- سه شنبه ۱۶ آذر ۰۰
- ۱۲:۰۸
شهید سیدعلیرضا حسینی
نام پدر: سید موسی
(نام جهادی: سیدهاشم)
تاریخ تولد : 1371/10/01
محل تولد : مشهد
تاریخ شهادت : 1393/07/11
محل شهادت : حلب - سوریه
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : تهران - امامزاده باقر (ع)
شهید سیدعلیرضا حسینی
نام پدر: سید موسی
(نام جهادی: سیدهاشم)
تاریخ تولد : 1371/10/01
محل تولد : مشهد
تاریخ شهادت : 1393/07/11
محل شهادت : حلب - سوریه
وضعیت تاهل : مجرد
محل مزار شهید : تهران - امامزاده باقر (ع)
***
بعد از شهادت، مفقودالاثر بود تا اینکه سرانجام پس از دو سال، پیکرش، بدون سر و یک پا و یک دست، بازگشت.
سید علیرضا حسینی معروف به سید هاشم، در اول دی ماه ۱۳۷۱ متولد شد. به گفته خانواده، بر خلاف خونگرمی او و حسن خلقی که در خانه و بین اطرافیانش داشت، از دوران کودکی عاشق مبارزه و دفاع بود. هیچگاه مانند بعضی از مردان که خود را از انجام کارهای خانه مبرا میدانند رفتار نمیکرد. این همان خصوصیتی است که هنوز که هنوز است بعد از گذشت چند سال از پرکشیدنش، دل پدر و مادر را میسوزاند و نبودش را به رخ آنان میکشد.
سال ۹۲ با اصرار به پدرش توانست برای اعزام به مناطق جنگی سوریه اقدام کند و بلافاصله نیز برای گذراندن دوره آموزشی بار سفر را بست.
هر بار که به مرخصی میآمد چندان دوام نمیآورد و بلافاصله بر میگشت. می گفت:« ما سادات هستیم و منتسب به حضرت زینب و حضرت رقیه (علیهما السلام)، اگر من برای محافظت از ایشان نروم چه کسی برود؟»
مسئول اطلاعات شناسایی بود و آنقدر کارش را خوب و دقیق انجام میداد که خیلی از اوقات افراد دیگر محض وجود سید هاشم که همراه آن ها برای شناسایی میرفت، با خیال راحت به منطقه میرفتند. بعدها که دوستانش با گریه و اشک از دلاوریهای علیرضا تعریف میکردند تازه جنبههای روحی بزرگ و عظیم او برای دیگران آشکار شد. آن قدر شوخ طبع و فروتن برخورد میکرد که این ابعاد شخصیتش برای خانواده شناخته نشده بود.
بعد از شهادت، مفقودالاثر بود تا اینکه سرانجام پس از دو سال، پیکرش، بدون سر و یک پا و یک دست، بازگشت. به خاطر شباهت نام و همینطور نام پدر، بجای شهید دیگری در تهران به خاک سپرده شد. بعدها هم که متوجه این اشتباه شدند پدر و مادر معتقد بودند علیرضا خودش آنجا را انتخاب کرده و نیازی نیست که پیکر را منتقل کنند.
سید هاشم بجای پدر فرزندانی زیر آن خاک خوابیده که به شوق پدر مفقودشان هر چند روز یک بار به همراه مادر به آنجا میآیند و یک دل سیر با پدر درد و دل میکنند.
شاید راز این اشتباه، دل کوچک همان کودکان باشد که گمان کنند پدر آنجاست و دلشان قرص شود تا به وقتش پدر بازگردد.