یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید انقلاب اکبر سهم الدینی - کوهدشت

  • ۰۱:۳۰

شهید اکبر سهم الدینی - کوهدشت

شهید انقلاب «اکبر سهم الدینی» ششم خرداد 1329، در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش ناصر، کاسب بود و مادرش عنبرطلا نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. بنا بود. ازدواج کرد و صاحب دو پسر شد. یازدهم دی 1357، در زادگاهش هنگام شرکت در تظاهرات علیه رژیم شاهنشاهی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزارش در گلزار شهدای همان شهرستان قرار دارد. برادرش عزیزالله نیز شهید شده است.

زندگی نامه شهید اکبر سهم الدینی

وی در سال ۱۳۳۰ در یک خانه مذهبی به دنیا آمد. او و برادرش عزیزاله را در یک زمان با هم به سربازی بردند . بعد از خدمت سربازی ازدواج کرد که ثمره ان دو فرزند پسر بود . پس از مدتی به استخدام کارخانه بنام جهان صنعت در امد . در همان کارخانه اقدام به ساخت یک اسلحه می کند مسئولین از این موضوع اطلاع پیدا می کنند و او را از کار بر کنار می کنند و حقوق او را پرداخت نمی کنند . پس از اخراج به شغل بنایی پرداخت و در شهرک مدرس تهران برای خود خانه ای ساخت . او جهت دیدن خانواده اش از تهران به کوهدشت می آید و با ماندن حدود دو ماه در کوهدشت یک واحد ساختمان نیز برای خانواده اش ساخت و همه را خوشحال کرد .وی از نظر اخلاق بسیار مهربان بود و همیشه سعی داشت همه را از خود راضی کند . در اوایل انقلاب یک روز او و برادرش به بهشت زهرای تهران می روند و در آنجا جسد چند شهید را که در زندان های رژیم به سختی شکنجه شده بودند را مشاهده می کنند و از آن زمان به مبارزه علنی با رژیم پهلوی پرداختند که سر انجام در تاریخ ۱۳۵۷/۱۰/۱۱ در یک تظاهرات شدید علیه رژیم طاغوتی در کوهدشت به دست مامورین جنایکار پهلوی شربت شهادت را نوشید.

خاطرات شهید اکبر سهم الدینی

برادر شهید اکبر سهم الدینی از دوران کودکی تا شهادت برادرش را اینگونه روایت می کند:

سالهای آغازین پس از تولد شهید اکبر سهم الدینی مقارن است با ظلم و بیداد خوانین نسبت به رعیت مظلوم روستاها به خصوص رعیت روستای محل تولد شهید . پدر شهید اکبر که در کرمانشاه زندگی می کند ومعلم است در سفری به روستای محل تولد خود خود شاهد این ظلم وجود است و مصمم می شود به عنوان تنها فرد با سواد روستا داد روستائیان را از بیداد بستاند. و با سلاح قلم و ذوق سر شار و انشای سلیس و روان خود به جنگ خان و حاکم وقت که زمین روستائیان را به نا حق تصرف کرده بود می رود.

زندگی در چنین فضایی به شکل گیری شخصیت ظلم ستیزی شهید اکبر کمک شایانی نمود. دوران کودکی ونوجوانی شهید اکبر توام با هجرتهای پیاپی خانواده از روستایی به روستای دیگر و از شهری به شهر دیگر بود چرا که خان و حاکم وقت پس از ناکامی در تطمیع پدر شهید (با رشوه و وعده و وعیدهای بزرگ و وسوسه برانگیز ) تصمیم به حذف فیزیکی او گرفته بودند و جان خود و خانواده اش در خطر بود. پدر شهید اکبر به مبارزه ادامه داد تا سرانجام به پیروزی و احقاق حق روستائیان انجامید. پس از مدتی خان مذبور نیز فوت نمود و آرامش نسبی در خانواده شهید برقرار شد .

اولین جرقه :

پس از اتمام سربازی شهید اکبر برای امرار و معاش خانواده به تهران و شهرستان ورامین می رود. در یک روز مبارک و میمون اعلامیه ای از امام را می خواند وی را متحول می کند. به یاد ایام سخت کودکی و نوجوانی و ظلم وجود خوانین منطقه می افتد و در می یابد که بزرگ مردی بر علیه کانون آن ظلم و جور پراکنده در شهره و روستاها به پا خواسته. خواهان نابودی تمامی خانها و حکومت مستضعفین بر زمین است .

برادرم دکتر محمود سهم الدینی که در آن زمان نزد وی در ورامین درس می خواند نقل می کند: آن روز تا شب شهید اکبر چند بار اعلامیه را خواند و بسیار گریه کرد در واقع آن شب، شب قدر شهید اکبر بود و تصمیم گرفت همچون پدر با بیداد بزرگ بیدادگر زمان یعنی شاه خائن بپردازد .

شهید اکبر به همراه برادرش شهید عزیزاله سهم الدینی، شهید ایوب قمری، یعقوب قمری و داود میرزایی و چند تن از روحانیون هسته اصلی مبارزه انقلابیون در شهرستان ورامین را تشکیل می دهند و شهید اکبر با عزیمت به قم به همراه برادر اعلامیه های امام را به ورامین می آورند و در سطح شهرستان و شهرک و روستاهای اطراف توزیع می کنند. این روند تا زمان شهادت او ادامه دارد و وقتی برای دیدن پدر و مادر خود و اقوام به شهرستان کوهدشت می آید باز از پای نمی نشیند و در تظاهرات مردمی در شهرستان کوهدشت به شهادت می رسد.

در مورد شخصیت ظلم ستیزی شهید اکبر برادرم دکتر محمود سهم الدینی چنین نقل می کند: به همراه شهید اکبر در یک مینی بوس از ورامین به تهران می رفتیم که متوجه اذیت و آزار شاگرد راننده نسبت به خانمی که داخل مینی بوس نشسته بود شدیم. تذکر شهید اکبر به جوان با ناراحتی وحمایت راننده ویکی دو نفر از آشنایان آنها داخل مینی بوس بودند روبرو شد. من که کودکی که بیش نبودم و کاری از دستم بر نمی آمد تنها نظاره گر تعصب و رشادت شهید اکبر بودم که تنهایی چون شیر خشمگین آن چند نفر را آماج ضربات سهمگین مشت خود قرار داد سپس به سراغ راننده رفت و گردن او را گرفت وبه فرمان کوبید و با وساطت دیگر مسافران او را رها کرد.

خداوند آن شهید عزیز 🌷و همه شهدای گرانقدرمان 🌹را مشمول رحمت واسعه خود کرده و ارواح مطهرشان را با شهدای کربلا 🌷❤️محشور فرماید.

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan