- چهارشنبه ۲۷ تیر ۰۳
- ۱۳:۰۴
- شهید نصرالله رستگار
-
نام پدر : خلیفه
-
تاریخ تولد : 1343/06/28
-
محل تولد : بهبهان
-
نوع عضویت : بسیجی / سپاه
-
تاریخ شهادت : 1365/10/27
-
محل شهادت : شلمچه
-
عملیات : کربلای پنج
-
محل دفن : گلزار شهدای بهبهان - قطعه 3- ردیف 14 - مزار 24
زندگی نامه
شهید نصرالله رستگار در بیست و هشتم شهریور سال ۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی در شهرستان بهبهان چشم به جهان گشود و دوران تحصیلات متوسطه را با موفقیت پشت سر گذاشت. شهید نصرالله قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی در مسجد سلطان محراب بهبهان به طور فعالانه حضور داشت، بعد از پیروزی انقلاب در واحد فرهنگی بنیاد شهید، امور تحصیلی فرزندان شاهد را به عهده داشت. با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه های نبرد حق علیه باطل شد. و در عملیات والفجر مقدماتی و کربلای پنج شرکت کرد تا این که سرانجام در عملیات کربلای پنج در منطقه شلمچه در تاریخ 65/10/27 به فیض شهادت نائل آمد..
قسمتی از وصیت نامه شهید نصرالله رستگار
تا می توانید بندهای علایق دنیوی را بر گردن خود نیندازید زیرا در این صورت مرگتان سخت خواهد بود. از عمر کوتاهتان در دنیا به نفع آخرتتان استفاده کنید.
اهل دنیا را سفارش به تفکر و تعقل در آیات هستی می کنم که تمام موجودات، اسماء الله هستند و این ابتدای شناخت خداوند است. مسلمین را سفارش به بازگشت به قرآن، اسلام و سیره نبوی می کنیم تا در دنیا آقا باشند و آقا بمیرند. امت ایران را سفارش به شناخت امام خمینی می کنم که اگر او را شناختید، اسلام را می شناسید و اگر اسلام را شناختید، خودتان را در می یابید و اگر خودتان را دریافتید، خدا را با تمام وجود می شناسید.
از راست: شهید نصرالله رستگار (عملیات کربلای ۵ نهر جاسم)
و علی رضا نمد ساز (عملیات نصر ۴ ارتفاعات قشن در جناح شرقی شهر ماوٌوت عراق)
خاطره شهیدی که 3 بار دفن شد
راوی : عبدالصاحب مرتضوی، مرتضی قربانی، غلام حسین نواب ، حجت الله سپهری مهر و حمید گنجور
شب بیست و هفتم دی ماه سال 65 به دلیل آتش شدید ، نیروهای دسته شهید چمران در نهرجاسم در منطقه شلمچه زمین گیر شده بودند و یک به یک تیر خورده و زخمی و شهید می شدند ، بچه هایی که سمت چپ شانه جاده برای پناه می رفتند هدف قرار گرفته و به درون آب های اروند صغیر پرت می شدند ، روی سطح جاده هم که تیراندازی مستقیم بود و اصلا امنیت نداشت ، در این حال برادر نصرالله رستگار از آن طرف جاده داد می زد : بیایید این طرف ، تقریباً چند نفر از ما سالم مانده بود ؛ ما هم به حالت نمدی به سمت راست جاده رفتیم تا درشیارهای نخلستان ها جان پناهی پیدا کنیم ، معاون گروهان عبدالصاحب غلامی بود که باسنش ترکش خورده و زخمی شده بود و می گفت: هرکس می تواند زخمی ها را بردارد و به عقب برگردد.
برادر رستگار گفت: ما یک خط آتشی درست کنیم تا بچه ها بتواند زخمی ها را عقب ببرند ، خط آتش درست شد اما هنوز چند متری نرفته بودیم که نصرالله تیر خورد و باصدای آخ بر زمین افتاد و بنا به گفته عبدالصاحب که شاهد ماجرا بود همان جا به شهادت رسید ، برای پیکر این شهید و دیگر شهدا به دلیل وضعیت منطقه امکان انتقال به عقب فراهم نشد و همان جا باقی ماند. بعد از مدتی با تصرف دژ و وجود موانع نهر جاسم ماشین های سنگین واحد مهندسی برای حفاظت مناطق آزاد شده و امنیت نیروهای رزمنده باید شب ها با چراغ خاموش خاکریز احداث می کردند که با بیل این ادوات بدلیل دید کم رانندگان در شب ، بسیاری از پیکرها ی شهدا و حتی جنازه سربازان عراقی ، به دفعات درخاکریزها جابجا و دوباره دردل خاک مدفون و یا اشتباهی دست به دست می شدند. بار اول تنها بخشی از ناحیه مچ دست راست شهید رستگار که توسط دوستان شناسایی شده بود در مزار شهید کنار قبربرادرش که طی نبرد فاو به شهادت رسیده بود تشیع و به خاک سپرده شد.
بار دوم در جریان پدافندی کربلای 5 در نیمه دوم اسفند ماه که با گردان فجردر همان منطقه و کنار پل آهنی و نهر جاسم ماموریت پدافندی داشتیم و مقدمات آتش شبانه را آماده می کردم متوجه شدم پوتینی بطور خاص از زیر خاکریز بیرون آمده است ؛ خواستم پوتین را بیرون بیاورم که نشد.دقت کردم پوتین تاف ساخت ایران و در پای یک جسد بود.
با بیلچه جسد را که فقط نیم تنه و از لگن به پایین با یک شلوارکردی به رنگ قهوه ای تیره بود بیرون آوردم و مطمئن شدم بقایای پیکر یک شهید است . هرچه لبه پوتین وجاهای دیگر را بررسی کردم موفق به تشخیص هویت او نشدم . یک مرتبه پایین شلوار کردی را که چند بار خیاطی شده بود با دقت نگاه کردم متوجه شدم نوشته"نصرالله رستگار". فورا بچه ها را صدا زدم ، رحیم روشندل اولین کسی بودکه رسید .گفتم : سریع برو پلاستیک بیاور ؛ رفت وبا همه بچه ها آمد. همان جا پیکر مطهر را در پلاستیک گذاشتیم و زیارتی آهسته خواندیم و جنازه را به بهبهان برای تشیع انتقال دادیم.
بار سوم یک روز صبح با چند نفر دیگربرای یافتن پیکر شهید مفقودالاثر"مجید نیکپور"به محل مشترک شهادت او و نصرالله رستگار رفتیم . اما وضعیت میدانی آنجا نسبت به شب عملیاتی که این دو شهید به شهادت رسیده بودند بطور کلی تغییر کرده و جاده تبدیل به خاکریز شده بود . از روی خاکریز که مشرف به اروند صغیر بود مشغول تفحص شدیم که ناگهان چشمم به تکه پارچه سبز رنگی که قسمت عمده آن زیر خاک بود افتاد. به سمت آن رفتم و دیدم که بخشی از یک لباس باد گیر است.
وقتی که خاک های اطراف آن را کنار زدم متوجه شدم قسمتی از سر و جناغ سینه یک انسان است. آن را بطور کامل از زیر خاک بیرون آورده و پس از بررسی دقیق متوجه شدیم مربوط به شهید "نصرالله رستگار" است یعنی قسمت سوم و سرمطهر او که آخرین قسمت بدن این شهید بود بطور اتفاقی دربین خاک ها پیدا و شناسایی کردیم . بلافاصله او را به طرف سنگرهای نگهبانی آورده و به وسیله ماشین لندکروز که عبدالرضا مهربان راننده بود جهت انتقال به عقب اقدام کردیم.
اما در حین حرکت به طرف عقب در سه راهی معروف به مرگ ، ناگهان خمپاره شصتی به سمت چپ بدنه لندکروز اصابت کرد و ضمن زخمی شدن ما ، چهار چرخ لندکروز هم با ترکش های خمپاره پنچر شد، به دلیل آتش زیاد مجبور به ترک ماشین شده و ساعتی بعد مجداً به سمت ماشین آمدیم و با سختی زیاد سرانجام پیکر نازنین این شهید را ابتدا به معراج شهدا در اهواز و بعد شهرستان بهبهان منتقل گردیده و آخرین بقایای پیکر این شهید توسط مردم وفادار تشییع و در کنار بقیه پیکر او تدفین شد.
منبع : ( زراعت پیشه ، نجف ، 1398،تپه عرفان : خاطراتی از روزهای یکدلی ،مشهد ، انتشارات شاملو )
#شهید_نصرالله_رستگار
#عملیات_کربلای_5
#گردان_فتح
#نهر_جاسم_شلمچه