- جمعه ۲ دی ۰۱
- ۲۳:۰۰
شهید سیدمحمد موسوی
کد ایثارگری: 6129416
نام پدر: سیدعلی اکبر
محل تولد: الیگودرز ،روستای سنج
تاریخ تولد: 1331/10/01
شغل: کشاورز
تحصیلات: دیپلم تاریخ
شهادت: 1361/11/18
محل شهادت : جبهه جنوب
زندگی نامه:
سید محمد فرزند سید علی اکبر در دی ماه سال 1331 در خانواده ای مذهبی فرزندی به دنیا آمد که نام او را محمد گذاشتند . در دوران کودکی پدر را از دست داد و از همان دوران با سختی ها و مشکلات دست و پنجه نرم کرده و دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشتند.20 ساله بودکه انقلاب اسلامی شکل گرفت. وی در مبارزات دوران انقلاب نقش مؤثری داشت و با شرکت در راهپیمایی ها و حرکتهای گروهی شهرستان الیگودرز، دِین خود را به امام و ملت انقلابی اَدا کرد .
وی در یکی از روزهای مبارزه علیه رژیم پهلوی مورد ضرب و شتم نیروهای شهربانی آن زمان قرار گرفت. در ایام بهمن 1357 وقتی اعلام شد که در تهران به نیروی مردمی احتیاج است ایشان به همراه چند تن از افراد روستا با ماشین شخصی به تهران عزیمت کرده و در آن زمان در مراسم و راهپیمایی های ضد پهلوی شرکت کردند. بعد از پیروزی انقلاب اسلامی ایشان به فعالیتهای خود ادامه دادند و به عنوان یکی از اعضا کمیته انقلاب بودند، پس از شکل گیری سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به عضویت در این نهاد مقدس در آمد، که یکی از فعالیتهای ایشان در سپاه آموزش نظامی نیروهای مردمی بود. در قائله کردستان از اوّلین گروههایی بودند که به آن منطقه اعزام شدند و همراه شهید دکتر چمران در شکست حصر پاوه شرکت کردند.
در سال 59 هنگامی که امام دستور دادند مردم در سنگر کشاورزی مشغول به خدمت شوند ایشان سپاه را رها کرده و به روستایش عزیمت نموده و مشغول کشاورزی شد که اولین چاه عمیق را در روستا به بهره برداری رساند.
در سال 60 به عنوان نیروی بسیجی به جبهه جنوب عزیمت کرد و چون انسانی فکور و خلاق بود او را به فرمانده ای گروهان ((حر)) منصوب کردند. گروهان ایشان یکی از فعالترین گروهان های منطقه به حساب می آمد. از خصوصیات ایشان می توان به :جذابیت، شجاعت، اخلاص، مدیریت و خلّاقیّت اشاره کرد، ایشان نسبت به انقلاب و امام و ولایت فقیه بسیار حسّاس و علاقمند بودند و هر جا که از این مسائل بحثی می شد، می گفت : «من تا قطع شاهرگم، پای انقلاب و امام ایستاده ام» و همیشه در بحثهای سیاسی از کلام و فرمایشات امام استفاده و به واسطه آنها استنباط و استدلال می کرد. در عین حالی که بسیار خندان و بشاش بود و با همه کس با لبخند برخورد می کرد امّا هیبت و شکوه خاصی داشت تا جایی که کسی نمی توانست در مقابل او عمل خلافِ اخلاقی را مرتکب شود .
نسبت به نماز جماعت و مسائل مذهبی بسیار دقّت می کرد و به خواندن نماز بسیار اهمیّت می داد. و سرانجام در تاریخ هیجدم بهمن سال61 بعد از اینکه با تعداد از دوستانش به دزفول رفتند و در آنجا غسل شهادت کردند و بعد از خواندن نماز مغرب و عشاء فرماندهان گردان و گروهان برای شناسایی به منطقه اعزام شدندکه قبل از عزیمت، از مسؤل تدارکات شلواری برای پوشیدن درخواست می کند وقتی برای او شلوار تازه و نو آورند ایشان گفتند: شلواری بیاورید که فقط دو ساعت کار کند نه بیشتر. و در حالی که گریه می کردند در جواب به این سؤال که چرا گریه می کنی گفتند: اشک شوق است. و این اشک شوقی بود که تاب ماندن را از او گرفته بود و بی صبرانه منتظر رسیدن به وصال حق بود. و با این حالت به طرف خاکریز دشمن حرکت کردند. وقتی به نزدیکی خاکریز رسیدند در حال نوشتن موقعیت دشمن بوده اند که به وسیله خمپاره دشمن به شهادت که زیبنده ترین لباس بر اندام آن بزرگوار بود نائل گشت.
قسمتهایی از نامه های سید محمد موسوی
بسمه تعالی
اللهم ارزقنا توفیق الشهادة فی سبیلک...
جنگ جنگ است و عزّت و شرف ما در گرو این است(امام خمینی)
بنام خداوند بر هم کوبنده ستمگران و سلام بر امام زمان مهدی موعود(عج) و سلام بر نائب برحقش بت شکن زمان، و سلام بر شهیدان همیشه شاهد، و سلام بر مادران و پدران شهید پرور، و سلام بر این امت اسلامی ایران، و در آخر سلام بر تو ای مادر، مادری که سالها خون جگر خوردی تا من را به چنین روزی رساندی که افتخار این را پیدا کنم که من هم اگر خداوند قبول کند(که خداوند قبول می کند چون الرحیم) ازحقیقت اسلام دفاع کنم که برای تو هم مادر، افتخاری بس بزرگ است. برادر عزیزم محمد نقی، سلام و دعا می رسانم و از شما التماس دعا دارم.
همسر مهربانم سلام می رسانم و از شما هم التماس دعا دارم. فرزندان عزیزم علی و ولی را از راه دور،آنها را می بوسم. و شما هم آنها را به جای من ببوسید[...]در ضمن از تمام شما می خواهم که برای امام دعا کنید. و هم چنین برای پیروزی اسلام و مسلمین در سراسر جهان.
جان نثار اسلام سید محمد موسوی 14/11/61
بسم الله الرحمن الرحیم
لا اله الا الله وحده لا شریک له له الملک و له الحمد یحیی ویمیت
معبودی نیست جز خدای یکتا که شریک برایش نیست پادشاهی و حمد برای اوست زنده کند و بمیراند.
و هو حی لا یموت بیده الخیر و هو علی کل شی قدیر و الیه المصیر.
و او زنده است که نمیرد خوبی بدست اوست و او بر هر چیز توانا است و بسوی او بازگشت است وباز گشت همه به سوی اوست.
با سلام و دورود به رزمندگان در جبهه...جبهه حق علیه باطل وحق علیه ابرقدرتهای جهانی، حق علیه شیطان های بزرگ و کوچک، حق علیه زور گوئیها و بی عدالتیها.
خدمت برادر عزیز سید محمد نقی موسوی با دعا و سلام امیدوارم که به حق محمد و آل محمد که هیچ گونه نگرانی نداشته باشی. در ضمن اگر از احوالات اینجانب برادر خودت سید محمد موسوی خواسته باشید سلامتی برقرار است و هیچ گونه نگرانی ندارم، بجز پیروزی اسلام بر کفر جهانی و دوری دیدار شما که آن هم امیدوارم به خیر و خوبی تازه گردد. آمین یارب العالمین.
خدمت مادر مهربانم سلام برسان.[...] و از شما درخواست التماس دعا دارم برای پیروزی اسلام. خدمت همسر خودم سلام و دعا می رسانم و از شما هم آرزوی موفقیت می کنم و امیدوارم که زینب وار استوار و مقاوم باشی و هیچ گونه نگرانی نداشته باشی و برای امام عزیز دعا کنی. و درباره عبادت که به شما تذکر دادم- یعنی نمازهای قضای ما که باید بخوانی-کوتاهی نکنی( انشاءالله تعالی) و درباره بنده هیچ گونه نگران نباشی، که من لطف خداوند بزرگ حالم خوب است بچه ها را یک به یک دعا برسان. تمام فامیل را سلام برسان و برای همه آرزوی موفقیت می کنم.
جان نثار اسلام سید محمد موسوی 30/10/61
بسمه تعالی
با درود بی پایان به تمام رزمندگان اسلام از صدر تا حال حاضر و با درود سلام به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران وبا درود سلام به تمام خانواده های شهیدان اسلام
«ولا تحسبن اللذین قتلوا فی سبیل الله امواتاً بل احیاءٌ عند ربّهم یُرزقون»
(آری مپنداریدکه آنهایی که شهید شدند مرده اند بلکه آنان زنده و در نزد خدای روزی می خورند)
خدمت مادر مهربانم و یکی از پیروان حضرت زینب(ع)سلام گرم صمیمانه می رسانم و امیدوارم که مادر عزیزم، مقاوم، مقاومتر از کوه، استوار، استوارتر از سَروِ بلند. امیدوارم که حالت خوب باشد. و از راه دور ولی قلبی نزدیک از شما احوال پرسی می کنم و انشاء الله که حالت خوب است و هیچ گونه نگرانی نداشته باشی. و در ضمن مادر مهربان از شما می خواهم که مرا حلال کنی انشاء الله.
برادر عزیزم محمدنقی امیدوارم برادرجان حالت خوب باشد ودرراه هرچه بیشتر خودسازی کردن خود کوشا باشی. برادر عزیزم این جملات را که می نویسم بخاطر این هست که اگر خدای نخواسته در نماز خودت سستی یا در واجبات دیگرت نمایید خدای ناکرده به گودال خواهید افتاد که هرچه دست وپا بزنی از ان بیرون نیایی پس چه بهتر که از حالا وظایف خودت را بدانی که بعداً دیر خواهد بود یک موقع به فکرت می آید که خیلی دور شده است و آن موقع است که می نشینی و به حال خودت گریه می کنی که چرا ...
بله برادر عزیزم این نَفْس سرکش اگر با او مبارزه نکنی، انسان را به هلاکت می کشد. برادر عزیزم این چند کلمه را به شما گوشزد می کنم که اتمام حجت کرده باشم و این ها را به عنوان وصیت به شما می نویسم که انشاء الله در راه راستین اسلام قرار گیرد که می دانم گرفته اید. از خداوند برزگ مرتبه طلب آمرزش و مغفرت می نمایم برای تمام مؤمنین.آمین یارب العالمین.
همسر مهربان امیدوارم که حالت خوب باشد و هیچگونه ناراحتی نداشته باشی و صبر را پیشه نمایی مگر نمی خواهی که تو هم یکی از پیروان حضرت فاطمه (ع) باشی، پس اگر دوستدار آن حضرت هستید، باید زینب وار سختی ها را تحمّل نمایید، که از امتحان بیرون بیاید. در روز داوری و یکی از افرادی باشید حضرت فاطمه (ع) او را شفاعت می کند انشاالله و در ضمن از شما می خواهم فرزندانم را خوب نگه داری کنی و آنها را خوب تربیت نمایید که فقط راه آنان راه حسین (ع) باشند.
[اشعاری از شهید] به مادر:
مشو غمگین تو ای مادر بحال نو جوان خود
خدا باشد نگهــدارش بکن فکری بحال خود
اگر آتش ببارد از زمــــین بر جمــله عالم
نخواهد گر خـدا- مویی- نگردد از جوانت کم
قوی دل باش ای مـادر خمینی را دعا بنما
که اسلام عـــزیز از لطف آن رهبر شده احیا
اگر خواهی رضـای من بهر نحوی که بتوانی
نما یاری دین مادر مکن غفلت تو یک رکنی
برادر را رسان مـــادر، سلام هم دعای من
بکن فکری بحال خود، مشو غمگین ز حال من
برادر هر چه بتــوانی نماز و روزه کن احیا
که از احـکام اسلامـت سئوال پرسـش فردا
به تسلیم رضـای حق برادر جان بنه سر را
یکایک واجـبات خـود عمل کن امر رهبر را
غرض گفتم نصیحت را کنم اتمام حجت را
نیم مسـئول دارم بــس بتو گنــج محبت را
(به علی و ولی هر دو چشمانم:)
دو فرزند عزیـــــزم ای دو سربازان قرآنم
هـدف را برگزین اســلام عـزیز مونس جانم
ز اجداد گرامــت سیــد بطــها نسب بنگر
صــراط حــق اگر خواهـید بـود آئین پیغمبر
مبادا خاندان من رود راهـــی بـجز اسلام
به جمع دوســتارانم رســانید این چنین پیغام
جان نثار اسلام سید محمد موسوی17/9/61
قسمتی از وصیت نامه :
انسان رفتنی است پس چه بهتر که انسان در راه رسیدن به الله از دنیا برود ، مادر عزیز این گونه مردن برای من افتخار است .
... آری برادران و خواهران ، اسلام احتیاج به خون دارد به فداکاری دارد مگر خون ما از خون هزاران شهید رنگین تر است ، ما نباید در این موقعیتی که تمام ابرقدرتهای جهانی می کوشند تا اسلام عزیز را از بین ببرند ساکت بنشینیم و بی تفاوت باشیم و به کارهای زندگی دنیا مشغول باشیم . بله زندگی خوب است ولی نه در این مواقع که اسلام در خطر است ، مملکت در خطر است ، انسانیت در خطر است .
+ نوشته شده در سه شنبه بیست و ششم خرداد ۱۳۸۸ توسط سید شبیر موسوی