- سه شنبه ۷ تیر ۰۱
- ۰۰:۵۶
شهدا را فراموش نکنیم
اول مرداد سال 67 در جاده اهواز - خرمشهر که عراقی ها آن جا را گرفته بودند با تیپ حضرت زهرا، از لشکر ده سید الشهدا درگیر می شوند و دامنه این درگیری به حدی شدید بوده که عبارت تن برابر تانک در این جا مصداق علنی پیدا می کند، آن هم در صبح روز عید قربان !
حدود 200 نفر از رزمنده ها در آن جا شهید می شوند اما سرانجام جاده را از دست دشمنان می گیرند .
اما یکی از موارد قابل تأمل در میان این 200 شهید عزیز، پنج شهیدی هستند که با عنوان «شهدای سادات خمسه کوثر» یاد می شوند که در کیلومتر 65 جاده اهواز - خرمشهر بنای یادبود پنج ضلعی به نام آنها ساخته شده است.
با نام های؛ سید علی رضا جوزی که فقط 14 سال سن داشت، سید داود طباطبایی ، سید صاحب محمدی که با فاصله ۵ روز در گیلان غرب به دست منافقین کور دل، برادر دیگرشان (سید مهدی) را به شهادت رساندند و سید مهدی موسوی و سید حسین حسینی که به گفته و شناسایی دوستان شان شناسایی شدند .
قضیه از این قرار است که آن روز در حدود ۲۸ رزمنده سوار بار کامیونی می شوند به قصد جاده اهواز - خرمشهر، که تیر مستقیم تانک بعثی ها که تا آن جا هم راه پیدا کرده بودند به وسط کامیون اصابت می کند و خیلی از بچه ها زخمی می شوند ولی فقط آن پنج سید شهید می شوند . هشت سال بعد یادمانی در همین محل (سه راهی کوشک) ساخته می شود که امروز زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است.
یکی از شهدای این یادمان سید صاحب محمدی است. از سیدصاحب تنها دو پا برگشت. پدرش می گوید: در دوران بچگی سیدصاحب، خیلی از اطرافیان به نیت جدش، نذر او می کردند؛ حتی چند مسیحی حاجت گرفته بودند. سیدصاحب هشت ساله بود که به زیارت امامزاده هاشم(ع) در شمال رفتیم. در زیارتگاه همین طوری به زبانم آمد و به صاحب گفتم: »مردم آن قدر برای تو نذر می کنند، آخر تو هم می شوی امامزاده صاحب در سه راهی«. این جمله را به شوخی گفتم اما اکنون صاحب، در سه راهی کوشک واسطه حوائج مردم شده است.
دعای پدر مستجاب شد...
یادمان شهدای خمسه سادات در خوزستان
ما غالباً عادت کردهایم که معمولاً از خود شهدا صحبت کنیم و کمتر به همراه و همرزم آنها که همان همسرانشان بودند، توجه کنیم.
در گفتوگویی که با «اعظم تنها» همسر شهید سیدداود طباطبایی انجام دادیم، سعی کردیم علاوه بر معرفی همسر شهیدشان داوود طباطبایی، گذری هم به زندگی خود ایشان داشته باشیم.
شهید طباطبایی یکی از پنج شهید ساداتی است که در آخرین روزهای جنگ همگی در یک مکان به شهادت رسیدند و اکنون یادبود شهادت آنها در محل شهادتشان، به عنوان «شهدای خمسه سادات» مورد زیارت کاروانهای راهیان نور قرار میگیرد.
متن زیر برگرفته از صحبتهای همسر شهید طباطبایی است که با هم میخوانیم:
ماجرای ازدواج
زندگینامه شهید سیدمرتضی( مصطفی) میرشاکی
زندگی کوتاه یا بلند شهدا سراسر الگو و افتخار است. الگو برای تمامی ما که زندگی آنها را مطالعه می کنیم. چرا که آنها با دادن جان خود زندگی دوباره و بدون بند و زنجیر به همه ما هدیه کردند. زندگی سید مصطفی نیز از جمله زندگی هایی است که باغ افتخار او و خانواده و الگو برای یکایک ماست.
آری در تیرگی و ظلمت شبی سرد از شبهای پاییزی در سال 1338 سیدی از ذریه رسول الله چشم به جهان گشود. سیدی که می رفت در آینده ای نه چندان دور، پرچم عدل الهی را به پیروی از اجداد مطهرش بر دوش کشد و اسلام ناب محمدی را سربازی صدیق باشد. ولادت سید مصطفی قلب و چشم خانواده را روشن ساخت و این مصطفی بود که در اولین لحظه ورود به دنیا در آن لیله مبارک برگزیده گشت و نام بامسمای مصطفی را به خویش گرفت.
وی دوران طفولیت خود را تحت تربیت پدرش که فردی متدین و پارسا بود پشت سر گذارد. وی در گذر از روزگار کودکی، همپای پدر در مجالس و محافل مذهبی، شرکت می نمود اگرچه سنش کم بود ولی از استعدادهای قابل تحسین برخوردار بود چنانکه در سن 7 سالگی یکی از قاریان خوب قرآن بود.
سید مصطفی دوران تحصیل خود را با بهترین نمرات پشت سر نهاد،همیشه به عنوان شاگردی ممتاز و نمونه در درس،اخلاق و انضباط به شمار می آمد. او در کنار تحصیل به ورزش نیز می پرداخت. لذا در دو رشته کشتی و ورزش باستانی از ورزشکاران نمونه بود.
با اتمام تحصیلات متوسطه خود در سال 56 که با آغاز مبارزات مردم ایران مقارن بود به خدمت سربازی فرا خوانده شد 6 ماه نخست این دوره را در سراب اردبیل سپری نمود. وی نقش مهمی در بیداری سربازان همدوره خود داشت. مدتی بعد به علت داشتن معدل بالا به عنوان سپاهی دانش به روستای قاسم آباد الیگودرز اعزام شد. در آنجا با پاره کردن عکس شاه ملعون مبارزه خود را با رژیم علنی ساخت. در پی این اقدام خبر به ژاندارمری محل (پاسگاه) و به دنبال آن توسط ساواک دستگیر شد به طبس تبعید شد ولی با زیرکی و هشیاری اقدام به فرار نمود. در بحبوحه انقلاب نقش مهمی را ایفا نمود. با پیروزی انقلاب شهربانی به دست مردم افتاد و سید مصطفی در این ارگان ثبت نام و اقدام به سرکوب طاغوتیان نمود. سید مصطفی با همیاری دوستانش اقدام به تشکیل ستاد حزب الله الیگودرز نمود و به مبارزه با منافقین پرداختند. با شروع درگیریهای اشرار در کردستان سید مصطفی به همراه برادر شهیدش به سرکوب اشرار پرداختند. وی پس ازاتمام درگیریها برای ادامه تحصیل به الیگودرز بازگشت و برای اخذ فوق دیپلم به مرکز تربیت معلم علامه طباطبایی خرم آباد عزیمت نمود. پس از اتمام تحصیلات به عنوان دبیر بینش دینی به جبهه رفت در آنجا فرماندهی دسته،گردان،گروهان طرح و عملیات قرارگاه در لشگرهای مختلف سپاه به نبرد با دشمن پرداخت.
سید مصطفی در اول فروردین 65 با دختری متدین و مومنه از اهالی کوهدشت پیمان عقد و ازدواج بست. درست پنجم فروردین بود که بار سفر به جبهه را بربست. سید مصطفی خلاقیت عجیبی در امور نظامی داشت و بارها به او پست های مهم نظامی پیشنهاد کردند ولی او رد کرد. او معتقد بود که در لباس بسیجی در کنار سربازان گمنام مبارزه کردن افتخاری دیگر است. پس از مدتی سید مصطفی همراه سید جواد اقدام به تشکیل گردان ویژه شهدای حزب الله نمودند. این گردان توانست در عملیات والفجر 9 در محور سلیمانیه عراق و نیز کربلای 2 در محور حاج عمران حماسه ها بیافریند.
نحوه شهادت سید مصطفی از زبان برادرش
یکی از برادران بی سیم چی از من پرسید سید مصطفی پیش شما نیامد؟ گفتم نه، چون در سمت چپ گردان بوده است. بی سیم چی گفت قرار بود بیایند بروند جلو. بعد من حرکت کردم و جلو رفتم ولی هرچه گشتم سید مصطفی را پیدا نکردم. وقتی برمی گشتم برادرم زیر آتش دشمن به حالت سجده و با زبان روزه سر بر زمین نهاده و شهید شده بود او را بغل کردم و به عقب آوردم و تحویل برادران امدادگر دادم و برگشتم، بدین سان سید مصطفی شربت شیرین شهادت نوشید.
قسمتی از وصیتنامه شهید مصطفی میرشاکی
گفتم فرمانبر و تسلیم ولایت باشم که در غیر اینصورت بزرگترین گناهم این است. عقب ماندن و جلوتر از امام حرکت کردن هلاکت و نابودی را به دنبال خواهد داشت. به خودم گفتم اصلا برای چه خلق شده ای؟ هدف از خلقت تو چه بود؟ از چه خلق شده ای؟ تا به حال چه کرده ای؟ و بعدا چه خواهی کرد؟ و آخر الامر به کجا خواهی رفت؟ مگر نه این است که انسان برای تکامل و به کمال رسیدن خلق شده است؟ چرا نتوانستم به این کمال برسم؟ انسان بودم و خطاکار.
... از عموم ملت مسلمان تقاضا دارم که غیر از خط امام که همان خط خدا و اسلام و قرآن، پیغمبر و ائمه معصومین(ع) است دنباله روی از دیگران نکنند و هوشیارانه و گوش بفرمان امام عزیز مواظب توطئه خوارج و نهروانیها باشند که دشمنی برای اسلام هستند.
شادی رو پاک این شهدای عزیز صلوات
شهید سید جواد میرشاکی
فرزند : سید مجتبی
تاریخ ولادت: ۱۳۴۲/۰۴/۰۱ الیگودرز
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۲/۳۰
محل شهادت : منطقه عملیاتی شلمچه
محل دفن : گلزار شهدای شهرستان الیگودرز
یکم تیر ۱۳۴۲، در شهرستان الیگودرز به دنیا آمد. پدرش سیدمجتبی(فوت۱۳۶۳) و مادرش صدیقه نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته اقتصاد درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و چهارم دی ۱۳۶۵، با سمت فرمانده گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به گردن، شهید شد. مزار وی در گلزار مرکزی الیگودرز قرار دارد. برادرش سید مصطفی نیز به شهادت رسیده است.
زندگینامه و وصیت نامه و عکس ها
به گزارش ایمنا، نام مرتضی آوینی همیشه در کنار روزنامهنگاری و مستندسازی جبهه و جنگ عنوان میشود. مرتضی آوینی بعد از انقلاب اسلامی، خدمات ارزنده ای را در عرصههای گسترده هنر از خود به یادگار گذاشت به همین دلیل با پیشنهاد شاعران، نویسندگان و هنرمندان حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی به مقام معظم رهبری، سالروز شهادت مرتضی آوینی را به عنوان روز هنر انقلاب اسلامی نام گذاری گردید.
شهید سیداسماعیل مرتضوی
نام پدر : علی
تاریخ تولد : 7-3-1343 شمسی
محل تولد : روستای سنخواست - جاجرم
تاریخ شهادت : 12-10-1363 شمسی
محل شهادت: منطقه عملیاتی شوش
مزار: گلزار شهدای روستای سنخواست- جاجرم- خراسان شمالی
صدای گامهای حاجیان نزدیک و نزدیک تر می شد به قبله گاه ، اواخر ذیحجه بود ، باید اسماعیل به قربانگاه می رفت تا اینکه خداوند قوچی را برای ابراهیم (ع) فرستاد که ای ابراهیم این را قربانی کن و او حاجی شد .
لحظات سال 1343 به تندی می گذشت که چشمان اسماعیل اولین بار به اشک نشست شهید اسماعیل مرتضوی در سوم ذیحجه در روستای سنخواست به دنیا آمد به خاطر ماه ذیحجه او را اسماعیل نامیدند .
اسماعیل پسری بسیار توانمند و زیبا بود ، دوران کودکیش را در دامان پدر ومادری دلسوز و مقید به دین اسلام بود و پدر اسماعیل کشاورز و مادرش خانه دار بود . اسماعیل قبل رفتن به مدرسه برای فراگیری قران راهی مکتب خانه شد قرآن را بطور کامل یاد نگرفت ولی می توانست حروف را تشخیص بدهد و صداها را بکشد.
اسماعیل در سن هفت سالگی وارد دبستان شد. اسماعیل مقطع ابتدایی و راهنمایی را در روستای سنخواست گذراند. او برای ادامه تحصیل در مقطع دبیرستان راهی بجنورد شد . شهید در آن دورانی که در بجنورد بود به فعالیت های انقلابی می پرداخت با شروع انقلاب او به خاطر ارتباطی که با افراد انقلابی و مبارز بجنورد داشت نقش مفید و موثری در مبارزات و راهپیمایی ها ایفا کرد و پس از پیروزی انقلاب اسماعیل به عضویت در سپاه درآمد با گذراندن دوران آموزشی شهید به عنوان خنثی کننده مین و مربی در مناطق عملیاتی حضور داشت و به رزمندگان آموزش می داد .
لیاقت و کاردانیش سبب گردید که به سمت فرماندهی برسد . سرانجام دوازدهم دی ماه 1363 در حین انجام ماموریت در منطقه شوش در اثر جدا شدن سر از بدن به مانند مولایش حسین برات آزادیش را به خون خویش امضا کرد . پیکر مطهرش در گلزار شهدای امامزاده زین العابدین سنخواست به خاک سپرده شد
در ادامه خاطراتی را از زبان خانواده شهید می خوانیم :
نام پدر: سید ابوالفضل
تاریخ تولد: ۱۳۴۲/۰۲/۰۵
محل تولد: روستای سیدان
تاریخ شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۱۰
محل شهادت: سومار
مزار: روستای سیدان - بیرجند- خراسان جنوبی
یگان خدمتی: جهاد سازندگی
منبع: پایگاه روستای سیدان
شهید سید علیرضا شفیعی نجفی
فرزند : سید فضل الله
تاریخ ولادت : ۱۳۴۵/۱۲/۵
محل ولادت : خرم آباد
تاریخ شهادت : ۱۳۶۶/۱۰/۱۹
محل شهادت: استان سلیمانیه عراق، ارتفاعات اطراف شهر ماووت
مزار : گلزار شهدای شهرستان خرم آباد
پنجم اسفند ۱۳۴۵، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش سید فاضل، کارگر بود و مادرش فانوس نام داشت. دانشجوی سال دوم کاردانی در رشته تربیت معلم بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. نوزدهم دی۱۳۶۶، بر روی ارتفاع قمیش اطراف شهر ماووت عراق بر اثر اصابت ترکش خمپاره به کتف، صورت و زانو به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای خرم آباد واقع است.شهید مسیب مرادی کشمرزی
دهم فروردین ۱۳۲۹، در روستای خاکعلی از توابع شهر آبیک چشم به جهان گشود. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش فاطمهسلطان نام داشت. تا پایان دوره کاردانی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. پاسدار بود. ازدواج کرد و صاحب یک پسر و دو دختر شد. بیستوهشتم تیر ۱۳۸۴، در دیواندره هنگام پاکسازی مناطق جنگی بر اثر انفجار مین و اصابت ترکش به کمر و پا، به فیض شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است. برادرش حسن نیز به شهادت رسیده است.
دست نوشته شهید :
شهید حسن مرادی کشمرزی، ششم مرداد ۱۳۴۰، در روستای خاکعلی از توابع شهر آبیک قزوین به دنیا آمد. پدرش علی، کشاورز بود و مادرش فاطمهسلطان نام داشت. در حد خواندن و نوشتن سواد آموخت. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یازدهم آبان ۱۳۶۱، در عینخوش توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و صورت، شهید شد. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش واقع است.
برادرش مسیب هم به شهادت رسیده است.
وصیتنامه شهید:
نسبت به انقلاب بی تفاوت نباشید
شهید جواد موسوی
کد ایثارگری: 6224250 نام پدر: مرتضی محل تولد: ایران ، استان مرکزی ، شهرستان خمین ، تاریخ تولد: 1344/11/05 شغل: کشاورز تحصیلات: دیپلم تاریخ شهادت: 1362/01/10 محل شهادت:
سید جواد موسوی
نام پدر: سید مرتضی
تاریخ تولد: 5-11-1344 شمسی
محل تولد: خمین - روستای جلماجرد
نوع خدمت: بسیحی داوطلبانه
سن: 17 سال
تاریخ شهادت : 10-1-1362 شمسی
محل شهادت : گیلانغرب
گلزار شهدا: جلماجرد جدید - شهر: خمین استان مرکزی (روستای گلماگرد) شهدای روستا
یادشهید عزیزواکبر همیشه ماندگارست ، روحش شاد. این وصیت نامه ...