یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

معلم و قاری قرآن شهید علی احمد ترکاشوند از شهدای اشترینان

  • ۱۵:۲۶

شهید علی احمد ترکاشوند

زندگینامه شهید علی احمد ترکاشوند

نام پدر:  سردار

تاریخ تولد :  ۱۳۳۹/۶/۲۸

محل تولد  : اشترینان  بروجرد

تاریخ شهادت:  ۱۳۶۵/۲/۳۰

بیست و ششم شهریور ۱۳۳۹، در شهر اشترینان از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش سردار، خواربارفروش بود و مادرش صغرا نام داشت و خانه دار. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. سال ۱۳۶۲ ازدواج کرد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سی‌ام اردیبهشت ۱۳۶۵، در حاج عمران عراق بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای اشترینان واقع است.

معلم آگاه و دلسوز بسیجی جان برکف شهید سرافراز علی احمد ترکاشوند در یکی از روستاهای اشترینان دیده به جهان گشود و در خانواده ای متدین و با تقوی پرورش یافت دوران ابتدایی و راهنمایی را با مشکلات فراوان پشت سر گذاشت و بعد وارد دبیرستان گردید این شهید بزرگوار از همان دوره ی ابتدایی و نوجوانی با قرآن انس فراوانی پیدا کرد ودر مجالس دینی و قرآنی شرکت می نمود و  یکی از قاریان ممتاز بروجرد و استان لرستان به حساب می آمد  و در این زمینه جوایز و تقدیر نامه های فراوانی داشت.  این شهید گرانقدر با توجه به آموزه های دینی که داشت در زمان اوج گیری انقلاب اسلامی در اکثر راهپیمایی ها و تظاهرات مردمی شرکت می کرد و دوشادوش سایر اقشار با رژیم طاغوت به مبارزه برخواست و در پخش اعلامیه های حضرت امام در سطح شهر و آگاه سازی مردم نقش قابل ملاحظه ای ایفا نمود و بارها از طرف ژاندارمری وقت مورد بازخواست قرار گرفت. پس از پیروزی انقلاب اسلامی در حمایت از اسلام و انقلاب لحظه ای کو تاهی نکرد و در اکثر صحنه ها حضوری فعال داشت. پس از آغاز جنگ تحمیلی به طور بسیجی به سوی جبهه ها شتافت و از حریم اسلام و انقلاب تا پای جان پاسداری  کرد. این شهید بزرگوار با توجه به عشق و علاقه ای که به شغل معلمی داشت به استخدام آموزش و پرورش در آمد و هم در سنگر جبهه ها و هم در سنگر تعلیم و تربیت عاشقانه خدمت کرد و در کنار اینها ادامه تحصیل داده و موفق به اخذ مدرک فوق دیپلم گردید. سرانجام این عاشق وارسته در سال 1365 در منطقه حاج عمران شربت شهادت نوشید و یکی دیگر از باده نوشان جام خون‌رنگ شهادت گردید. روحش شاد و یادش گرامی باد .           

 

                 تقدیم به شهیداسلام علی احمد ترکاشوند

ترکاشوند آئینه ی  د لد ا د گی  بود                    ترکا شوند ا سطوره ی   آ زاد گی  بود

         عشق خدا در سینه ی او موج می زد                    همچون پرنده با ل و پر در اوج می زد

         در چشم او شوق وصال یار گل کرد                    در  باغ  زیبای    دلش ایثا ر گل  کرد

          آئین  او آئین سرخ  سربداری  است                    ما را پرنده  بودن ا ز او یا دگاری است 

          ما را طریق و شیوه ی ایثا ر آموخت                    راه  وصا ل   ودیدن  دلد ا ر   آموخت  

          بود ا ز سبوی عاشقی لبریز جا مش                     تا  روز  رستاخیز  شد جا وید  نا مش 

خاطره :

قبل از تک دشمن در حاج عمران در منطقه عملیاتی والفجر ۹ بودیم که طی جلسه ای مسئولین با اطلاع دادند عملیات دیگری در پیش است آمادۀ حرکت شوید وقتی به سوی منطقه متوجه شدیم منطقه حاج عمران است . دشمن نیز تک زده بود و تیپ با چند گردان می بایست وارد عمل می شد . قبل از عملیات چند روز در پادگان شفیع خانی راهپیمایی و رزم شبانه و سپس تجهیز شده و ما برای عملیات حاج عمران منتقل شدیم به شهر نقده در آنجا یک مسجد بود ابتدا نیروی گردان را در این مسجد جای دادند و همۀ برادرها یکی 2 شب در آنجا به سر بردند که شبها بسیار عالی و معنوی بود که برادران با هم بسیار صمیمی بودند همدیگر را در آغوش می گرفتند و از یکدیگر حلالیت می طلبیدند می گفتند فردا شب عملیات است و اگر من شهید شدم شما ما را حلال کنید با اینکه دیگری به او می گفت : ما را هم شفاعت کنید از این قبیل صحبتها که معمولاً در جبهه بود . تا اینکه شب فرا رسید و موقع انتقال نیروها به خط شد که نیروها توسط چند دستگاه ماشین به جلو منتقل شدند و در آنجا آماده شدند برای عملیات حاج عمران . یکی از نیروهای بنده به نام محمدرضا مقدس که ایشان پسر ۱۵ ، ۱۶ ساله بودند که از نظر قد ، قد کوچکی داشتند که ما ایشان را به عنوان تک تیر انداز در دسته جای داده بودیم ولی ایشان دارای یک روح قوی و بلندی بود که متقاعد نمی شد با یک تفنگ عادی به عنوان تک تیر انداز توی دسته بماند می گفت من باید آرپی جی زن باشم یا یک تیر بارچی ولی من موافقت نمی کردم می گفتم شما جسۀ کوچکی دارید و نمی توانید آرپی جی زن و تیربارچی باشید ولی ایشان قبول نمی کردند تا اینکه با اصرار و التماس زیاد ما را متقاعد کردند که ایشان هم تک تیرانداز باشند و هم کمک آرپی جی زن باشند آن شب هتگام جلو رفتن به طرف دشمن بسیار روحیه قوی محکمی داشت و اصلاً ترسی به خود را نمی داد و همیشه سرحال و بشاش و با روحیۀ قوی بود و این در حالی بود که ایشان حدوداً ۱۵ ، ۱۶ سال داشتند تا اینکه بعد از عملیات به فیض شهادت نائل می شوند بر اثر اصابت گلولۀ دشمن ایشان شهید می شوند که انشا الله خداوند روح ایشان را با سیدالشهدا محشور کند .

یکی از برادران بسیجی که از برادران معلم اعزامی از آموزش و پرورش بودند به نام علی احمد ترکاشوند ایشان هنگامی که ما به آن منطقه که زیر پای دشمن بود و لازم بود که برادران ساعتی در آنجا به حالت مخفیانه بمانند که دشمن متوجه نشود که همۀ نیروها به آنجا برسند و جمع شوند و شناسایی لازم صورت بگیرد و بعد عملیات شروع شود در این حین که گویا دشمن متوجه این موضوع هم شده بود که نیروهای ما در زیر پای خطوط پدافندی آنها مستقر شدند شروع به شلیک گلوله های منور بسیار کردند که در هر دقیقه شاید چندین گلوله شلیک می شد و هوا را روشن می کرد و این در حالی بود که برادر ترکاشوند یک قرآن کوچکی داشتند و همین اینکه گلوله شلیک می شد سریع قرآن را از جیبش در می آورد و شروع به قرآن خواندن می کرد و با یک حالت معنوی تا صوت قشنگی که داشتند قرآن را زمزمه می کردند که این اتفاق کم نظیر است و در هیچ جای دنیا یک همچنین برنامه ای اتفاق نیافتاده که برادر به صورت داوطلبانه برای عملیات آماده شده و شرکت کرده و بدون هیچ ترسی واهمه ای از دشمن به راحتی قرآن خود را در می آورد و زیر پای دشمن شروع به قرآن خواندن می کند و آنهم با استفاده از گلولۀ نور منور این هم یکی از خاطرات فراوش نشدنی است که امیدوارم از این شهداء و از این ایثارگران جاودانۀ تاریخ درس بگیریم . و ادامه دهندۀ راه آنان باشیم .

منبع: خاطرات سید غلامرضا موسوی زاده

این خاطرات برای اولین بار در این وبلاگ انتشار پیدا می کند... به دلیل اینک این خاطرات در دهه 60 ضبط شده اند سرنوشتی از راوی در دست نبود 

پ.ن: امروز پیگیر شدم ،راوی  سید غلامرضا موسوی زاده از رزمندگان و جانبازان عزیز دفاع مقدس است که در شهر بروجرد زندگی می کند.

از رزمنده عزیز برادر سید حجت الله  موسوی زاده سوال کردم گفت ایشان عموی من است . ف

 

برادر هبت معظمی‌گودرزی به‌عنوان معاون اول گروهان شهید باهنر خاطرات خود را این‌چنین بیان می‌کند : عصر روز30/2/65 به دستور فرمانده گردان ، گروهان ما نیز در کنار سایر گروهان‌های گردان توسط چند دستگاه کامیون به سمت پیرانشهر و از آنجا به سمت منطقه عملیاتی حرکت کردیم . دشمن دورتا دور ارتفاع را خاکریز زده بود . ما به پای کار رسیدیم درگیری شروع شده بود و دشمن از انواع سلاح‌های سبک و سنگین استفاده می‌کرد بچه ها زمین‌گیر شده بودند عملیات شروع شده بود چند قبضه تیر بار دوشکا بچه‌ها را قلع و قمع می‌کرد . شهید علی‌احمد ترکاشوند از رزمندگان آرپی‌جی‌زن گروهان متوجه شلیک تیربار دشمن شد با آرپی‌جی بلند شد تا آرپی‌جی شلیک کند و تیر‌بار دشمن را منهدم نماید آرپی‌جی را روی دوشش نهاد و بعد از نشانه‌روی موشک آرپی‌جی را شلیک کرد بعد از شلیک گلوله آرپی‌جی با شلیک تیربار دشمن از ناحیه پیشانی مورد اصابت گلوله قرار گرفت و به شهادت رسید .

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan