یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

برخورد فرمانده با نیروی زخمی ، شهید عباس رعیت پیشه ، شهدای فسا

  • ۰۰:۴۷

آلبوم تصاویر شهید «فیروز سرتیپ نیا»

نفر وسط : شهید فیروز سرتیپ نیا

شهید عباس رعیت پیشه 

خاطرات شهید فیروز سرتیپ نیا به نقل از همرزم شهید (فرمانده بی باک گردان کمیل) 

در سال 60 در عملیات والفجر مقدماتی در شب دوم عملیات بود که گردان محبین وارد عملیات شده بود. ساعت حدود 1/30 بعد از نیمه شب بود آن زمان شهید سرتیپ نیا معاونت گردان را به عهده داشتند ایشان برای توجیح کردن گردان وقت کافی در اختیار نداشتند که هرچه زودتر می بایست گردان را آماده و وارد عملیات نماید. مراجعه کننده گفت بیا فلانی کمک کن که بچه ها را آماده نماییم جهت عملیات ساعت حدود 3 نیمه شب گردان وارد عملیات شد چند ساعت از عملیات گذشته بود به فرمانده گردان دستور داده شد که هرچه سریعتر گردان را از منطقه عملیاتی عقب بکشد این کار انجام شد.

موقع هوا روشن شد متوجه شدیم بی سیم چی گردان مجروح شده و در منطقه عملیاتی جا مانده به نام عباس رعیت پیشه از بچه های بسیج شیراز بود. شهید سرتیپ نیا بسیار ناراحت بود و اظهار داشت ای کاش همه بچه های کوهدشت جا می ماندن و نه این برادر بسیجی چونکه اول در بین ما غریب بود دوم اینکه بچه خوبی بود مهمان ما بود و من باید هر طوری که شده این برادر بسیجی را پیدا نمایم چه زخمی شده باشد یا اینکه شهید شده باشد. در آن زمان بود که از یکی از برادران به نام انصاری درخواست کرد که کجا بی سیم چی را دیده؟برادر انصاری گفت نمی شود بروید چونکه وسط عراقیها جا مانده آن به شدت زخمی شده بود شهید سرتیپ نیا راه افتاد دوباره در منطقه عملیات به دنبال رعیت پیشه در حالی که منطقه توسط دشمن به وسیله هواپیما و توپخانه به شدت زیر آتش سنگین بود زیر آتش دشمن راه افتاد بعد از حدود 5 تا 6 ساعت متوجه شدیم که برادر سرتیپ نیا بسیجی زخمی را پیدا کرده و با خودش به نزدیکی مقر آورد.

و این در حالی بود که خود برادر شهید فیروز سرتیپ نیا خودش به شدت از ناحیه ران مجروح شده بود که نمی توانست راه برود. زمانی که من به بالای سر او رفتم خواستم او را روی دوش بگیرم و بیاورم اظهار نمود مرا رها کنید بروید عباس را بیاورید. گفتم عباس کجاست گفت او را با خود آوردم پشت همین خاکریز می باشد. مراجعه کردیم پشت خاکریز دیدم آن برادر بسیجی به شهادت رسیده. آمدیم ولی چیزی به سرتیپ نیا نگفتم. ایشان ناراحت بود که چرا ما ایشان را نیاوردیم، آخرش به او گفتم که به شهادت رسیده. در همان لحظه بود اشک از چشمان او جاری شده و گفت خدایا تو شاهد باش من تلاش خودم را کردم ولی هرچه تو بخواهی همان می شود و از تو می خواهم که مرا هم مثل این برادر بسیجی به شهادت برسانی.

این بود چند کلمه ای از شجاعت و شهامت سردار بزرگ اسلام شهید فیروز سرتیپ نیا.

یادش گرامی..

خاطره از رزمنده دلاور : براتعلی عزیزی 

رنگ سرخ بهاران - سرداران شهید کوهدشت

(یعنی خاطره مربوط میشود به تاریخ 1361/11/18)

عملیات والفجر مقدماتی 17 بهمن 1361 - منطقه فکه و چزابه

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan