یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید کوروش علی پناه از شهدای خرم آباد

  • ۲۳:۳۹

شهید کورش علی پناه

شهید کورش علی پناه
نام پدر: محمد
محل تولد: خرم آباد
شغل: دانش آموز
تحصیلات:دبیرستان
تاریخ شهادت:1367/05/01
محل شهادت:بوکان

شهید کورش علی پناه بیست و پنجم شهریور ۱۳۵۰، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش محمد و مادرش صغرا نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. دهم مرداد ۱۳۶۷، در بوکان توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسید. مزار او در گلزار شهدای زادگاهش قرار دارد.

برادرش داود نیز شهید شده است.


به گزارش خبرنگار دفاع پرس از خرم آباد، شهید نوجوان «کوروش علی‌پناه» یکی از 6300 شهید استان لرستان است که در خانواده‌ای مذهبی زندگی می‌کرد و همه برادرانش نیز رزمنده بودند و این موضوع مسیری را برای وی ترسیم می‌کرد تا راه آن‌ها را پیش بگیرد، که سرانجام بعد از شهادت برادرش «داود» به جبهه‌های حق راهی شد و راه برادرانش را پیش گرفت و در سن 17 سالگی لبیک گویان دعوت حق را پذیرفت.

در ادامه، گذری کوتاه داریم بر زندگی سراسر حماسه این شیرمرد دیار لرستان:

کودکی و نوجوانی

مسافر دشت خون و مسافر سرزمین عشق و ایثار و شهادت، شهید «کوروش علی‌پناه» متولد 25 شهریورماه سال 1350 در خانواده‌ای مومن، انقلابی و متعهد به احکام والای اسلام و قرآن، در شهر «خرم‌آباد» دیده به جهان گشود. وی در دامان پاک مادری دلسوز و مهربان پرورش یافت و تحت نظارت پدری با ایمان و بزرگوار، تربیت شد. مادرش خانه‌دار و پدرش مغازه‌دار بود. تحصیلاتش را تا سوم دبیرستان در آموزشگاه شهید مطهری با تلاش و علاقه‌ای خاص گذراند. اخلاق و رفتارش بی‌نظیر بود. شرکت در فعالیت‌های سیاسی، انقلابی و شرکت در نمازهای جمعه و جماعات را جز برنامه‌های اصلی در زندگیش بود، اما این عشق، علاقه و حضورش در فعالیت‌های مذهبی، فقط مختص او نبود، این عشق و علاقه در تمام اعضای خانواده‌اش هم دیده می‌شد. بعد از شهادت برادر بزرگوارش شهید «داود علی‌پناه» ،کوروش راه برادرش را ادامه داد و به ندای ملکوتی رهبر کبیر انقلاب اسلامی حضرت امام خمینی (ره) عاشقانه لبیک گفت.

برشی کوتاه از زندگی سراسر حماسه نوجوان شهید «کوروش علی‌پناه» 

شهادت

بعد از مدت‌ها ایستادگی در برابر دشمنان جنایتکار و متجاوز، در منطقه عملیاتی «بوکان» توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله در سن 17 سالگی در 10 مردادماه 1367 به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

خاطره ای به نقل از «سیاوش عزیزی» (همرزم شهید):

یک روز با آن زبان دلنشین به من گفت: «شما بی‌معرفت هستید که مرا به جبهه نمی‌برید»، گفتم: «جنگ حالا حالا ادامه دارد. درس‌تان را بخوانید. بزرگ‌تر که شدی بیا جبهه.» کوروش گفت: «اینطور که شما می‌گویید نیست.... من آن روز نفهمیدم کوروش چه می‌گوید. دو ماه بعد برای دریافت پایان مأموریت به فرماندهی سپاه بوکان رفته بودم که ناگهان چشمم به کوروش افتاد. جلو رفتم و بهش گفتم «اینجا چه‌کار می‌کنید.» گفت: «داداش با آقای «موسی قاسمی» آمدم... توی گردان امام حسین (ع) هستم.» میدانستم که آقای قاسمی از دوستان شهید «داود علی‌پناهی» است. چاره‌ای نداشتم به غیر از سفارش به آقای قاسمی... بانگرانی ازش خداخافظی کردم. متوجه شد و گفت «وقتی نمانده، جای نگرانی نیست.» وای بر من که آن‌جا هم متوجه صحبت کوروش نشدم. ازهم جدا شدیم. فردای آن روز به خرم‌آباد آمدم و بعد از 10 روز به دفتر فرماندهی سپاه استان معرفی شدم و مشغول به ادامه شدم. بعد از یک هفته به صبحگاه پادگان امام حسین (ع) رفتم که فرماندهی سپاه استان اعلام کرد که منافقین با حمایت ارتش بعثی عراق به قصرشیرین، سرپل، کرند و اسلام‌آباد غرب هجوم آورده و شهرهای فوق را تصرف نموده‌اند...

برشی کوتاه از زندگی سراسر حماسه نوجوان شهید «کوروش علی‌پناه» 

به دستور فرماندهی، به اتفاق چهار تن از همکاران برای تحویل سلاح به طرف اسلام آباد حرکت نمودیم. بعد از عملیات مرصاد و آزادسازی شهرهای میهن اسلامی، به اتفاق حاج «محمود علی‌پناهی» که فرمانده یکی از گردان‌های عملیات کننده بود به خرم آباد برگشتیم...

بعد از چند روز، از سوی فرماندهی کل قوا حضرت امام خمینی (قدس‌سره) قطعنامه 598 قبول و رسماً جنگ به پایان رسیده بود که خبر شهادت کورش را شنیدم. شوکه شده بودم، بیاد صحبت کوروش افتادم که گفت «فرصتی نیست».

نامه شهید «کوروش علی‌پناه» به خانواده‌اش:

بسمه تعالی

خدمت مادر مهربانم و برادران خوبم

پس از عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند منان خواهان و خواستارم و امیدوارم که حال همگی شما خوب باشد و هیچ‌گونه ناراحتی نداشته باشید. اگر از احوال اینجانب حقیر خواسته باشید، سلامتی برقرار است به جز دوری شما که امیدوارم هر چه زودتر تازه شود. مادر جان! اگر احوالات اینجانب پسر حقیرت را خواسته باشی، به شکرانه خداوند باری تعالی، خوب می‌باشد و جای من خیلی خوب است.

برشی کوتاه از زندگی سراسر حماسه نوجوان شهید «کوروش علی‌پناه» 

من در گردان امام حسین (ع) واقع در کربلای کردستان می‌باشم و نیز «رضا بردبار» قسمت بهداری پیش من است. امیدوارم که حال برادران خوبم «مهرداد»، «محسن»، «اکبر» و خانواده هایشان خوب باشد. سلام مرا به دایی «کرم رضا» و خانواده ایشان برسانید و نیز سلام مرا به داداش منصور و زن داداش «عذری» و «نوشین» و «سجاد» برسان. سلام مرا به عمه «قدم» برسانید اگر بخواهم همه دوستان و اشنایان را نام ببرم جوهر خودکار تمام می‌شود . سلام مرا به «اسدالله» و دایی و زن دایی خوبم برسان. امیدوارم که حال ننه خوبم و مهربانم خوب باشد در ضمن سلام مرا به «سید احمد» و دیگر بچه‌ها برسانید. سلام مرا به عمه «آسیه» برسانید.

مادر! نگران من نباش، چون جای من خیلی خوب است، مطمئن باش که جای من خیلی خوب است، همچنین سلام مرا به «مجید علی‌پناهی» برسان، دیگر مزاحم وقت گرامی شما نمی‌شوم.

جواب نامه را فوری فوری بنویسید.

خداحافظ

پسر حقیر شما کورش علی‌پناه

انتهای پیام/

شهید داوود علی پناه از شهدای خرم آباد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan