یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

خاطرات زندگی شهید مهدی باکری از زبان همسرش

  • ۲۳:۴۵

سردار شهید مهدی باکری

یک روز مهدی آمد و گفت شب میهمان داریم، جلسه با بچه‌های لشکر در خانه ماست، جگر خریده بود و گفت درست کن. گفتم نان نداریم و من هم نمی‌توانم بروم در صف نانوایی بایستم، شب زود بیا و نان بخر. طبق معمول آنقدر دیر آمد که همه‌جا بسته بود. زنگ زد لشکر بچه‌ها نان آوردند. تا برای شام من خواستم مقداری از آن را بخورم، کشید عقب و گفت تو حق نداری از این نان‌ها بخوری، مردم اینها را برای رزمنده‌ها فرستادند، به شوخی گفتم ای‌بابا من هم زن رزمنده هستم، خندید و گفت نه نباید بخوری. آخر سر ، من تکه نان‌هایی که ته سفره باقی مانده بود خوردم.  یک بار دیگر خودکاری از جیبش روی زمین افتاد، برداشتم تا اسم چند سبزی را بنویسم که موقع برگشت از دزفول از کنار جاده بخرم. یک‌دفعه سرم داد زد و گفت با آن ننویس، مال بیت‌المال است، گفتم اما فقط اسم چند تا سبزی را می‌خواهم بنویسم، گفت نه نمی‌خواهد بنویسی.

خاطرات بیشتر در اینجا

وصیتنامه خصوصی شهید مهدی باکری برای همسرش

  • ۲۳:۴۱

شهید مهدی باکری و همسرش

 وصیت نامه شهید باکری دو بخش دارد که بخش اول آن بارها در فضاهای مجازی منتشر شده اما بخش دوم این دستنوشته خطاب به صفیه مدرس همسر شهید است که وی در چند سطر خواسته‌هایش را از همسرش بیان می‌کند.  به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورای تبریز بود که در 25 اسفند سال 62 در عملیات بدر جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در آنجا ماند.  وی همچنین برادر علی باکری از شهدای انقلاب بود، علی از اعضای مذهبی و اولیه مجاهدین خلق محسوب می‌شد که با مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه شریف فارغ‌التحصیل شد و توسط ساواک به شهادت رسید. بعد از آقا مهدی، برادر کوچکترش حمید نیز در جنگ یکسال پیش از شهادت او شهید شد. 

وصیت نامه این شهید دو بخش دارد که بخش اول آن بارها در فضاهای مجازی منتشر شده اما بخش دوم این دستنوشته خطاب به خانم «صفیه مدرس» همسر شهید است که شهید باکری در چند سطر خواسته‌هایش را از وی بیان می‌کند. این بخش برای اولین بار منتشر می‌شود که در ادامه مطلب خواهید خواند: 

بخش اول: 

وصیت نامه بنده گنهکار مهدی باکری 

یا الله یا محمد (ص) یا علی(ع) یا فاطمه زهرا (س) یا حسن(ع) یاحسین(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا جعفر(ع) یا موسی(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا علی(ع) یا حسن(ع) یا حجة (عج)

یا روح الله و شما ای پیروان صادق یا شهیدان 

خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن. 

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد،‌عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.  ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه‌ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.  وصیت به مادرم و خواهران و برادرانم و اهل فامیل: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،‌پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید.

اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام به بار آیند.

از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد. 

خدایا مرا پاکیزه بپذیر. 

مهدی باکری 

بخش دوم: 

خصوصی برای همسرم 

صفیه بایستی انشاءالله مرا ببخشی من نتوانستم همسر خوبی برایت باشم ولی تو خودت میدانی که من دنبال چه کار بودم و وقت من در چه راه می‌گذشت و قلبت قوی باشد برای خدا. سرنوشت ما دست خداست فقط باید در راهش بود، که چه پیش بیاید از اوست. امیدوارم در همه حال در طلب جلب رضایتش باشی و خود را به او سپرده و شکرگزار دائمی اش باش. 

التماس دعا دارم 

مهدی

شادی روح این شهید عزیز صلوات 🌺

مزار دو شهید گمنام ، دانشگاه علوم پزشکی لرستان

  • ۱۷:۴۴


شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی لرستان

شهدای گمنام دانشگاه علوم پزشکی لرستان

🌹یادمان شهدای گمنام 🌹 دانشگاه علوم پزشکی لرستان (خرم آباد)

🌼مزار دو #شهید_گمنام دوران دفاع مقدس:  

🌹شهید ۲۱ ساله در عملیات محرم ، منطقه شرهانی، سال ۱۳۶۱

🌹شهید ۲۵ ساله ، در عملیات والفجر۸ ، جزیره بوارین، سال ۱۳۶۴ 

تاریخ خاکسپاری   ۱۳۹۸/۱۲/۱۹

مصادف با سالروز شهادت حضرت امام هادی(علیه السلام)

امروز ۱۹ اسفند سومین سالگرد خاکسپاری این دو شهید عزیز است.

شادی روح پاکشان صلوات🍀

#هفته_دفاع_مقدس #شهدای_گمنام 

#مردان_خدا 📿 @mardane_khoda

۱۱


روایت ترجیح دفاع از وطن به دفاع از پایان نامه! /کلیپ تصویری

  • ۱۴:۰۲

 زندگینامه شهید دکتر علیرضا ولیان ، شهدای الیگودرز

زندگینامه شهید دکتر علیرضا ولیان ، شهدای الیگودرز

  • ۱۳:۳۴

https://defapress.ir/files/fa/news/1397/5/20/494107_482.jpg

زندگینامه و شرح خاطرات و عکس های سردار رشید اسلام،

شهید دکتر علیرضا ولیان، دکترای داروسازی از دانشگاه اصفهان


ولادت:الیگودرز ۱۳۳۷/۷/۱۹
شهادت: حاج عمران ۱۳۶۵/۳/۲
(مصادف با ۱۴ رمضان المبارک)

زندگینامه شهید دکتر علیرضا ولیان

خاطره دیدار شهید سید مصطفی دریاباری از زبان فرزندش

  • ۰۹:۳۲

نام :سیدمصطفیhttps://www.golzar.info/wp-content/uploads/2017/05/6209657.jpg

نام خانوادگی : دریاباری
نام پدر : سیدمحمد
تاریخ تولد : 1338/01/01
محل تولد : تهران
سن : 24 سـال
مذهب : اسلام شیعه
تاریخ شهادت : 1362/12/09
محل شهادت : جفیر
دسته عملیاتی : بسیج
یکم فروردین ۱۳۳۸، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش سیدمحمد، کارمند بود و مادرش، سیده لقمانه نام داشت. تا پایان سوم راهنمایی درس خواند. ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نهم اسفند ۱۳۶۲، در جفیر بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

پدرم را در طلائیه دیدم

در بهمن سال 1379 از سوى دبیرستان ما را به بازدید از جبهه هاى نور بردند. در 23 بهمن در اردوگاه اروند خرمشهر خوابیده بودم. نیمه هاى شب پدرم را که در موقع شهادت او من هنوز به دنیا نیامده بودم در خواب دیدم که به من می گفت : فردا شما را به منطقه طلاییه میبرند و هوا هم خوب خواهد بود و باران نخواهد آمد(روز قبل هوا بارانى بود و ما نگران این بودیم که در صورت ادامه باران نتوانیم از جبهه ها بازدید کنیم) به همین دلیل از پدرم پرسیدم: پس فردا به طلاییه مى رویم؟ گفت: بله به شوخى از او پرسیدم :تو را مى توانم در آنجا ببینم؟ پاسخ داد: آری، مى توانى مرا ببینى. پرسیدم: کجا مى توانم تو را ببینم؟ گفت: وقتى به طلاییه رسیدید در یک محل که نزدیک یک گودال است نماز میخوانید.

سالروز ۱۲۶ شهید لرستانی در ۱۸ اسفند ماه ، شهدای بمباران

  • ۰۳:۲۹

سالروز شهادت یکصدو بیست و شش تن ۱۲۶ تن از سرداران و مردم شجاع سپاه اسلام لرستانی در هیجدهم اسفند ماه 

سایت یاد امام و شهدا 

http://yadshohada.com

گفتگویی با همسر جانباز شهید علی چناری / خاطرات قشنگ

  • ۲۲:۴۷

جانباز شهید علی چناری و همسرش

 همسر پاسدار شهید «علی چناری» می گوید: زندگی با علی‌آقا هیچ سختی‌ای برای من نداشت. کار‌های خودش را که انجام می‌داد هیچ، کمک دست من هم بود. تمام لحظات زندگی من پر بود از خاطرات قشنگ، زندگی من و علی‌آقا بسیار کوتاه بود؛ بنابراین تمام روز‌هایم یک خاطره است.  جانباز قطع نخاعی «علی چناری» در ۱۷ سالگی در جبهه حق علیه باطل حضور یافت و پس از جراحت هم دست از حضور در جبهه‌ها برنداشت تا اینکه دیگر امکان ایستادن بر روی پاهایش را نداشت و نمی‌توانست در خط مقدم کنار سایر رزمندگان حاضر شود. همزمان با سالروز ولادت با سعادت امام حسین (ع) و بزرگداشت روز پاسدار، با همسر شهید علی چناری در نوید شاهد گفت‌وگو کرده‌ایم. 

تمام لحظات زندگی من پر بود از خاطرات قشنگ ، خصلت‌های خوب او همیشه زبانزد است 

آلبوم شهدای الیگودرز / با طراحی جالب

  • ۲۲:۳۰

آلبوم شهدای الیگودرز

به گزارش نوید شاهد لرستان، آنچه در ادامه خواهید دید برخی از تصاویر شهدای گرانقدر شهرستان الیگودرز می باشد که در هشت سال دفاع مقدس به شهادت رسیده اند

نوجوان شهید بهنام محمدی راد ، شیربچه دلاور خوزستان

  • ۱۳:۴۹
قهرمانان نوجوان جنگ تحمیلی/ یادی از 10 شهید نوجوان در روز دانش آموز
 شیربچه دلاور خوزستان

نام : بهنام محمدی راد

ولادت: بهمن 1345

شهادت: 1359/07/28

محل شهادت: خرمشهر

مردم خرمشهر، دلاوری های بهنام 13 ساله در بحبوحه روزهای نخستین جنگ را هرگز فراموش نمی کنند؛ آن زمان که خرمشهر زیر آتش گلوله و خمپاره دشمن می سوخت و بهنام ها در این شهر خونین، درس ایثار می آموختند. شهید بهنام محمدی راد، بر اثر ترکش خمپاره به شهادت رسیده است.

مادر این شهید روایت کرده است: بهنام در ایام جنگ می گفت مادر دلم می خواهد بروم پیش امام حسین (ع) و بدانم که بود. او به من کاغذی داد که داخل آن درباره غسل شهادت نوشته بود و گفت: مامان مرا غسل شهادت بده زیرا می خواهم شهید شوم، تو هم از خرمشهر برو، اینجا نمان می ترسم عراقی ها اسیرت کنند.

شهدای نوجوان

شهدا را یاد کنید حتی با یک صلوات

  • ۱۳:۳۰

شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات

شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات

https://www.alef.ir/files/archive/originals/2018/11/38239.jpg

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

زندگینامه شهید محمد صادق وند ، شهدای ارومیه

  • ۲۲:۰۴

شهید محمد صادقوند

زندگینامه شهید محمد صادق وند

شهید محمد صادق وند در دوم خرداد سال 1332 در یک خانواده متوسط در شهر ارومیه به دنیا آمد. در دوران کودکی پدر بزرگوارش را از دست داد. محمد چون فرزند بزرگ خانواده بود سرپرستی برادر و خواهر کوچکترش را بر عهده گرفت. سردی و گرمی روزگار از او مردی خود اتکا با توانائی های خاص به وجود آورده بود و شخصیت مستقل و مهربان ایشان را در بین دوستان و آشنایان محبوب تر ساخته بود. او در خانواده فرزند صالحی بود و از نظر عمل به واجبات دینی و اصول اخلاقی زبانزد خاص و عام بود. او همیشه به فکر مستضعفان بود و تا حد امکان به آنها یاری می رساند.

با وجود اینکه مسئولیت سنگین خانواده را بر عهده داشت و برای امرار معاش خانواده تلاش می کرد در کنار آن به فعالیتهای ورزشی نیز می پرداخت و علاقه خاصی به رشته های وزنه برداری و کشتی داشت و در این رشته ها مقامهای کشوری کسب کرده بود. در سال 1352 وارد ارتش شدند و بعد از انقلاب با توجه به علاقه فراوانش به نظام مردمی جمهوری اسلامی از اوایل انقلاب در جنگهای چریکی کردستان شرکت داشتند که حاصل آن دو بار مجروحیت در این مقاطع بوده است.

در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با وجود مجروحیت عازم جبهه های جنوب کشور شد و در عملیات فتح المبین در دوم فروردین ماه سال 1361 در محل پل کرخه بر اثر اصابت ترکش نارنجک به شهادت رسید. دوستان ایشان بعدها خاطره شهادت ایشان را اینگونه توصیف کرده اند.

شهید بزرگوار در عملیات فتح المبین بعد از فتح خاکریز اولین فتح دومین خاکریز دشمن بر اثر اصابت نارنجک دچار خونریزی شدیدی می شود همرزمان خواسته اند که ایشان را به پشت جبهه منتقل سازند ولی این شهید عالی قدر با این اظهار که ادامه عملیات از هر چیزی واجب تر است با انتقال خود موافقت نکرده و بعد از پایان عملیات به دلیل شدت جراحات حین انتقال به پشت جبهه در هلی کوپتر جان به جان آفرین تسلیم نموده است.

از این شهید بزرگوار یک فرزند به یادگار مانده است که هم اکنون با مادرش زندگی می کند آرامگاه این شهید در محل ولادتش در شهر ارومیه در باغ رضوان می باشد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan