- شنبه ۱۷ ارديبهشت ۰۱
- ۱۰:۲۵
شهید محمود صالحی
ولادت: 12 فروردین 1340
محل ولادت : تربت حیدریه
شهادت:17 مهر 1361
محل شهادت : سومار
مزار: گلزار شهدای تربت حیدریه - بهشت عسکری
زندگی نامه شهید محمود صالحی
آرزوی پدر و مادرش از تولد کودک این بود که او کودکی اهل و صالح باشد. کودک در دوازدهمین روز فروردین سال 1340 به خجستگی و ستودگی به دنیا آمد و «محمود» نام یافت. یک بیماری در بیست روزگی و پناه بردن به حضرت ابوالفضل(ع) در شفای کودک خاطرات پدر و مادر از دوران کودکی محمود است. محمود به نام حضرت ابوالفضل عقیقه شد و از بیماری مهلک رست.
بزرگتر که شد همگام با پدر به مزرعه رفت و کار را تجربه کرد و با پدر اهل مسجد و عبادت و نماز شد. عشق به آموختن در پنج سالگی او را به مدرسه کشاند و او پیش از آن که به سن قانونی آموختن برسد دلباخته قلم و دفتر شد. بعدها پدر مجبور شد برای هماهنگی سن و کلاسش شناسنامه او را عوض کند. «محمود» دوران کودکی و نوجوانی را در محیط آرام خانواده اش سپری کرد و جوانی او با انقلاب همراه شد و محمود دل سپرده انقلاب شد. بعضی ها به پدر درباره کارهای محمود هشدار دادند تا این که مواظب محمود باشد و پدر دریافت که محمود در کار انقلاب است و پخش اعلامیه و عکس و شرکت در تظاهرات.
در سال 1358 که اوج فعالیت منافقین در مدارس بود محمود با آنان مخالفت شدیدی داشت و همین مخالفت ها باعث شد که بارها او را به مرگ تهدید کنند و یک بار هم او را تا سرحد مرگ کتک بزنند که چوپانی جان او را نجات داد. با تشکیل سپاه پاسداران در دی ماه سال 1359 وارد سپاه شد و در بخش تبلیغات سپاه به کار پرداخت. در اسفند ماه 1360 داوطلب حضور در جبهه ها شد، مادرش بارها از پدر خواست تا مانع حضور او در جبهه ها شود و پاسخ پدر به مادر این بود که: «من مسلمانم نمی توانم مانع رفتن او شوم.»
حضور همیشگی او در جبهه پدر و مادر را به این فکر انداخت تا او را پای سفره عقد بنشانند شاید در رفتن به جبهه اعتدال را رعایت کند. با این که محمود تن به ازدواج داد، اما هرگز پای بند زن نشد و در وصیت نامه اش نوشت من به همسرم دست نزدم، اگر شهید شدم او را به عقد برادرم در آورید. محمود صالحی علاوه بر فعالیت در سپاه، در فعالیت های اجتماعی نیز شرکت داشت. تشکیل یک انجمن اسلامی در محله رباط بالا و برگزاری جلسات دعای کمیل و توسل و انجام ورزش کوهنوردی از جمله ی این کارها بود.
شهید صالحی علاوه بر مسئولیت فرماندهی گروهان مسئول تبلیغات نیز بود. در مهرماه سال 1361 در منطقه سومار فرمانده گردان شهید شد و معاون گردان به سمت فرماندهی تعیین گردید و محمود نیز معاون گردان شد.
در هفدهمین روز مهرماه 1361 محمود در حالی که می کوشید یکی از رزمندگان مجروح را به سنگر امداد برسند بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه اش به شهادت رسید. پس از انتقال پیکرش به تربت حیدریه در بهشت عسکری به خاک سپرده شد.
بزرگتر که شد همگام با پدر به مزرعه رفت و کار را تجربه کرد و با پدر اهل مسجد و عبادت و نماز شد. عشق به آموختن در پنج سالگی او را به مدرسه کشاند و او پیش از آن که به سن قانونی آموختن برسد دلباخته قلم و دفتر شد. بعدها پدر مجبور شد برای هماهنگی سن و کلاسش شناسنامه او را عوض کند. «محمود» دوران کودکی و نوجوانی را در محیط آرام خانواده اش سپری کرد و جوانی او با انقلاب همراه شد و محمود دل سپرده انقلاب شد. بعضی ها به پدر درباره کارهای محمود هشدار دادند تا این که مواظب محمود باشد و پدر دریافت که محمود در کار انقلاب است و پخش اعلامیه و عکس و شرکت در تظاهرات.
در سال 1358 که اوج فعالیت منافقین در مدارس بود محمود با آنان مخالفت شدیدی داشت و همین مخالفت ها باعث شد که بارها او را به مرگ تهدید کنند و یک بار هم او را تا سرحد مرگ کتک بزنند که چوپانی جان او را نجات داد. با تشکیل سپاه پاسداران در دی ماه سال 1359 وارد سپاه شد و در بخش تبلیغات سپاه به کار پرداخت. در اسفند ماه 1360 داوطلب حضور در جبهه ها شد، مادرش بارها از پدر خواست تا مانع حضور او در جبهه ها شود و پاسخ پدر به مادر این بود که: «من مسلمانم نمی توانم مانع رفتن او شوم.»
حضور همیشگی او در جبهه پدر و مادر را به این فکر انداخت تا او را پای سفره عقد بنشانند شاید در رفتن به جبهه اعتدال را رعایت کند. با این که محمود تن به ازدواج داد، اما هرگز پای بند زن نشد و در وصیت نامه اش نوشت من به همسرم دست نزدم، اگر شهید شدم او را به عقد برادرم در آورید. محمود صالحی علاوه بر فعالیت در سپاه، در فعالیت های اجتماعی نیز شرکت داشت. تشکیل یک انجمن اسلامی در محله رباط بالا و برگزاری جلسات دعای کمیل و توسل و انجام ورزش کوهنوردی از جمله ی این کارها بود.
شهید صالحی علاوه بر مسئولیت فرماندهی گروهان مسئول تبلیغات نیز بود. در مهرماه سال 1361 در منطقه سومار فرمانده گردان شهید شد و معاون گردان به سمت فرماندهی تعیین گردید و محمود نیز معاون گردان شد.
در هفدهمین روز مهرماه 1361 محمود در حالی که می کوشید یکی از رزمندگان مجروح را به سنگر امداد برسند بر اثر اصابت ترکش خمپاره به سینه اش به شهادت رسید. پس از انتقال پیکرش به تربت حیدریه در بهشت عسکری به خاک سپرده شد.
وصیتنامه سردار شهید محمود صالحی
پدر، مادر، خواهران و برادران سلام علیکم این وصیتنامه را که می نویسم چند روز بیشتر از حمله نیست اگر سعادت داشته باشم در حمله شرکت کنم و خون ناقابل خود راه به اسلام هدیه کنم. هرچند خون من در برابر شهید بهشتی و شهید رجائی و دیگر شهیدان که خود را فدای انقلاب کرده اند ارزشی ندارد، اما همین که یک قطره خیلی کوچکی از خون من در پای درخت اسلام بریزد غنیمت است.
در عین حال که چند شب بیشتر نبود که خانم را عقد کردم و عازم جبهه شدم، اما یادتان هست چند مرتبه شما اصرار داشتید که داماد شو ولی من سر پیچی می کردم و به جبهه می رفتم اما این دفعه دیگر ناچار بودم چون امید به جبهه نداشتم و از همان اول همسر خود را همان عروس شهادت و لباس سرخ دامادی را بپوشم و عقد خود را با خدای خویش ببندم. مبادا یکوقتی خدای نکرده ناراحت شوید چون افراد تازه داماد زیاد بودند از زمان پیغمبر که حنظله بوده و در همین زمان هزاران حنظله داریم.
اما پدر و مادرم شما همه، چیزها و اموال خود را خمسش را تعیین می کنید پس نتیجه اینکه پنج پسر داری که یکی از پنج پسر خمس می شود و باید به پیشگاه خداوند متعال هدیه کرد و دیگر بدهکار نیستید تا فرزندان دیگرتان را برای مبارزه با کفر جهانی آماده کنید.
اما برادرانم، نگذارید که خون پایمال شود و شما اسلحه مرا بردارید و بر علیه دشمن بجنگید و به شهادت من افتخار کنید.
خواهرانم با شجاعت با نارسائی ها دست و پنجه نرم کن و همچون زینب مقاوم و استوار باش و زینب وار با مردم رفتار کن و فرزندانت را برای مبارزه با دشمنان امام زمان آماده کن.
اما همسایه ها و خویشان مرا حلال کنید. اگر اشتباهی از من دیده اید ببخشید و یک عرض کوچکی به شما دارم مبادا خدا نکرده گول بعضی کوته فکران را بخورید و شایعه قبول کنید از شایعه پراکنی بپرهیزید چون بدترین آفات است بر اسلام و انقلاب.
فرزند حقیرتان محمود صالحی
1361/06/09
در عین حال که چند شب بیشتر نبود که خانم را عقد کردم و عازم جبهه شدم، اما یادتان هست چند مرتبه شما اصرار داشتید که داماد شو ولی من سر پیچی می کردم و به جبهه می رفتم اما این دفعه دیگر ناچار بودم چون امید به جبهه نداشتم و از همان اول همسر خود را همان عروس شهادت و لباس سرخ دامادی را بپوشم و عقد خود را با خدای خویش ببندم. مبادا یکوقتی خدای نکرده ناراحت شوید چون افراد تازه داماد زیاد بودند از زمان پیغمبر که حنظله بوده و در همین زمان هزاران حنظله داریم.
اما پدر و مادرم شما همه، چیزها و اموال خود را خمسش را تعیین می کنید پس نتیجه اینکه پنج پسر داری که یکی از پنج پسر خمس می شود و باید به پیشگاه خداوند متعال هدیه کرد و دیگر بدهکار نیستید تا فرزندان دیگرتان را برای مبارزه با کفر جهانی آماده کنید.
اما برادرانم، نگذارید که خون پایمال شود و شما اسلحه مرا بردارید و بر علیه دشمن بجنگید و به شهادت من افتخار کنید.
خواهرانم با شجاعت با نارسائی ها دست و پنجه نرم کن و همچون زینب مقاوم و استوار باش و زینب وار با مردم رفتار کن و فرزندانت را برای مبارزه با دشمنان امام زمان آماده کن.
اما همسایه ها و خویشان مرا حلال کنید. اگر اشتباهی از من دیده اید ببخشید و یک عرض کوچکی به شما دارم مبادا خدا نکرده گول بعضی کوته فکران را بخورید و شایعه قبول کنید از شایعه پراکنی بپرهیزید چون بدترین آفات است بر اسلام و انقلاب.
فرزند حقیرتان محمود صالحی
1361/06/09
شهرستان تربت حیدریه 671 شهید، 1667 جانباز و 142 آزاده تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران کرده است.
به گزارش ایثار واحد خراسان رضوی