- يكشنبه ۱۸ دی ۰۱
- ۲۲:۵۳
شهدا را فراموش نکنیم
شهید حسین خلعتبری در سال ۱۳۲۸ در روستای «بصل کوه» شهرستان رامسر به دنیا آمد. کسی که بعدها در بین بعثیون به «حسین ماوریک» شکارچی ناوهای اوزای عراقی معروف شده بود و برای زنده و مردهاش جایزه تعیین کرده بودند، کسی که مهارت او در خلبانی و شلیک موشک ماوریک (نوعی موشک هوا به سطح) در نیروی هوایی شهره بود.
حسین دوران کودکی و جوانی را در رامسر بود. با پشت سر گذاشتن دوران تحصیلات ابتدایی و دبیرستان، در سال ۱۳۴۹ به خدمت مقدس سربازی رفت و پس از طی دوران سربازی، در سال ۱۳۵۱ به دلیل علاقه وافری که به فن خلبانی داشت وارد دانشکده خلبانی نیروی هوایی شد. پس از دوره مقدماتی پرواز برای دیدن دوره پیشرفته به کشور آمریکا رهسپار شد.
پیش از سفر به آمریکا، حسین خلعتبری به دیدار خانواده میشتابد و به مادرش وکالت میدهد که: «مادر! تمام حقوق ماهیانهام را براى رفع مشکلات نیازمندان هزینه کن.»
او در کشور آمریکا، نخست دوره خود را در دانشگاه شپارد آغاز کرد و سپس به دانشگاه تگزاس منتقل شد و استعداد خیره کننده او در یادگیری و در پی آن هدایت هواپیما، باعث شده بود به عنوان دانشجوی ممتاز شناخته شود و نام او را همه اساتید به عنوان یک دانشجوی برجسته بر زبان آورند.
در همین حین، به دلیل مهارت خاصی که در خلبانی داشت، دوره شلیک موشک ماوریک را که یک موشک هوا به سطح است و به وسیله آن میتوان انواع شناورها را هدف قرار داد، با موفقیت پشت سر گذاشت.
سرانجام دوره خلبانی پایان مییابد و او با دریافت گواهینامه خلبانی در هواپیمای اف ۴ به ایران باز میگردد و در پایگاه ششم شکاری بوشهر با درجه ستوان دومی مشغول به خدمت میشود.
آغاز جنگ تحمیلی
شهید محسن خردمندی
فرزند : محمودآقا
تاریخ ولادت: ۱۳۴۵/۰۱/۲۰ بابل
تاریخ شهادت: ۱۳۶۲/۰۷/۳۰
عملیات و محل شهادت: مریوان
مزار: گلزارشهدای آرامگاه معتمدی بابل - مازندران
بسم الله الرحمن الرحیم
وصیتنامه بنده گنهکار خدا محسن خردمندی
و من عرفنی احبنی
و من من طلبنی وجدنی
و من وجدنی عرفنی
احبنی عشقنی
و من عشقنی عشقته
و من عشقته قتلته
و من قتلته فعلی دیته
و من علی دیته فانا دیته
کسی که مرا طلب کند مرا می یابد
و کسی که مرا یافت مرا می شناسد
و کسی که مرا شناخت دوستم می دارد
و کسی که دوستم داشت عاشق من می شود
و کسی که عاشق من شد من عاشق او می شوم
و کسی را که من عاشق او شدم او را می کشم
و کسی که او را کشتم دیه او بر من واجب است
و کسی که دیه او بر من واجب باشد من دیه او هستم
وصیت نامه
نامه ای دردناک
بعد از شلیک گلوله سمیونف در هشتمین روز کمین، گلوله تک تیرانداز دشمن نشست بالای دو اَبروی رستمعلی و پیشانیش را شکافت. صدای یا زهرایش بلند شد و مغزش پاشید روی تنم و کیسه های کمین، با پشت سر آرام نشست روی زمین، سریع عکس گرفتم، به سه ثانیه نکشید که شهید شد. ناگهان از توی کانال یک نفر داد زد که رستمعلی نامه داری فرمانده نامه را گرفت و باز کرد،از طرف همسرش بود:
رستمعلی جان، امروز پدر شدی، وای ببخشید من هول شدم، سلام عزیزم، نمیدونی چقدر قشنگه، بابا ابوالقاسم اسم پسرت رو گذاشته مهدی، عین خودته، کشیده و سبزه، کی میای عزیزم ؟ از جهاد اومده بودن پی ات، می خوان اخراجت کنن، خنده ام گرفته بود. مگه نگفتی بهشان که جبهه ای؟ تهدید کردند که به خاطر غیبت اخراج شدی، مهم نیست، آمدی دوباره سر زمین کار می کنی، این یه ذره حقوق کفاف زندگی مان را نمی دهد، همان بهتر که اخراجت کنند. عزیزم زود برگرد، دلم برایت تنگ شده ...
✅ *ما مدیون شهدایی چون شهید رستمعلی هستیم که جز به اسلام، خدمت و وطن دوستی نیندیشیدند...*
زندگی نامه
شهید والامقام سید محمد موسوی درسال ۱۳۴۳ در روستای الارز از توابع شهرستان بهشهر در خانواده ای مذهبی، دیده به جهان گشود. وی فردی با اخلاص، متقی، بسیار شکیبا، تودار، حافظ اسرار و با کرامات بود. دوران تحصیلی خود را در گرگان سپری کرد و در بسیج فعالیت داشت و کوچکترین عضو هیئت قرآن محله خود بوده است و در کنار پدر بزرگوارش در کنار علم و تحصیل به امورات نجاری مشغول بود .
در سنین جوانی به عضویت رسمی سپاه در آمد ، روحیه تعاون و همکاری داشت و همیشه از مردم دستگیری و مساعدت می نمود . ایشان یک سال قبل از شهادت به یکی از همرزمان خود نام فرزند دوم خود را که ندیده بود ، نحوه و چگونگی شهادت خودش و بعضی از دیگر مسائل را بازگو نمود و بیان داشت : « این اسرار بین خودمان بماند»، همچنین مادر شهید چند سال قبل از شهادتش در خواب می بیند، «فرزند دلبندش مثل امام حسین (ع) شهید می شود و سر در بدن ندارد» و از آن زمان هرگز مانع رفتن به جبهه فرزندش نمی شود و زمانی که فرزندش هر بار عازم به جبهه ها می شد به جای صورت، گلویش را می بوسید و می بویید و در پنهانی اشک می ریخت و این ماجرا را من شاهد بودم.
سرانجام شهید سید محمد که آخرین جبهه اش بیش از ۱۳ ماه بوده و از جبهه ها ترخیص شد مجدداً به جای مسؤول تعاون سپاه گرگان که مشکلاتی داشت عازم جبهه ها می شود و همان گونه که در خواب دیده شد در تاریخ ۱۳۶۵/۱۰/۱۴ در عملیات کربلای ۵ در شلمچه به فوز عظیم شهادت نائل آمد.
منبع: قافله نور - الارز
http://alarz.blogfa.com/post/19
پایگاه شهدای مازندران
زمانیکه اصغر به دنیا آمده بود، قسمتی از بدنش کبود بود که پدر و مادرم از پیرمرد عارفی این قضیه را پرسیدند؛ پیرمرد به پدرم گفت: آقای خنکدار این پسر رو دست شما نمیماند، وقتی به سن جوانی برسد از دنیا میرود، ولی ناراحت نباشید، چون پسرتان راه درستی را در پیش میگیرد.
سردار حاج مرتضی قربانی: وقتی خبر شهادت اصغر را بهم دادن، یکدفعه کمرم را گرفتم و گفتم: خدایا دیگه گردان امام محمد باقر (ع) از دستم رفت.
شهید «علی اصغر خنکدار» در سال 1341 در روستای «کلاگر محله» شهرستان قائمشهر به دنیا آمد. او فرزند دوم خانواده بود. پدرش زمین کشاورزی نداشت و روی زمینهای دیگران کار میکرد. به همین سبب خانوادهاش از وضعیت مالی خوبی برخوردار نبودند. علی اصغر پیش از آغاز دوران تحصیل رسمی در مدرسه به مکتبخانه رفت و به فراگیری قرآن پرداخت.
شادی روح این شهدای عزیز صلوات
همسر شهید شالیکار گفت: حاج قاسم تا متوجه شد دخترم ازدواج کرده از تعجب خندید و گفت: دخترجان الان وقت عروسک بازی تو هست!
گروه حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس-زهرا بختیاری: شهربانو از ۱۵ سالگی بله را داده بود و میدانست برخلاف زندگی بقیه نوعروسانی که اطرافش دیده، او زندگی روتین و روزمرهای نخواهد داشت. محمد آقا شرایط کارش را برای او شرح داده بود، اینکه پاسدار است و ضرورت کارش ایجاب میکند مکرر به مأموریت برود. سفرهایی که بعضاً نه مدت آن مشخص است و نه مکان آن. حتی ممکن است تماس هم نتواند بگیرد.
شهربانو دوریها را به جان خریده بود. مضاف بر اینکه همسرش حتی وقتی خانه بود مشکلات جانبازی را به همراه داشت. محمد در جنگ تحمیلی و در جریان عملیاتهای بیتالمقدس، والفجر۶، کربلای ۱۰ جانباز شده بود و اعصابش نیز تحت تاثیر این جراحات قرار داشت، خصوصا ماههای آخر سردردهای شدیدی میگرفت. اما هر چه بود مرد خانه با وجودش حتی در دوری توانسته بود ستون زندگی باشد. شهربانو از سال ۶۹ که به خانه بخت آمده بود تا پاییز سال ۹۴ دوریها را تحمل کرد و دم نزد اما این سفر آخر چه شده بود که دیگر دوری همسرش سخت میگذشت، به دوستانش گفته بود این بار میخواهد دست شوهرش را ببوسد و به او بگوید در نبودش لحظات سختی دارد، خصوصا حالا که حسین، کوثر و ابوالفضل بزرگتر شدهاند. اما دقیقا همین دفعهای که خانم خانه چنین تصمیمی میگیرد اوضاع طور دیگری رقم میخورد. محمد شالیکار در سن ۴۷ سالگی روز ۲۱ آذر سال ۹۴ در سوریه وقتی مدتی از حضورش در مناطق تحت درگیری تروریستهای تکفیری میگذرد، شهید میشود و به دیدار برادرش حسین که در عملیات کربلای ۱۰ به شهادت رسیده بود، میرود. پیکر او هم اکنون در مسجد محلهشان در فریدونکنار به خاک سپرده شده است. شهربانو در آخرین دیدار کف پای شوهرش را میبوسد.
آنچه در ادامه خواهید خواند خاطره یک دیدار شیرین است. دیدار حاج قاسم سلیمانی با خانواده شهید شالیکار اولین شهید مدافع حرم شهرستان فریدونکنار، که همسر شهید اینگونه روایت میکند:
شهید «رضا قاسم زادگان» فرزند «محمد» در تاریخ 23 آذر ماه 1341 در بهشهر به دنیا آمد و در تاریخ 30 آذر ماه 1361 در حین مأموریت در گنبد کاووس - مینودشت توسط منافقین مورد ترور قرار گرفت و به شهادت رسید.
در بخشی از وصیت نامه شهید آمده است:
پدر و مادر، خواهر، همسرم و خانواده شهدا رسالتشان بس سنگین است شما باید زینب گونه پیام ما را به گوش جهانیان برسانید و بگویید که ما در دامان کرامت و آقایی پرورش یافتهایم و سیادت و سروری بر روح و جان ما موج میزند و عزت و شرافت به ما حکم میکند برای مرگ آغوش باز کنیم به خدا سوگند که من همین خانه کوچک در سنگرها را با تمام جهان عوض نمیکنم اما سخنی دارم با امت حزبالله آنچه ما را به پیروزی رسانید رهبری امام و وحدت ما بود، امام در قلب ماست و روح ما است که دشمنان اسلام هیچگاه نمیتوانند قلب و روحمان را از ما بگیرند و وحدت ما را در نماز جمعه تجلی میکند پس نماز جمعه را با شکوه به جا آورید و صف نماز جمعه را پر کنید.
در تابستان گرم سال 1332، در روستای کردکلا بخش جویبار در خانوادهای کشاورز متولد شد. چون پدرش قبل از تولد او فوت کرده بود، مادر نام پدرش ذبیحالله را بر او نهاد. مادرش زنی مۆمنه بود و با کشاورزی مخارج زندگی را تأمین میکرد.
او تحصیلات ابتدائی را در روستای محل تولد خود گذراند و پس از آن برای تحصیلات به قائمشهر مهاجرت کرد. در کنار تحصیل به ورزش کشتی محلی علاقه بسیار داشت. دارای روحیه پهلوانی و منش مردانگی بود. مدتی بعد از اخذ دیپلم با «سمیه واگذاری» که برادرانش از پهلوانان کشتی بودند و با ذبیحاللّه دوستی و رفت و آمد خانوادگی داشتند، در سال 1355 ازدواج کرد.
یادشهید عزیزواکبر همیشه ماندگارست ، روحش شاد. این وصیت نامه ...