- جمعه ۷ بهمن ۰۱
- ۰۲:۴۲
تاریخ تولد:1361/1/2
تاریخ شهادت:1395/7/7
محل شهادت:سوریه
نحوه شهادت : اصابت گلوله به پهلو
درجه : سرهنگ پاسدار
خاطره ای از شهید مدافع حرم محمدرضا الوانی
در سالهای دهه ۸۰ بود که ۶ نفر پاسدارِ دانشکده افسری رو به یگانِ ما معرفی کردند ، بنده هم بر حسب وظیفه و همچنین دستور فرمانده و نیاز واحدهای پایین دستی به نیرو مشغول بررسی و معرفیِ این بزرگواران به واحدهای محتلف بودم که شهید الوانی گفتند من رو فعلا به جائی معرفی نکنید، پرسیدم چرا؟ گفتند یگان صابرین منو انتخاب کرده و الان فقط موافقت فرمانده رو می خوام بگیرم که از اینجا منتقل بشم ( بر اساس قانون چون ایشان از ابتدا برای یگان آموزشی گزینش شده بود میبایست با موافقت یگانِ مبدا منتقل میشدن)، بعد ادامه داد و گفت : اینجا یگانِ آموزشیه و من دوست دارم در یگانِ عملیاتی خدمت کنم حدود یک ماهی طول کشید تا محمدرضا الوانی با اصرارِ زیاد موافقت فرمانده رو گرفت و به یگان ویژه صابرین منتقل شد( این در حالی بود که تو اون مقطع زمانی بعضی از نیروها تلاش می کردند که در یگانِ آموزشی که راحت تر از یگانِ عملیاتی هست خدمت کنند. )
چهره نورانی با حجب و حیا ، مخلص و در عین حال مصمم و با اراده شهید الوانی رو هیچ گاه فراموش نمیکنم، دغدغه مندی. تکلیف محوری، اطاعت پذیری، به استقبال خطر رفتن و پذیرفتن ماموریت های سخت و خطرناک از خصوصیات و ویژگی های این شهید عزیز بود(دقیقا مثل شهدای دفاع مقدس)
سردار محمدرضا الوانی در مهرماه سال ۱۳۹۵ در سوریه به شهادت رسید
روحش شاد و یادش گرامی 🌹
خاطرات همسر شهید الوانی
- در ابتدا راجع به همسر شهیدتان بفرمایید. اینکه فصل آشناییتان با شهید چطور رقم خورد و چگونه شد که تصمیم به ازدواج با ایشان گرفتید؟
شهید الوانی به خواهران خود سپرده بودند که دختری را برایشان مدنظر بگیرند که البته با ایشان هم عقیده باشد. به همین جهت یکی از خواهرانش به مدرسه محل تحصیل بنده آمد و در ملاقات اول گفتند که برادر من شهید زنده است و با همین جمله هویت واقعی برادر خود را برای من آشکار کردند که همین امر باعث شد تا من بفهمم این شخص با چه روحیاتی قصد آغاز زندگی خود را دارند.
وقتی همسرم به منزل ما آمد گفت 13 نفر از دوستانم شهید شدهاند و من هم در فکر شهادت هستم و اگر همسنگر من هستید یا علی، و این شد که من با یک نگاه روشن به این مسیر نگاه کردم و جواب مثبت دادم. وقتی زندگی ما شروع شد تازه فهمیدم که با شخصیتی که مانند یک استاد اخلاق است زندگی میکنم؛ محمدرضا مظهر ادب و انسانیت و آزاد از تمام قیودی که ما در بندش هستیم بود. وقتی که برای خریدن جهیزیه به بازار رفتیم دیدیم شهید از نگاه تجملاتی دور است. یادم هست که وقتی نگاه وی به مبلهای آنچنانی افتاد این بیت شعر را گفت: «گفته بودم که به حج آمدم، غافل از آنکه چه کج آمدم» یعنی به من فهماندند دنبال تجملات نیست. بنابراین زندگی ما با سادگی آغاز شد و هم من با همسرم مدارا کردم و هم شهید از من توقع آنچنانی برای جهیزیه نداشت. بهخاطر همین زندگی ما پر از محبت و سادگی و عشق طی شد. در این دنیا ما با هم بیشتر از دو سال زندگی نکردیم ولی میارزد به زندگیهای 40 سالهای که بین دو زوج انجام میگیرد که بویی از عشق و محبت بین آنها وجود ندارد و واقعا درست است که کمیت در زندگی ما وجود نداشت ولی پر از کیفیت و شهد شیرین عشق بود که در زندگی ما موج میزد.
وی بیان کرد: ماهوارهها همیشه تبلیغ میکنند که اینها برای پول رفتند یا رفتهاند خودکشی کنند که این حرفها در شأن خانواده شهدا و خود شهدا نیست، معتقدم مدافعان حرم، مدافعان وطن و مدافعان دین هستند.
ادامه مصاحبه و خاطرات خواندنی همسر شهید الوانی