یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید محمدجهان مدهنی ، شهدای عشایر ، قریه صاحب الزمان (عج)

  • ۱۳:۰۹

گپ‌وگفتی با برادر شهید

با گذری در کوچه‌های روستای صاحب الزمان خانواده شهید محمدجهان مدهنی را پیدا کردیم و پای‌ صحبت‌های برادر وی نشسته و از او در مورد برادر شهیدش پرسیدیم.

یارولی برادر شهید محمد جهان مدهنی مهم‌ترین خصوصیت برادر شهیدش را روحیه انقلابی او عنوان کرده و می‌گوید: او از همان سنین نوجوانی به واسط ارتباط به شهیدان فخرالدین و نورالدین رحیمی در مبارزات قبل از انقلاب حضور و پس از انقلاب نیز با حضور در جبهه‌های جنگ به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت دست پیدا کرد.

 

وی با بیان اینکه شهید محمدجهان مدهنی قبل از آغاز جنگ تحمیلی وظیفه سنگین حفاظت از دو شخصیت مجلس شورای اسلامی را برعهده داشت، می‌افزاید: اما با شروع جنگ در تیپ زرهی حضرت امام حسن مجتبی(ع) مشغول، سپس به لشکر 7 حضرت ولیعصر(عج) وارد و در عملیات والفجر 7 فرماندهی یکی از گروهان‌های عمل‌کننده را به وی واگذار می‌کنند.

برادر شهید ادامه می‌دهد: پس از مدتی فرماندهان با توجه به لیاقت و شایستگی که از او می‌بینند شهید را به‌عنوان فرمانده گردان در عملیات والفجر 1 انتخاب و بعد از آن با تشکیل تیپ 57 ابوالفضل لرستان به‌عنوان فرمانده این گردان منصوب می‌شود، در عملیات والفجر 6 فرماندهی یکی از گردان‌های عمل‌کننده را به عهده دارد که با درایت نیروهای بسیج و سپاه را از میدان مین عبور داده و به خط دشمن می‌رساند.

شهیدی که به سالمندان نماز نشان می‌داد

 

وی در ادامه به تواضع و ساده‌زیستی شهید مدهنی نیز اشاره و عنوان می‌کند: شهید خاکی و ساده‌زیست بود و به جرات می‌توانم بگویم در طول حیاتش با وجود سن کم اما همواره مورد احترام مردم بود و هیچ‌کس از او رنجیده خاطر نبود، یادم هست زمانی که سخنرانی‌های امام خمینی (ره) و شهید چمران گوش می‌داد گریه می‌کرد.

برادر شهید که با صحبت کردن از وی اشک در چشمانش حلقه می‌زند، می‌گوید: شهید علاقه زیادی در کمک کردن به افراد مختلف داشت. نماز و احکام را به افراد مسن یاد می‌داد، یکی از توصیه‌هایش هم این بود که به پدر و مادر احترام بگذارید و به حجاب زنان و دختران توجه کنید.

وی با اشاره به اینکه خبر شهادت شهید محمد جهان را سال 62 به ما دادند، می‌افزاید: وی در عملیات والفجر شش در تنگه چزابه شهادت می‌رسد اما جنازه او پس از حدود 11 سال به دست ما رسید، مادرم هنگام شهادت در قید حیات نبود اما پدرم سختی‌های زیادی را در این دوران متحمل شد.

ارتباط با شهیدان رحیمی، افزایش روحیه انقلابی

به گفته برادر شهید ارتباط اهالی روستا با شهیدان رحیمی و علاقه به امام خمینی (ره) باعث شد که جوانان این خطه تمایل زیادی برای اعزام به جبهه داشته باشند، هنوز هم روحیه ایثار و شهادت در بین جوانان قریه صاحب‌الزمان مشهور و زبانزد است.

او با بیان اینکه وظیفه ما در شرایط فعلی ادامه دادن راه شهدا و عمل کردن به وصیت آنها است، می‌گوید: ترویج فرهنگ ایثار و شهیدان بین اقشار مختلف جامعه از جمله جوانان بر عهده دستگاه‌های متولی است، جوانان ما باید بدانند که حفظ دین، نظام و وطن هدف شهدا بوده است.

افتخارم این است که همسر شهید هستم

 همسر شهید محمدجهان مدهنی نیز با اشاره به اینکه سال 60 ازدواج و پس از حدود یکسال خداوند دختری به ما عطا کرد، می‌گوید: حتی تولد دخترمان هم مانع رفتن او به جبهه نشد، تنها صحبت او این بود برای من دعا کن که شهید شوم.

راضیه مدهنی می‌افزاید: شهید خیلی مؤدب و مردم‌دار بود و همه هدفش شهادت بود، او همواره به من می‌گفت دخترمان را با حجاب و همچون حضرت زینب تربیت کن.

وی می‌گوید: افتخارم این است که همسر شهید هستم، راضی‌ام به آنچه خداوند برایم مقدر کرده و معتقدم اینکه همسر شهید هستم یک سعادت است، شهید مدهنی همیشه به من می‌گفت زمانی که شهید شدم گریه نکنید اما به حجابتان توجه کنید.

خاطره ای از همسر شهید : 

او برای نشان دادن تفاوت بین ارتش تا بُن دندان مسلح عراق و رزمندگان ساده و بدون امکانات ایران، حرف هایش را در یک خاطره این طور برایم گفت:

 

در منطقه عملیاتی خط مقدم، وقتی داشتم به نیروها سرکشی می کردم،چند نفری به تقسیم جیرۀ غذایی بچه های رزمنده که شامل یک عدد کُمپود میوه می شد و نه چیزی دیگری، مشغول بودند ناگهان حضور یک پسر بچۀ 10-12 ساله با لباس بسیجی نظرم را جلب کرد، هم ناراحت شدم که این پسر بچه چطور با این سن کم خودش را تا خط مقدم رسانده و هم متعجب از جرأت و شجاعت این شیر بچه ، در ته دل از جاذبۀ چهره اش خوشم آمد با خودم گفتم با یک عدد کُمپود از او پذیرایی کنم به سمتش حرکت کردم در حدود چند قدم مانده به او ناگهان صدای صوت گلولۀ خمپاره عراقی ها جلوتر از من به پسر بچه بسیجی رسید و کنار این نوجوان منفجر شد، شدت انفجار به حدی بود که پسرک نوجوان در دم شهید شد و قبل از اینکه کُمپود میوه را از دست من بگیرد و بچشد شربت شهادت را از دست خدای خودش نوشید.کُمپود در دستم ماند و مرا مات و مبهوت نگاه عمیق و نافذ خودش کرد و رفت، خودم را بالای سرش رساندم پیکر غرق به خونش را که دیدم مظلومیت جبهۀ ایران را با تمام وجودم حس کردم و خون این نوجوان روی خاک های داغ بیابان از هزاران فریاد در گوشم بلندتر باقی ماند.

از کتاب : آرزوی محمدجهان 

http://aflakiyan-lr.ir

مرتبط: «قریه صاحب الزمان»؛ سرزمین شقایق‌های واژگون

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan