یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

بازگشت شهید محسن عبدالحمیدی پس از ۳۳ سال ، شهدای گلپایگان

  • ۱۳:۴۶

https://dl.bayangolpayegan.ir/2016/03/1-1-227x300.jpg

در ایام شهادت بانوی بی نشان خبر از شناسایی شهید گلپایگانی رسید

به گزارش شبکه اطلاع رسانی راه دانا؛ شهید محسن عبدالحمیدی پس از ۳۳ سال در غیاب پدر به چشم انتظاری مادر پایان می بخشد.

امسال عطر فاطمیه خبری را برای ما آورده از جنس بوی پیراهن یوسفی گمگشته که پس از ۳۳ سال به آغوش شهر و خانواده باز می گردد.

شهید محسن عبدالحمیدی در تاریخ ۳۹/۲/۱۱ در شهر گوگد و خانواده ای مذهبی و متوسطه جامعه متولد شد. ایشان در دوران کودکی و نوجوانی علاوه بر درس خواندن در کارهای سخت کشاورزی هم به خانواده کمک می کرد. وی از نسل انقلاب بود یعنی دوران بلوغ او با اوج گیری انقلاب همراه شد و حال و هوای انقلاب بر ذهن او سایه انداخت.

او با شروع جنگ به خدمت سربازی رفت و پس از پایان خدمت سربازی به شهر خود باز گشت اما حال و هوای عجیبی داشت، نمی توانست جبهه و جنگ را فراموش کند این بود که از طرف بسیج عازم جبهه شد.

وی سرانجام در عملیات محرم سال ۶۱ و منطقه عین خوش در سن ۲۲ سالگی جان خود را فدای اسلام و انقلاب کرد تا اینکه در سال ۸۳ پس از مایوس شدن از دست یابی به بقایای پیکر مطهرش به صورت رسمی شهادت او اعلام شد.

خاطره ای از هم رزم شهید
سید حسین میرمهدی هم رزم شهید چنین بیان می کند: در تاریخ ۱۸/۱/۶۱ به اتفاق ۷۲ نفر از بسیجیان شهرستان گلپایگان با بدرقه مردم به جنوب و مناطق عملیاتی رفتیم.

پس از استراحت کوتاهی در پادگان دو کوهه فردای آن روز جهت سازماندهی در همان پادگان هر فردی با توجه به آموزشی که دیده بود در گردان های مختلف رده بندی شدند.محسن که خدمت سربازی را طی کرده بود و با فنون نظامی بیش از ما آشنا بود پیشنهاد کرد که به گردان رزمی برویم.

برادران دیگر با توجه به موقعیت آموزش خود به انبار مهمات و دژبانی و تدارکات و غیره جذب شدند و حقیر هم به اتفاق علیرضا سروری به عنوان کمک آرپی جی زن گروهان انتخاب شد پس از سازماندهی به سمت موقعیت ائمه رهسپار شدیم.

مدتی را در آنجا بودیم جای باصفائی و نزدیک ترین اردوگاه به منطقه عملیاتی محرم بود.

در مدت اقامت در اردوگاه آموزش های نظامی و عقیدتی برپا بود و بچه ها آماده انجام ماموریت بودند و فرصت مناسبی برای اینکه بچه ها کمبود های عقیدتی و نظامی خود را تکمیل کنند.

یک روز پس از مراسم صبحگاه در حال نرمش بودیم که فرمانده یکی از گردان ها خود را سراسیمه به فرمانده گردان رساند و با نجوای که با او داشت و دستور فرمانده همه سراسیمه به اردوگاه برگشتندو با ماشین کمپرسی به سمت خط مقدم حرکت کردیم حدود ۲ کیلومتر که با کمپرسی حرکت کردیم پیاده شدیم و سوار بر وانت تویوتا شدیم و خود را به منطقه رساندیم که دیدیم دشمن پاتک سنگینی زده است ما وارد کانالی که روی تپه های کله قندی حفر شده بودیم رفتیم که اولین گلوله آرپی جی را محسن به طرف بالگردها شلیک کرد که آنها متواری شدند.

سپس در ابتدا کانال پیشروی کردیم و بچه ها سرتاسر کانال رویاروی دشمن صف کشیدند و درگیری صورت گرفته که در ساعت اولیه تاحدود ظهر چند تا ازبچه ها از جمله آقانصیری و علیرضا سروری و …زخمی شدند و به عقب برگشتند و درگیری همچنان تا شب ادامه داشت که من به خاطر موج انفجار از هوش رفتم و وقتی بهوش امدم خود را در نقاهتگاه دزفول دیدم و وقتی با اصرار سه روز بعد به منطقه برگشتم دیگر محسن را ندیدم و جایش در اردوگاه خالی بود.

هرگوشه اردوگاه ائمه برایم یادآور غربت بچه ها بود و ناله های محسن که دیگر بین ما نبود.

https://newsmedia.tasnimnews.com/Tasnim/Uploaded/Image/1394/10/26/139410261338087296913544.jpg

فرازی از وصیت نامه:
با سلام و درود بر سرور و سالار شهیدان اباعبدالله حسین و نائب برحقش خمینی بت شکن توجه کردن به آیه شریفه قرآن و فرموده امام حسین (ع) در روز عاشورا که فرمود: هل من ناصر ینصرونی آیا کسی هست که مرا یاری دهد که این فریاد امروز توسط نائب بر حقش بلند است و بر دوش هر کدام از جوانان ایرانی و نیز هر ایرانی که خود را مسلمان می داند بار مسئولیت سنگینی را می گذارد و بر طبق جمله ای که در زیارت عاشورا می خوانیم یا لیتنی کنت معکم فوزا عظیما!
ای امام حسین ای کاش روز عاشورا ما هم کربلا بودیمجانمان را فدا می کردیم. حال موقع آن رسیده که گفته خود را ثابت کنیم جان خود را برای به ثمر رساندن انقلاب اسلامی و برپا کردن احکام اسلامی و پاک کردن خاک وطن عزیزمان از لوث وجود دشمنان داخلی و خارجی فدا کنیم و با خون خود درخت تناور اسلام را آبیاری کنیم.
با کوله باری از خاطرات جنگ کانون گرم خانواده را رها و از یکایک دوستان عزیزم و از میان تمام لذایذ دنیا و شیرینی های زندگی سنگر نشینی را گزیدم و به کنار مرزها پانهادم اما هدف چیست؟
برادرم هدف آن است که امام عزیزمان گفت: تمام مقصد ما مکتب ماست.
من و تو آمده ایم زیرا که سرزمین اسلامی مان را در خطر دیدیم .برادر هدف جهاد فی سبیل الله است. چون میدانیم که شکست در این راه معنی ندارد که اگر دشمن را کشتیم پیروزیم (جهاد) و اگر در این راه کشته شدیم باز هم پیروزیم (شهادت) آری برادر.
مکتبی که شهادت دارد اسارت ندارد و شهادت بالاترین تکامل هاست.
ای برادر به خاطر آسوده شدن از رنج دنیا و پایان دادن به عمر نیامدم بلکه آمدم تا در راه حیات اسلام قدم بردارم که در این راه شهادت بزرگترین سعادت است.

لازم به ذکر است تشییع پیکر مطهر شهید محسن عبدالحمیدی روز یکشنبه مصادف با شهادت حضرت زهرای مرضیه (س) برگزار شد.

راه دانا

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan