یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

خاطره ای از سپهبد شهید صیاد شیرازی

  • ۰۱:۰۱

شهید سپهبد صیاد شیرازی

شبی با سردار شهید صیاد شیرازی

سرزمین های داغ خوزستان و گردنه های برافراشته کردستان سالها شاهد آمادگی و فداکاری این انسان پاک نهاد و مصمم و‌ شجاع بوده و جبهه های دفاع مقدس صدها خاطره از رشادت و از خود گذشتگی او حفظ کرده است . 

پیام رهبر معظم انقلاب بمناسبت شهادت سپهبد صیاد شیرازی

〰〰〰〰〰〰〰〰〰〰

خاطره ای از صیاد دلها

در منطقه عملیاتی محرم در دشت عباس بودیم ، بعد از مرحله اول عملیات جهت آمادگی ادامه عملیات به طرف ارتفاعات شهر العماره و پنجوین عراق ، گردان ما را سازماندهی نمودند. بعدازظهر از طرف قرارگاه ، گردان ما مورد بازدید قرار گرفت و تعدادی از بچه ها که از لحاظ قد کوتاه بودند را از گردانها جمع می نمودند. در گردان ما دو نفر را انتخاب کردند از جمله بنده حقیر و برادر حکمت سعادت، ما در جمع گروه ۱۵ نفری قرار گرفتیم. فرضیه‌هایی به ذهنم رسید ولی هیچ اطلاعی از موضوع که چرا ما را انتخاب کرده بودند نداشتم. تا اینکه یکی از پاسدارها به ما گفت ما از طرف صیاد شیرازی فرماندهی کل ستاد مشترک نیروهای مسلح آمده ایم که تعدادی از نیروهای رزمنده که در مرحله اول عملیات بوده اند را می خواهیم نزد حضرت امام ببریم ولی ما بین شرکت در عملیات و رفتن نزد امام مانده بودیم، و با توجه به آن موقعیت بچه ها از برگشتن خودداری می کردند ولی آن پاسدار به هر شکلی بچه ها را راضی کرد که به قرارگاه نزد صیاد شیرازی برویم تا ترتیب ملاقات با امام را برایمان فراهم کند. ما را بوسیله دو دستگاه لندکروز به طرف قرارگاه پشت خط بردند.‌ قرارگاه پشت تپه ای بلند مستقر بود دور آن را خاکریز بلندی زده، و زیر تپه سنگر بزرگی ساخته ، و چندین سنگر در اطراف به چشم می خورد. سوله ای در کنار نمازخانه بود که روی سوله آنتن های زیادی از جمله آنتن بلندی نصب شده بود. داخل آن سوله صیاد شیرازی و گروه هدایت عملیات حضور داشتند.‌ وقتی به فرماندهی قرارگاه اطلاع دادند که ما آ مده ایم سردار صیاد شیرازی از آن سوله بیرون آمد و ما را مورد استقبال خود قرار داد و به ما خوش آمدی گفت و با ابراز خوشحالی که شما توفیق زیارت با حضرت امام را پیدا کرده اید ما هم خوشحال شدیم و بعد گفت من الان با تهران تماس می گیرم و زمینه ملاقات را فراهم می کنم که هرچه سریع‌تر بروید و‌ برگردید که بتوانید در عملیات شرکت داشته باشید و‌ ما را مورد احترام قرار داد، و بعد ما را به یکی از کانتینر ها هدایت کردند. خیلی خوشحال بودیم که از نزدیک حضرت امام را زیارت می کنیم چون عشق و علاقه زیادی به امام داشتم و دستورات امام را انجام می دادم. یکی از بچه های اصفهان که از ما خیلی کوچکتر بود شهید مهرداد‌ عزیزالهی را که خیلی شیرین زبان و با لهجه اصفهانی حرف می زد مرتب کنار صیاد می‌فرستادیم تا از نتیجه تماس اطلاعی به ما بدهد. هر وقت خبری می داد خط شلوغ است ارتباط با دفتر امام قطع شده است بی صبری می کردیم تا اینکه دسته جمعی روبروی سوله فرماندهی نشستیم . 

اذان مغرب را گفتند که صیاد از سنگر خارج شد بچه ها دور او حلقه زدند و منتظر خبر بودند که خبر داد امام کسالت دارند و تا اطلاع ثانوی اجازه ملاقات را ندادند‌. به بچه ها حالت خاصی دست داد که ما باز می گردیم با صیاد و تنی چند از فرماندهان جهت اقامه نماز مغرب و عشاء وارد نمازخانه شدیم. فضای آن سنگر فضای معنوی خاصی بود نماز را اقامه کردیم و‌ بعد از نماز دعای توسل برگزار شد آن شب روحانی متوسل به فاطمه زهرا (س) شد شیون و‌ ناله و التماس از این مجموعه بلند بود گویی گره کار بوسیله حضرت فاطمه الزهرا (س) باز می شد. متوجه شدیم که امشب شب عملیات مرحله دوم است. بعد‌‌ از دعا از یک طرف ما خجالت می کشیدیم نزد صیاد برویم ولی عشق به عملیات بچه‌ها کنار او رفتند که ما می خواهیم به عملیات برگردیم ولی ایشان ممانعت می‌کردند و گفتند امشب را اینجا بمانید فردا صبح می روید. شهید مهرداد عزیزالهی ول‌کن نبود. صیاد تبسمی زد و وارد سوله فرماندهی شد. در‌ داخل کانتینر فانوسی روشن کردیم از سنگر تدارکات شام که سیب زمینی آب پز و خیار شور بود گرفتند. بچه ها هول هولکی شام را خوردند. آن شب چه شب لذت بخشی بود. مؤمنان وفادار به مکتب و قرآن و امام را مشاهده کردم که این چنین برای اسلام و مکتب جانفشانی می کنند. 

تا قبل از این، از صدای انفجار توپ و خمپاره می ترسیدم ولی با دیدن صیاد مرد پولادی ، آرام گرفتم و پیش خودم این فکر را می کردم که امام به این دلاور مردان افتخار می کند که از هیچ چیز جز خداوند نمی ترسیدند .

روبروی سوله‌ی فرماندهی نشسته بودیم که ساعت ده شب فرمان صدور عملیات صادر شد. صدای یا مهدی یا فاطمه الزهراء در آن فضا طنین انداخته بود. بعد از لحظاتی صیاد از سنگر بیرون آمد و بالای تپه ای که در آنجا بود رفتند و دیدم که آسمان پر از آتش و منور و گلوله شده است و در‌ گوشه ای کنار قرارگاه کاتیوشایی پشت سرهم آتش روی سر دشمن می‌ریخت و خط دشمن زیر آتش توپخانه قرار گرفت. در داخل سوله ، بی سیم های زیادی وجود داشت که مرتب پیام می دادند و موقیعت‌ها را اعلام می کردند. نصفه های شب بود که مجددا صیاد از سوله بیرون آمد تا باز هم نظری به منطقه عملیاتی بیندازد.‌ مشخص بود که شام نخورده اسـت ، از کارتن خـرمـایی که روی گونی‌های سنگر بود چند دانه ای برداشت و بالای خاکریز رفت، ما هم دنبال او رفتیم در بالای خاکریز دست به دعا برداشت و از امام زمان عجل الله تعالی فرجه درخواست کمک کرد که رزمندگان در این نبرد پیروز شوند. اشک از دیدگان صیاد سرازیر بود از خدا کمک می خواست که این پیروزی باعث شادی دل امام و ملت ایران باشد. دست به صورت کشید و برگشت. ما خیلی ناراحت بودیم که چرا همراه همرزمانمان نیستیم. تا اذان صبح که نماز را خواندیم همراه ماشین تدارکات که به خط می رفت ما هم سوار شدیم و رفتیم ...

▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️▫️

خداوندا این تو هستی که قلبم را ما لا مال از عشق به راهت ، اسلامت ، نظامت و ولایتت قرار دادی ، خدایا تو خود می دانی که همواره ، آماده بوده ام آنچه را که تو خود به من دادی در راه عشقی که به راهت دارم ، نثار کنم. 

بخشی از وصیت نامه شهید صیاد شیرازی

خاطره از برادر رزمنده حاج محمود مقیمی

رزمندگان دلاور شهر خور

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan