یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید حسین شاهسوار که خانه بهشتی اش را به مادرش نشان داد

  • ۱۳:۲۰
روایت شهادت حسین شهسوار/ وعده ۴۵ روزه به مادر محقق شد
  • نام : حسین شاهسوار
  • فرزند : حسن
  • متولد : 1347/03/01 در مینو دشت
  • تحصیلات : زیر دیپلم
  • تاهل : مجرد
  • یگان: سپاه شاهرود تیپ 28صفر- گردان یامهدی(عج)
  • مدت حضور : 1 ماه و 24 روز
  • مسئولیت : رزمنده
  • نوع عضویت : بسیج
  • نوع شغل : محصل
  • تاریخ شهادت : 1364/01/30
  • محل شهادت : غرب ایلام مهران
  • عملیات : پدافندی
  • محل دفن : شاهرود گلزار شهدا

شهید حسین شهسوار متولد سال ۴۷ در مینودشت است که در سنین کودکی به واسطه شغل پدر در البرز شرقی به شاهرود مهاجرت می‌کند و در این شهر رشد و نمو می‌یابد وی در سال ۶۴ با اصرار فراوان مادر و خانواده را راضی می‌کند تا به جبهه مهران اعزام شود و در دوران دفاع مقدس نقش خود را ایفا کند. این شهید گرانقدر به روایت مادرش تنها ۴۵ روز از او دور بود و بعد با پیکر فرزند شهیدش روبرو شد. اصابت تیر مستقیم به قلب، علت شهادت این شهید گرانقدر اعلام شده است. وی در سی‌ام فروردین ماه ۶۴ شهد نوشین شهادت نوش کرد.

حسین خانه‌اش را نشانم داد

مادر شهید شهسواری با بیان اینکه اما من بعد از شنیدن خواب حسین با لحن خنده با او شوخی کردم و گفتم محال است بگذارم بروی جبهه و از ما دور بشوی، حسین ناراحت شد و گفت مامان اگر نگذاری بروم سر پل صراط پیش حضرت زهرا (س) سر راهت را می‌گیرم، افزود: صبح زود صحبت بین خودم و حسین را برای پدر حسین بازگو کردم و آوردمش سپاه اسم نوشت و به جبهه اعزام شد و دقیقاً سر ۴۵ روز جنازه‌اش را برایم آوردند.

وی می‌گوید: چهارمین سالگرد شهادت حسین بود و من مثل روزهای اول بی تاب بودم و ذره‌ای قلبم از نبودن جگر گوشه‌ام آرام نشده بود، مقدمات سالگرد حسینم را آماده کردم تا صبح فردا مراسم برگزار شود، شب خوابم برد و در خواب حسین را دیدم که گفت آمدم بهت کمک کنم، گفتم مامان جان کاری نیست همه کارها انجام شده و فقط منتظر فردا هستم تا برگزاری مراسم سالگرد تو . گفت پس همراه من بیا تا خانه‌ام را نشان بدهم با موتور رفتیم گلزار شهدا، سر مزار حسین که رسیدیم کلیدی از جیبش درآورد و در قبر را باز کرد و با هم وارد قبر شدیم، حسین گفت مامان جان این خانه من تو چرا با داشتن چنین خانه‌ای و چنین جایگاهی باز برای من بیتابی می‌کنی؟ من که حیرت زده از خانه ابدی حسین بودم که همچون باغی پر گل و سرسبز بود گفتم حسین جان می‌شود من را هم پیش خودت نگه داری؟ گفت نه هنوز برای آمدن شما خیلی زود است و فقط تو را آوردم تا دیگر بی تابی نکنی و خیالت از بابت من راحت باشد. و گفت مرخصی من تمام شده و باید زودتر تو را برسانم خانه و خودم برگردم.

از آن شب به بعد من دیگر بی تابی نکردم اما همیشه به یادش هستم.

صفحه شهید در وبگاه کنگره 3000 شهید استان سمنان

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan