- جمعه ۱۳ مرداد ۰۲
- ۱۱:۲۵
شهید محمد معافی
نام پدر : صادق
تاریخ تولد : 1306/03/28
محل تولد : بروجرد
شغل : فروشنده
سن در زمان شهادت: 59 سال
تاریخ شهادت : 1365/03/01
محل شهادت : حاج عمران
کد ایثارگری : 6534884
شهید محمد معافی در خاطرات برادر کاوه گودرزی از حاج عمران
پیش آمد ماشین مورد نظر با تامین جاده حرکت کند کار نیروهای تامین جاده تردد ستون موتوری مسلح در جاده بود که آمبولانس یا ماشین مورد نظر را اسکورت کنند از بچههای تامین جاده نیز خبری نبود هوا کمی تاریک شده بود بچهها همچنان در حال توسل بودند که به یکباره با استارت راننده ماشین روشن شد بچهها خوشحال شدند با احتیاط سوار ماشین شدند کامیون به سمت قرارگاه تاکتیکی گردان حرکت کرد هوا کاملا تاریک شده بود که به قرارگاه گردان رسیدیم . هنگامیکه به قرارگاه رسیدیم دوستان و هم رزمانمان خوشحال شدند و علت تاخیر را از ما جویا شدند بچههای گردان در حال علم کردن چادرها بودند بعضی از بچهها نیز که از فرط خستگی توان علم کردن چادرها را نداشتند بدلیل کوهستانی بودن منطقه و عدم دید دشمن با شکستن شاخههای خشک درختان بلوط اقدام به برپائی آتش میکردند و همة بچههای هر چادر بدور آتش جمع میشدند تا شب را بدون چادر به صبح برسانند حدود 6 یا 7 روز را در منطقه عملیاتی دربندیخان منتظر رسیدن سایر گردانهای تیپ 57 ماندیم یکی دو گردان دیگر از تیپ نیز به ما ملحق شدند بچههای گردان همچنان ضمن آمادگی دفاعی جهت عملیات بعضی از آموزشها را مرور میکردند و جهت آمادگی بیشتر گردان ورزش و پیاده روی میکردند . روزها در پی شبها میگذشت شبها که بچهها در حال استراحت بودند پشههای بزرگی خواب را از چشمان رزمندگان گردان میگرفت بعضی از رزمندگان نیز به ترتیب لیست فرماندهان دستهها نوبت نگهبانی داشتند در نوبت خود پاسی از شب را بیدار میمانند بهداری تیپ جهت رفاه حال رزمندگان گردان پماد سنگری ضد حشره به بچهها تحویل داده بود با استفاده این پماد پشهها از بوی بد پماد فرار میکردند و اجازه اندک استراحتی به رزمندگان گردان میدادند در نزدیکی قرارگاه حمام نسبتاً بزرگی وجود داشت در بین بچهها شایعه شده بود قبل از ما چندین رزمنده بسیجی را در این حمام گروههای ضد انقلاب سربریدهاند به همین دلیل بچههای رزمنده دسته جمعی و مسلح به حمام نزدیک میشدند و با نگهبانی یکی دو رزمنده مسلح دوش میگرفتند. من و برادران حشمت اله (نصرت اله) کردی – مرتضی خسروی _ ایرج گودرزی – محمد محمدی و رحیم کردی که امددادگر گروهان بود در یک چادر شش نفره در زیر درخت بلوط کهنسالی با هم هم چادر بودیم در چادر کناری ما نیز برادران حمید و محمود مرادی- مجتبی شمشیری – مرتضی نظامالاسلامی و حاج محمد معافی هم چادری بودند یک روز همگی تصمیم گرفتیم بعد از مدتها دوش بگیریم همه با هم به سوی حمام رفتیم . چون تا خط مقدم فاصلهای نداشتیم برادر حشمتاله کردی تصمیم گرفت به برادر زادهاش که در خط مقدم جبهه دربندیخان بود سری بزند . او به همراه یکی دیگر از هم چادری هایمان به خط مقدم رفت و بعد از رسیدن به خط متوجه مجروحیت برادرزادهاش شده بود کمی ناراحت به نظر میرسید اما او بزرگتر از این حرفها بود و در اعماق فکرش دشتی به وسعت بهشت قرار داشت .
از وبلاگ: هم صف با ملائک -خاطرات کاوه گودرزی