یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. پیام شهید از زندان الرشید بغداد

  • ۱۳:۰۸

شهید تندگویان

نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد.

پیام شهید مهندس تندگویان از زندان الرشید بغداد

به خاطر آنکه قاب عکس صدام را شکسته بودم، مرا به گودالی که هشتاد و یک پله از زمین فاصله داشت، بردند. آنجا شبیه یک مرغ‌دانی بود. وقتی مرا در سلولم حبس کردند، از بس کوچک بود، می‌بایست به حالت خمیده در آن قرار می‌گرفتم. آن سلول درست به اندازة ابعاد یک میز تحریر بود. شب فرا رسید و کلیه‌هایم از شدت سرما به درد آمده بود. به هر طریق که بود، شب را به صبح رساندم. تحملم تمام شده بود. با پا محکم به در سلول کوبیدم. نگهبان که فارسی بلد بود، گفت: چیه؟ چرا داد می‌زنی؟
گفتم: یا مرا بکشید یا از اینجا بیرون بیاورید که کلیه‌ام درد می‌کند. اگر دوایی هست برایم بیاورید! دارم می‌میرم.
او در سلول را باز کرد و چند متر جلوتر در یک محوطه بازتر کشاند و گفت: همین جا بمان تا برگردم.
در آنجا متوجه یک پیرمرد ناتوان شدم. او در حالی که سکوت کرده بود، به چشمانم زل زد. بی‌مقدمه پرسید: ایرانی هستی؟
جوابش را ندادم. دوباره تکرار کرد. گفتم: آره، چه کار داری؟ پرسید: مرا می‌شناسی؟ گفتم: نه از کجا بشناسم؟ گفت: اگر ایرانی باشی، حتما مرا می‌شناسی. گفتم: اتفاقا ایرانی‌ام؛ ولی تو را نمی‌شناسم. پرسید: وزیر نفت ایران کیست؟ گفتم: نمی‌دانم. گفت: ... نام محمد جواد تندگویان را نشنیده‌ای؟ گفتم: آری، شنیده‌ام. پرسید: کجاست؟ گفتم: احتمالاً شهید شده. سری تکان داد و گفت: تندگویان شهید نشده و کاش شهید می‌شد. دیگر همه چیز را فهمیدم. بغض گلویم را گرفته بود. فقط نگاهش می‌کردم. نگاه به بدنی که از بس با اتوی داغ به آن کشیده بودند، مثل دیگ سیاه شده بود...، گفتم: اگر پیامی داری بهم بگو.


گفت: این سیاه چال، طبقه زیرین پادگان هوانیروز الرشید است... گفت: ... پیام من مرزداری از وطن است... صبوری است. نگذارید وطن به دست نااهلان بیفتد. نگذارید دشمن به خاک ما تعرض کند. استقامت، ‌تنها راه نجات ملت ماست. بگذارید کشته شویم، اسیر شویم؛ ولی سرافرازی ملت به اسارت نیفتد.
گفتم: به خدا قسم... پیامت را به ایرانیان می‌رسانم. خم شدم دستش را ببوسم که نگذاشت...
منبع : ساعت به وقت بغداد، ج1، ص89 – 86. - راوی: عیسی عبدی

https://www.iribnews.ir/files/fa/news/1402/7/30/10318178_197.jpg

شهید محمدجواد تندگویان ، وزیر نفت

تولد: ۲۲ خرداد ۱۳۲۹ تهران - خانی آباد نو

در دولت شهید رجایی در سوم مهر ۱۳۵۹ به عنوان وزیر نفت انتخاب شد.

هنوز سه هفته از وزارتش  نگذشته بود که جنگی بزرگ و همه جانبه  به متن زندگی مردم تحمیل شد. محمد جواد که در این ایام 30سال بیشتر نداشت و جوان‌ترین عضو کابینه شناخته می‌شد با سینه‌ای لبریز از مهر میهن برای نجات تأسیسات صنعت نفت عزم آبادان کرد. همکارانش او را منع کردند ولی او کسی نبود که دست روی دست بگذارد و در پاسخ دوستان و همکارانش گفت: «ما جنگ را دوست نداریم،  اما چاره‌ای هم جز ادای تکلیف نداریم.»

آری او منطقه خطرخیز جنگ را بر آرامش اتاق کار ترجیح داد تا از نزدیک برای حفظ سرمایه‌های ملی اقدامی عملی و کارساز انجام دهد و در راه آبادان در چهلمین روز وزارتش به همراه دو تن از معاونانش به اسارت نیروهای متجاوز عراقی درآمد. آن روز که به اسارت گرفته شد - ۹ آبان ۱۳۵۹- برای چهارمین بار به بازدید از صنعت نفت آبادان و دادن روحیه به کارگران و کارکنان آن برای تلاش جهت نگهداری از اموال عمومی می‌رفت که در دام دشمن اسیر شد.

 پیکر پاک ایشان سرانجام در تاریخ ۲۹ آذر۱۳۷۰ پس از ۱۱ سال به خاک میهن عزیز اسلامی بازگردانده شد و در بهشت زهرا، قطعه ۷۲ تن به خاک سپرده شد.

خاطرات همسرش:

شهید مهندس محمد جواد تند گویان - وزیر نفت دولت شهید رجایی

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan