- شنبه ۵ فروردين ۰۲
- ۱۹:۵۷
شهید محمد حمیدی
«ابوزینب» نام جهادی شهید مدافع حرم محمد حمیدی در سوریه بود. مزار این شهید مدافع حرم در گلزار شهدای بهشت زهرا (س) تهران است.
در دلنوشته شهید حمیدی درباره شهادت میخوانیم:
شهادت را لیاقت لازم نیست معرفت لازم است. منتهای آرزوی هر انسانی رسیدن به کمال است که راه گریز و سریع آن جهاد در راه اوست که هر کسی نتواند این نانوشته را خواند و آن را تفسیر کند. کمال را صلاتیست دو رکعتی که وضویش باخون است و لاغیر. حال هر کسی این وضو نتواند که سر منزل راه است، منزل بعدی نیت و قیام است که دعوت میباشد، منزل سوم طی طریق و ذوب الی الله است که کمتر کسی به این مقام رسیده. گریز دیگر توسل است که بهترین آن نور اعظم دخت خاتم است که تمام راهها به او ختم شود و راههای دیگر ختم بدین راه است و راه دگر ندارد.
زندگینامه و خاطرات شهدای مدافع حرم
شهید «محمد حمیدی»؛ در سال 1358 متولد شد. ایشان یکی از مدافعان حرم بود که از شجاعت و دلیری خاصی برخوردار بود.
شهید «محمد حمیدی»؛ یکی از شهدای مدافع حرم بود که در مقابله با نیروهای تکفیری به شهادت رسید. او به ابوزینب معروف بود، در مسیر دمشق درعا در جنوب سوریه بر اثر انفجار مین به کاروان شهدای مدافع حرم پیوست. شهید حمیدی به شجاعت و دلیریِ خاصی شهرت داشت. یکی از اطرافیان او نقل کرده است که جایی در حین مبارزه نیروها در حال عقب کشیدن بودند اما شهید حمیدی برعکس همه نیروها، اسلحه خود را برداشت و به دل دشمن زد و دو نفر از این نیروهای تکفیری را نیز به اسارت گرفت و بسیاری را نیز به هلاکت رسانید.
یکی از دوستان شهید «محمد حمیدی» از قول مادر این شهید مدافع حرم روایتی نقل کرده و میگوید: بار آخر که محمد زخمی شد و برگشت، به مادرش گفته بود لیاقت شهادت نداشتم چون تو از ته قلبت راضی به رفتن من نیستی! دلت را با خدا صاف کن تا خدا مرا ببرد. همین اتفاق هم افتاد. گویی مادرش خواسته محمد را اجابت کرد. وقتی رفت دیگر برنگشت و در مسیر دمشق درعا، در جنوب سوریه به شهادت رسید.
محمد حمیدی در نبرد با ترورویستهای داعش به فیض شهادت نائل آمد؛ از این شهید بزرگوار یک فرزند سه ساله بهنام “طه” به یادگار مانده است.
مادر شهید خلقیات پسر شهید ش میگوید: محمد بسیار مهربان، صبور، آرام و رازنگهدار بود. 9 ساله بود که در کلاس قرآن ثبتنام کرد. مادر دوستش را دیدم گفت خیالت راحت با پسرم قرآن میآموزند. خیلی خلاق، بیباک، پرجنب و جوش و نترس بود. کنجکاوی محمد در وسایل برقی و هوش و استعدادش قابل توجه بود. یک رادیوی کوچک درست کرده بود و موجش را انداخته بود روی رادیو. عاشورای 93 نذری پخته بودند و برایمان آورده بود. گفت مادر مرا ببخش و حلال کن. شاید سال آخر نذری باشد!
خواهر شهید هم می گوید : یک بار سیزده بدر به باغی رفته بودیم. در یک باغ پرندهای کوچک از لانهاش در بالای درخت پایین افتاده بود. درخت خیلی بلند بود. محمد پرنده را دستش گرفت تا داخل لانهاش بگذارد. به محمد گفتم چکار میکنی؟ گفت میخواهم ببرمش تا مادرش نگران نشود. ما را چند ساعت در آن باغ نگه داشت تا مطمئن شود مادر پرنده میآید یا نه.
وقتی شهید حمیدی به سوریه میرود، لقب ابوزینب به ایشان داده میشود. پدر خانواده در این خصوص میگوید: ابوزینب نام یکی از مجاهدان عرب زبانی بود که دوستی زیادی با پسرم داشت. بعد از شهادت این سردار عرب زبان، به پسرم لقب ابوزینب داده بودند. پسرم دفعه اول که رفت سوریه پشتش ترکش خورد و مجروح شد. سه ماه بعد برای بار دوم اعزام شد. این بار از ناحیه پا مجروح شده بود. از یک سمت تیر خورده بود و از سمت دیگر خارج شده بود
خواهر شهید ادامه میدهد: رفته بودیم از پای عمل کرده مادر عکس بگیریم و منتظر نوبت بودیم. ناگهان همسرم آمد دنبالمان تا ما را به خانه برگرداند. شهادت محمد را به من خبر داد. در ماشین به خواهرم خبر شهادت محمد را گفتم. مادر را نیز اینطور آماده کردیم: مگر نمیگویی سر و جانم فدایت یا حسین، حالا وقت آن است ثابت کنی، بچهات فدای خواهرش حضرت زینب شده. بیدرنگ مادر گفت: تمام زندگیام فدای این خاندان. قبل از اینکه به پدر چیزی بگوییم با گریه و نالههای مادر متوجه شهادت محمد شد. خواهر ادامه داد: محمد و محمدها هدیه قدمهای آقا امام زمان... محمد میگفت میخواهم بروم افتخار بچهام باشم. امروز محمد مایه افتخار همه شد
از وبلاگ کبوتران شام