- دوشنبه ۳۰ مهر ۰۳
- ۱۰:۳۴
زندگی نامه پاسدار شهید اسدالله آهنجان
ﺑﺴﻢ رب اﻟﺸﻬﺪاء و اﻟﺼﺪﻳﻘﻴﻦ
حمد و سپاس و بیکران مخصوص خداوندی است که از ملکوت نوری را برای هدایت قومی که در فساد غوطه ور بودند فرستاد.
برادر شهید اسدالله آهنجان فرزند حاجی شماره شناسنامه یک در بخش جم، در تاریخ یکم شهریور ماه سال 1336 در خانوادهای مذهبی و مستضعف متولّد شد. به علت عدم امکانات تحصیلی و ضعف مالی نتوانست در دوران کودکی و جوانی از علم و دانش در محضر استاد بهره ببرد. در همان دوران جوانی به نماز و قرآن و اهلبیت عصمت و طهارت علاقهای ویژه نشان میداد. در 13 سالگی جهت آموختن دانش هر شب 2 ساعت به مکتبخانه رفته و در مدت 2 ماه توانست قرآن را ختم کند. در سن 18 سالگی به خدمت مقدس سربازی اعزام شد و پس از 40 روز معاف شد و سپس جهت امرار معاش به تهران رفته و در شهرک پرند مشغول به کار شد و همزمان با شروع تظاهرات و انقلاب، اعلامیههای حضرت امام را پخش کرده که در نتیجه ساواک از کار آنها باخبر و به مدت 3 روز در محاصرهی سربازان امنیتی قرار گرفتند و پس از تلاش و کوشش همرزمان خود توانستند از محاصره نجات یابند.
در سال 57 به عضویت سپاهپاسداران انقلاب اسلامی درآمد و در سپاه کنگان، جم و عسلویه مشغول به کار شد. همزمان با خدمت در سپاه به طور متفرقه در امتحانات دبستان شرکت کرد و بدون اینکه استادی داشته باشد، با استعداد خدادادی تا اخذ مدرک ابتدایی تحصیل نمود. ایشان به همراه جهادگران و بسیجیان توانستند مردم روستاهای محروم منطقه را از آب لولهکشی بهرهمند سازد. و از فعالیت های دیگر ایشان تشکیل پایگاه مقاومت بسیج بود که خود نیز مسئولیت پایگاه را بر عهده داشتند و جمع آوری کمکهای مردمی به جبهه و مشوّق بسیجیان دریا دل و بازدید مستمر از خانواده بسیجی و برای رفع مشکلات آنها می کوشید .
در تاریخ 1359/4/11 ازدواج کرد که حاصل ازدواجشان 4 فرزند بود. در چهار مرحله در سالهای 61، 63، 65، 67 و در عملیاتهای کربلای 3 و 4 و 5 و والفجر 8، سومار، سرپل ذهاب و قصرشیرین و در جبهههای غرب و شرق کشور و در هر مرحله 9 ماه در جبهه به سر برد. مسئولیت ایشان در جبهه اغلب فرماندهی دسته، مسئول تبلیغات و حمل مجروح بود. سرانجام در تاریخ 1367/4/4 شب شنبه در عملیات جزیرهی مجنون که فرماندهی دسته 2 از گردان ابوالفضل را به عهده داشت، به فیض شهادت نایل آمد و در گلزار شهدای روستای جم آرام گرفت.
ویژگیهای بارز شهید : تواضع و فروتنی و صداقت و راستگویی و جوانمردی بود که زبانزد خاص و عام بود واگر صدای ناله مظلومی را می شنید ، حسین وار به کمک برادر دینی خود می شتافت.
((مادر دیگر برایم نذر نکن))
وقتی که جنگ شروع شد و پسرم به جبهه رفت من خوابی دیدم و دانستم که ممکن است اتفاقی برایش بیفتد صبح که بیدار شدم متوسل به حضرت عباس شدم که فرزندم سالم برگردد و من قربانی کنم. وقتی که برگشت او را صدا زدم تا قربانی کند و او خیلی اصرار می کرد که بفهمد که چرا من نذر کرده ام و من می گفتم که خواب دیده ام و چیزهای دیگر و او می گفت نه حتما برای چیزی دیگری قربانی کرده ای و خلاصه هر بار که می رفت من نذر می کردم تا سلامت باز گردد دفعه آخر که آمد، شبی آمد و کنارم نشست و در قالب داستانی واقعی بیان کرد که چقدر عاشق شهادت است و غیر مستقیم از من خواست که برایش نذر نکنم و او این چنین گفت سر گذشت خویش که روزگاری پسری بود که به جنگ می رفت تا از وطنش دفاع کند و عاشق این بود که در این راه شهید شود اما این سعادت نصیبش نمی شد. شبی به مسجد می رفت او گریه زیادی می کرد و به درگاه خدا عرض می کرد که بار الها آیا من لیاقت شهادت را ندارم؟ در حال راز ونیاز خوابش برد در خواب دید که به او گفتند((تو لیاقت داری اما مادر نمی گذارد))وقتی که این حرف را زد دیگر دست دلم سرد شد. نتوانستم نذر کنم و گفتم خدایا این فرزند را خودت دادی من آن را به خودت سپردم. و او رفت و به سوی آنان که دوستشان می داشت شتافت و به زیارت حضرت حق نائل آمد.
((به نقل از مادر شهید))
وصیّت نامه شهید پاسدار " اســـدالله آهنجــان "
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شهیدان راه حق و حقیقت و ملّت قهرمان
و شهید پرور ایران و سلام به پیشگاه رهبر انقلاب
که چنین مبارزه ای را به ما آموخت و شرف وعطوفت
را به ما عطا فرمود ، سلام بر حسین شهید سرور
مجاهدین اسلام و سلام بر پیروان خط امام .
بنا به وظیفه ای که هر فرد مسلمان دارد که چند کلمه ای از وصایا را بگذراند ، لذا اینجانب با شهادت به وحدانیّت خدا و رسالت حضرت مهدی (عج) و ولایت ائمه اطهار و ولایت فقیه و مرجعیت و رهبریت امام خمینی عازم جبهه حق علیه باطل شده ام و یاری خدای بزرگ ،کشور اسلام را از لوث وجود صدامیان کافر پاک نمایم و اقلاَ سنینی که از عمرم گذشته است خدمتی به اسلام کرده باشم ، شاید بعد از شهادتم وظیفه ام را انجام بدهم واز خداوند شکرگذارم که به من لیاقت این داده که از جمله کسانی باشم که در راه او برای احیای دین او و در زمرۀ اصحاب امام حسین (ع) باشم و پیامم به برادران دینی و بستگانم این است که خدا را فراموش ننمایند و امام را با دیدۀ بصیرت بشناسند و قدر او را بدانید و رهبرا ن مذهبی را بسیار محترم و گرامی دارید زیرا آنها وارثان انبیاءاند و شما پدر و مادر و خواهران و برادرانم اگر من توفیق شهادت یافتم در عزای من گریه نکنید بلکه شادی کنید که من آگاهانه این را انتخاب کرده ام و ان را تا پایان به انجام خواهم رسانید زیرا امام بزرگوارمان در سوگ فرزندش اشک نریخت چون می دانست رضای خداوند دراین امر می باشد بنا به آیۀ شریفه ............ و دیگر پیام این است که هوشیار باشید که گول آن عوام فریبها را نخورید که می گویند جوان ها گول خورده اند که به جبهه می روند . ای دون صفتان و ای دغلهای روسیاه ما گول نخورده ایم که به جبهه رفته ایم، شما گول خورده اید که نوکری اربابانتان می کنید وبه حققیت نوکر آنها هستید و از برادران عزیزم می خواهم اگر شهید شدم راه مرا ادامه بدهند . پدر و مادر عزیزم اگر شهید شدم چشم و دستهای مرا باز بگذارید تا منافقین و کوردلان و دنیا پرستان ببینند که از مال دنیا چیزی با خود نبرده ام و کور کورانه نمرده ام بلکه این راه را با آگاهی کامل انتخاب کرده ام و رفته ام و بدانید که مرگ در راه اسلام و قرآن شاید جوششی در جوانان به وجود آورد.
دیگر عرضم خدمت بانوان محترمه ، ای بانوان وکسانی که باید الگوی این جامعه باشید ، سنگرتان و وقارتان و عزّت و آبرویتان را از دست ندهید که آن حجاب شماست ، ای خواهر هیچ می دانی که چادر سیاه تو از خون هزاران شهید بهتر و ارزنده تر است ؟ از شما جنگیدن نمی خواهیم امّا شما عزّتتان را از دست ندهید و آن سنگر از دست ندهید ، سنگر حجاب بزرگترین سنگر است و در هر نقطه ای که شهید شدم بدنم را به سپاه جم منتقل کنید و در تشییع جنازه ام و قرآن خوانی با مردم خوش رفتاری کنید و اگر مفقود الاثر شدم لباس سپاه و عکسم را تشییع کنید ودر جوار شهدای جم دفنم نمایید .
اسد الله آهنجان والسلام علی عباد ا... الصالحین
شادی روح پاکش صلوات
منبع و اطلاعات بیشتر: