- چهارشنبه ۶ بهمن ۰۰
- ۰۰:۲۶
مادری که سواد آموخت، وصیت شهیدش را روی قالی ببافد
گلبانو تب و تاب دلش را با وصیتنامه عزتالله آرام میکند، او عزم جزم کرده تصویری از دست خط پسرش را قاب گرفته و گره به گره ببافد و تا دنیا دنیاست ماندگار کند، کاری به رد پیری و چین و چروک دستانش ندارد حتی به ستاره چشمانش تلنگر زده تا میتوانید سوسو کنید آخر پیام عزتالله باید جاودانه شود.
خبرگزاری فارس- همدان، سولماز عنایتی: دامنش یک بغل یاس نورانی، دستانش دستان خدا و زنگ صدایش طنین مهربانی بود، آری «گلبانو» را میگویم با همان چادر گلگلی و غم سُر خورده در چشمانش.
باید بودید و میدیدید که چه طور تسبیح یاقوتی رنگش همدم فراق شده و دلتنگی را قاب گرفته است؛ آخر فرزندش در ۱۷ سالگی درست زمانی که قد کشیده و قرار بود تکیهگاه نفسهای گل بانو باشد به آسمان سفر کرد.
گل بانو میگوید: عزتالله فدای قرآن شد، چراکه نه! چی از این بهتر؛ اما مادرم دیگر، اسمش که میآید دلم ضعف میرود اصلا مگر فراموششدنی است حساب پاره تن و جان!
همین اول راهی چشمم لبریز شد و اشکهایم آویز؛ مادر نیستم و نمیدانم چطور دل یک مادر برای فرزندش ضعف میرود اما گویی حس مادرانه مسری است، با خود گفتم کاش عقربههای ساعت تا آغوش باز «گلبانو» برای فرزند شهیدش عقب برمیگشت و دیگر دل این مادر ضعف نمیرفت.
هر چند گلبانو تب و تاب دلش را با وصیتنامه عزتالله آرام میکند، او عزم جزم کرده تصویری از دست خط پسرش را قاب گرفته و گره به گره ببافد و تا دنیا دنیاست ماندگار کند. کاری به رد پیری و چین و چروک دستانش ندارد حتی به ستاره چشمانش تلنگر زده «تا میتوانید سوسو کنید آخر پیام عزتالله باید جاودانه شود».
او هر شب پیش از آنکه چشمانش غباری از خواب بگیرد سری به وصیتنامه فرزندش میزند و با هم گپوگفتی میکنند، گلبانو از تلاشش برای خواندن و نوشتن و گره انداختن میگوید و عزتالله نشانهها و معجزات را نشان میدهد.
«گلبانو سوری» سواد خواندن و نوشتناش به سالهای کودکی برمیگردد، او میگوید: «یکی دو سالی نهضت سوادآموزی رفتم اما بیشتر نشد بخوانم چون پدر بچههایم به رحمت خدا رفت و من زیاد زحمت میکشیدم ولی ۷ یا ۸ سال پیش کلاس قرآن رفتم و به کمک فرزندانم سواد یاد گرفتم.
سالیان سال در ذهنم بود کاری کنم وصیتنامه عزتالله از بین نرود چون میدانستم بالاخره کاغذ از بین میرود و میپوسد، باید کاری میکردم که در تاریخ بماند بنابراین تصمیم گرفتم وصیتنامه عزتالله را ببافم. دار قالی در خانه داشتم به همین خاطر حیفم آمد یکی ببافم، چندتایی از وصیتنامهاش را بافتم و هدیه دادم.
دو ماه از بهار رفته پسرم در منطقه قصرشیرین شهید شد البته ۱۰ روز قبل از شهادت دست خطی برای ما گذاشته بود انگار به او الهام شد که شهید میشود.
خیلی خوب یادم هست عزتالله روز پنجشنبه هشت صبح به دنیا آمد و یک دوشنبهای در سال ۶۲ شهید شد، تمام فکر و ذکرش قرآن بود و دین، مسجد و نمازش ترک نمیشد؛ دوست داشت درس طلبگی بخواند که رفت جبهه و فدای قرآن شد.»
گلبانوی ۷۵ ساله؛ آرزویی به قامت ۳۸ سال دوری را برآورده کرده، آرزویی که در یاد پسر شهیدش خلاصه میشود و قابی است برای بوییدن و شنیدنش حتی گرد پیری هم حریف عشق گلبانو نشد.
عزتالله کرمعلی اهل نهاوند در عنفوان جوانی در سال ۶۲ در منطقه قصر شیرین به درجع رفیع شهادت نائل آمد.
دربخشی از وصیتنامه شهید عزتالله کرمعلی که بر روی قالیچه بافته شده، آمده است:
با سلام به حضور رهبر کبیر انقلاب اسلامی و با درود به روان پاک شهدای اسلام قبل از هر چیزی اگر توفیق شهادت پیدا کردم از تمام دوستان و آشنایان و برادران و خواهرانم عذر میخواهم که نتوانستم از همگی شما خداحافظی کنم، امیدوارم مرا ببخشید و حلالم کنید و از دعای خیر در حق این بنده شرمنده کوتاهی نکنید که امید من به همین دعاهای شماست.
اکنونکه در جبهه نبرد حق علیه باطل به سر میبرم، اگر لیاقت آن را پیدا کردم در راه دین جان ناقابل خود را نثار کنم؛ از پدر و مادر و دیگر دوستان و آشنایانم میخواهم که بعد از شنیدن خبر شهادتم هرگز برای من اشک نریزند و لباس سیاه به تن نکنند و متأثر نشوند بلکه خوشحال باشند چراکه ما به مطلوب خود رسیدیم.
اما همیشه و در هر کاری که انجام میدهید اسلام را ملاک قرار دهید و رضای خدای تبارک و تعالی را در نظر بگیرید و در هر حال گوش به فرمان امام باشید و سخنانش را که به جز قرآن و احادیث چیز دیگری نیست در متن زندگیتان قرار دهید و به آن عمل کنید.
منبع: فارس