- جمعه ۲۸ مرداد ۰۱
- ۰۱:۲۲
به گزارش ایکنا از لرستان، حمیدرضا نهاوندی در سال ۱۳۴۵ در اشترینان و در خانوادهای متوسط، مسلمان و متعهد به دنیا آمد و در سایه مهر و محبت پدر و مادری مسلمان پرورش یافت. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در شهر اشترینان شهر به اتمام رساند.با اوجگیری مبارزه با رژیم ستمشاهی فعالیت خود را با برادران حزب الهی آغاز کرد، با شروع جنگ تحمیلی و حملات مزدوران عراقی به سرزمین اسلامی،حمیدرضا نهاوندی در ستاد مقاومت مسجد سید مصطفی خدمت خود را آغاز کرد و سپس وارد بسیج سپاه پاسداران منطقه شد.
شهید نهاوندی بعد از گذراندن دورهای رزمی، علاقهمند بود که به جبهه برود،اما چون به سن قانونی نرسیده بود با اعزام او به جبهه مخالفت کردند. ولی چون قامت بلندی داشت مسئولین را متقاعد کرد و در مرحله دوم و سوم عملیات پیروزمند بیتالمقدس شرکت کرد بعد از پیروزی کفرستیزان اسلام و با بشارت پیروزی عملیات بیتالمقدس به شهر اشترینان بازگشت.
تحصیل در حوزه علمیه/ازدواج ساده
مدتی بعد از برگشتن تصمیم گرفت به صف طلاب علوم دینی در حوزه علمیه بروجرد بپیوندد.شهید نهاوندی بسیار ساده زندگی میکرد و حتی پولی که از پدر بهعنوان هزینه دوران طلبگی میگرفت صرف مستمندان و نیازمندان میکرد.
در سال ۱۳۶۲ بهدلیل تکلیف و تکمیل دین، با دختری از یک خانواده مؤمن بود ازدواج کرد و جهت ادامه تحصیل به حوزه علمیه شهرستان آشتیان رفت و با شهریه ناچیزی که طلبهها دریافت میکردند .منزلی در آشتیان اجاره کرد و زندگی مشترک را شروع کرد.عشق به شهادت هر لحظه در او قوت میگرفت و ایمانش نسبت به حضرت باریتعالی بیشتر میشد. او در نیمههای شب با عشق و علاقه به راز و نیاز با خدایش مشغول میشد.
صفات بارز شهید
شهید نهاوندی اگر در دوران کودکی بدون اجاره از میوههای باغات اطراف اشترینان خورده بود در جوانی به دیدار صاحبان آنها میرفت و حلالیت میطلبید.در بخشی از وصیتنامه خود نیز حلالیت این افراد را طلب کرده است،افرادیکه او را میشناختند از او به نیکی یاد میکنند. از صفات بارز این شهید داشتن وضو در تمام روز تا هنگام خواب بود.نقل میکنند هنگامیکه او برای آخرین بار به جبهه اعزام میشد ساعت زنگداری را همراه خود میبرد تا برای نماز شب بهموقع بیدار شود.
آخرین اعزام و شهادت
شهید نهاوندی در تاریخ ۲۹ بهمنماه سال ۶۲ از طرف حوزه علمیه آشتیان همراه با نیروهای طرح لبیک، به جبهههای نبرد حق علیه باطل اعزام شد.او در عملیات خیبر در جزیره مجنون در تاریخ ۲۲ اسفندماه سال ۶۲ به آرزوی دیرینه خود رسید و به دیدار معشوق شتافت.
حمیدرضا نهاوندی به نقل از مادر
«این شهید به امام علاقه بسیار داشت و میگفت دوست دارم در راه خدا شهید شوم و بارها از من میخواست تا با رفتنش به جبهه موافقت کنم و من هم مخالفتی نداشتم او در بسیاری از جنگها ازجمله حمله خرمشهر و حمله فاو شرکت داشت.زمانی را هم که لباس نو میخرید اگر کسی را مشاهده میکرد که محتاج و نیازمند است لباسهای خود را به او میداد و بر میگشت هرچه میگفتم حمیدرضا اینکار را برای چه میکنی میگفت: من کاری برای آخرتم میکنم.هر وقت مانع رفتن او میشدم میگفت: مادر دوست داری وقتی راهی کربلا میشوی من نیز جلوی ماشین تو را بگیرم و نگذارم که بروی،خوب من هم مثل شما مشتاق دیدار دوست هستم».
وصیتنامه طلبه شهید حمیدرضا نهاوندی
«سپاس خداوندی را که بزرگتر از آن است که بتوان وصفش کرد و درود بر محمد و آلمحمد (ص) که برگزیده خداست و سلام بر امام امت خمینی کبیر، این اسوه زمان.امامیکه فریاد جهانخواران را در سینههایشان خفه کرد و سلام بر امت همیشه بیدار و در صحنه حاضر.
خداوندا مرا ببخش که نتوانستم برایت بندهای مفید و عابد باشم، خدایا بندهای نفسانی را از پاهایم باز کن تا بهتر بتوانم تو را بشناسم.معبودم الله،مکتبم اسلام،حزبم حزبالله و رهبرم روحالله.
مروری بر زندگی طلبه شهید حمیدرضا نهاوندی
خداوند را سپاس میگویم که مرا در این برهه از زمان به دنیا آورد و به من توانایی داد تا در صف جندالله قرار گیرم.چه معاملهای از این بهتر که خون بدهی و خونبهایت قرب خدا باشد تا نزد پروردگارت روزی بخوری و با ائمهاطهار باشی و از آتش دوزخ رهایی یابی و در بهشت و در نعمتهای الهی غوطهور باشی، مگر این مقام را به غیر از راه شهادت میتوانی کسب کنی.اکنون باز یومالله دیگری است، حماسه عاشورای ۶۰ هجری تکرار شده است، حسین زمان ما خمینی ندای «هل من ناصر ینصرنی» را سر داده است.
این که ما میگوئیم حسین جان اگر در آن فضای داغ و خونین جز عدهای معدود کسی تو را یاری نکرد و ندای تو را لبیک نگفت ما پیروانت در فضای گرم و خونین ایران زمین، دست مردانی مشت کرده و به ندای غریبت لبیک میگوئیم.
ای امت شهیدپرور! از خداوند بخواهید که خدای نکرده بهخاطر مادیات این دنیای پست از امام و حسین زمان خمینی بتشکن دست برندارید.امت شهیدپرور تنها راهی که ما میتوانیم خدا را از خود راضی کنیم زیر پا گذاشتن هواهای نفسانی بهخاطر خدا و کوشش در راه اسلام است.
برادران و خواهرانم وحدت را فراموش نکنید که راه نابودی این انقلاب تفرقه است.ما باید سختیهای انقلاب را بهخاطر خدا تحمل کنیم و بهدنبال راحتی نگردیم،زیرا خداوند فرموده است که در این دنیا برای انسان راحتی نیست و ما انسان را در سختی آفریدیم.خدای نکرده یک وقت نشود که ما انقلاب را فراموش کنیم، که خداوند از مؤمنین پیمان گرفته است که آنها در مقابل ظالمان بایستند و یاور مظلومان باشند.
پدر و مادر عزیزم و دیگر خویشاوندان امیدوارم مرا حلال کنید.پدر و مادر شما خیلی برایم زحمت کشیدید و من نتوانستم دِین خود را نسبت به شما ادا کنم.همسرم نیز همینطور
خواهران و برادرانم! امیدوارم که راه امام را بروید و هدفتان فقط اسلام باشد. وقتتان را به بطالت نگذرانید و با خدا ارتباطتان را زیاد کنید. مساجد و اجتماعات مذهبی را ترک نکنید و با صبر و خوشحالی و خندهرویی خودتان پوزه منافق صفتان را به خاک بمالید.
از مادر و برادران و خواهرانم میخواهم که در تربیت کودکان خود حداکثر سعیشان را بکنند و از برادران همکلاسیم، از طلبهها و همه دوستان میخواهم که راه امام را رها نکنید و ارتباط خودتان را با خداوند بیشتر کنید و در پایان از همه شما میخواهم که مرا حلال کنید و بعد از شهادتم مرا از اعمال خیر خود بینصیب نگذارید و نیز میخواهم که تا حد امکان تمام مستحبات کفن و دفن و دعاها و نمازهای مستحبی میت را برایم بهجا آورید مخصوصاً همیشه مرا از ثواب قرآن بهرهمند گردانید.
پدر و مادرم از خداوند برایم طلب مغفرت بخواهید و از همسرم میخواهم که اگر بچهدار شدیم در تربیت فرزندمان حداکثر سعی و کوشش خود را بکند».