت مبارز را تنها نگذارید، مساجد را خالی نکنید و ادامه دهنده اهداف راه شهداء باشید و بخاطر عمر چند روزه این دنیای فانی، از رفتن به جبهه‌های نور علیه ظلمت نهراسید زیرا که اگر هم در آنجا کشته شوید، خداوند در دنیای بعد از مرگ وعده بهشت داده است، آیا معامله‌ای از این سودمندتر را سراغ دارید.»

شهید حاج محمود طاهری، در 2 دی 1341 شمسی، در تهران در خانواده متوسط و متدین دیده به جهان گشود. وی  فرزند پنجم خانواده بود و 5 برادر و یک خواهر داشت. پدرش ابراهیم کارگری ساده بود و مادرش حبیبه باقری نام داشت. شهید طاهری، در سن 7 سالگی وارد دبستان مولوی در سیزده آبان شهرری شد و دوران دبستان و دوره راهنمائی را در همان محل به پایان رساند. او درحالیکه یار و غمخوار خانواده بود، از همان سال های ابتدای تحصیل پس از مدرسه به منظور کمک به خانواده به پدرش کمک می کرد. شهید طاهری مشغول تحصیل در سال سوم رشته ی اقتصاد در دبیرستان  بود که می دید جوانان کشور به سوی جبهه ها سرازیر هستند، از این رو تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود. 

شهید احمد مؤمن - شهدای رامهرمز

  • ۱۱:۵۰

خاطره زیبا و شنیدنی از شهید والامقام

احمد مومن توسط یکی ازهمرزم هایش

تشکر وقدردانی از رزمنده جانباز حاج عبدالله

 تشکر و قدردانی از ارسال این خاطره

شهید محمدیار پژوهش شهدای رامهرمز

  • ۱۱:۳۲

شهید پژوهش

  • شهید محمدیار پژوهش
  • نام پدر : محمد
  • تاریخ ولادت: 10 فروردین 1349
  • محل تولد : رامهرمز
  • تاریخ شهادت: 23 بهمن 1364
    محل شهادت: فاو
  • عملیات شهادت: والفجر8
  • نوع شهادت: حوادث مربوط به جنگ تحمیلی

صفحه شهید در سامانه ملی شهدا

شهدای رامهرمز

پدر شهید «تیمور معظمی گودرزی» به فرزند شهیدش پیوست

  • ۰۲:۰۰

پدر شهید «تیمور معظمی» دار فانی را وداع گفت

به گزارش نوید شاهد لرستان، حاج علی معظمی گودرزی ، پدر گرانقدر شهید تیمور معظمی گودرزی پس از سالها دوری فرزندش دار فانی را وداع گفت و در جوار رحمت حق آرام گرفت.

مراسم تشییع پیکر این پدر بزرگوار روز گذشته نوزدهم مهرماه 1400در شهرستان بروجرد انجام گرفت.

شهیدی با دو وصیت نامه ، شهید منصور پژولیده

  • ۰۱:۲۶

شهید منصور پژولیده


نام پدر : محسن
تاریخ تولد :1336/10/30
محل تولد: بهشهر
تاریخ شهادت : 1362/12/05
محل شهادت : دهلران

به گزارش خبرنگار دفاع‌پرس از ساری، به مناسبت چهلمین سالگرد دفاع مقدس و در زادروز شهید «منصور پژولیده» زندگی‌نامه و وصیت‌نامه این شهید منتشر می‌شود.

زندگی‌نامه شهید:

خداوند به «محسن و معصومه» در دی ۱۳۳۶ در «بهشهر»، پسری عطا کرد که نامش را «منصور» گذاشت. معصومه در کنار محسن، امورات زندگی را با کار در کارخانه چیت‌سازی بهشهر می‌گذراندند. آن­ها شش فرزند داشتند که منصور دوّمی‌شان بود. منصور تا دیپلم علوم تجربی در دبیرستان «هشترودی» زادگاهش تحصیل کرد.

در بیان خلق‌وخوی منصور، باید گفت که در ادب و تواضع نسبت به والدین، زبانزد بود و در همه حال، مطیع‌شان. با دیگران نیز، با ملاطفت و گشاده‌روئی رفتار می‌کرد و نزدشان، محبوبیتی خاص داشت.

فرمانده شهید محمود کاوه در خاطرات دخترش

  • ۰۰:۴۲

سردار شهید محمود کاوه

نام پدر دلیل افتخارش است، مایه سربلندی اش؛ همان پدری که نامش بین فرماندهان ارشد دفاع مقدس می درخشد ، همان مردی که ۳۱ سال پیش در ارتفاعات ۲۵۱۹ حاج عمران شهید شده و خاطره اش هنوز که هنوز است با اوست.

به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، زهرا کاوه تنها فرزند فرمانده شهید محمود کاوه از پدر هیچ خاطره ای ندارد ؛ برگ برگ دفتر خاطرات این دختر از پدر را دیگران نوشته اند؛ دوستان پدر، همرزمانش ، مردمی که خاطره رشادت های او را هنوز بعد از 31 سال از یاد نبرده اند. برای زهرا کاوه مرور این خاطرات مساوی است با حس افتخار، حسی ماندگار که هر وقت زهرا دلتنگ بابا می شود، می آید و یادش می اندازد پدر برای رفتن و پرکشیدن دلیل داشت، که باید می رفت و چیزی جز شهادت در سرنوشتش نبود. آخرین روز مهرماه در دفتر جام جم آنلاین میزبان زهرا کاوه شدیم و با او از محمود کاوه گفتیم؛ فرمانده شهیدی که هنوز عکسش در کردستان روی دیوار خانه ها دیده می شود. جوانی اهل مشهد که خیلی ها در کردستان به یادش اسم فرزندشان را کاوه می گذارند.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan