- جمعه ۲ دی ۰۱
- ۰۹:۵۵
سردار شهید سیدحسین موسویان
نام پدر: اصغر
ولادت : ۱۳۴۳ الیگودرز - روستای سنج
شهادت : ۱۳۶۵/۱۰/۲۳
وصیت نامه شهید حاج سیدحسین موسویان
فرمانده لشکر سلمان فارسی
محل شهادت :شلمچه (عملیات کربلای 5)
«ای اهل ایمان سلاح جنگ بر گیرید و آنگاه دسته دسته یا به یکباره متفق برای جهاد بیرون روید.»
« السلام علیـک یا ابـا عبـد الله الحسیـن ».
من شال سبزبه کمرمی بندم
ومانندجدم حسین (ع) شهید می شوم.
سلام بر یگانه منجی جهان، امید محرومان، سالار مردان امام زمان و سلام و درود بر رهبر انقلاب، و درود بر عاشورائیان عصر امروز و سلام بر جنگجویان صحنه های جنوب و غرب کشور اسلامی.من جبهه را به خود واجب دانستم تا به ندای (هل من ناصر ینصرنی) امام عزیز لبیک گفته باشم و هم از این انقلاب عزیز فیض برده باشم.
ما رزمندگان به این کافران از خدا بی خبر ثابت می کنیم که تا زمانی که عاشقان حسین «ع» در این مرز وبوم هستند خیال تجاوز بر مرز های اسلامی نداشته باشند و هر دم سلاح جنگ بر ندارند که با اسلام بجنگند.
و اما ای کافران ملحد واز خدا بی خبر شما باید این آرزو را به گور ببرید ، مگر غافل از آنید که اسلام هم چون علی اکبر ها ، عباس هاو حبیب ها دارد . من از شما ملت ایران عاجزانه در خواست می کنم که با وحدت خود دست به دست هم بدهیم و با کفار از خدا بی خبر بجنگیم .کربلا و قدس عزیز را از دستان دژخیمان بگیرید . من به وحدانیت الله سوگند یاد می کنم که تا آخرین قطره خون ناقابلم هرگز یک قدم به عقب پا ننهم و تا خون کاظم، محمد، حجت و مهر علی می جوشد ما هم می خروشیم. من از شما مردم مؤمن در خواست می کنم که دست از امام برندارید و پیرو خط سرخ شهادت حسینی باشید و پشتیبان ولایت فقیه باشید .
خدایا تو را قسم می دهم به خون حسین «ع» که پیروزی را نصیب لشکریان اسلام کن و بعد از پیروزی شهادت را ،زیرا که من مشتاق دیدار حسین «ع» هستم .وسخنی با پدرم : پدر جان امروز اسلام نیاز به خون دارد زیرا که خون من از دیگر شهدا رنگینتر نیست، امیدوارم که صبر و پایداری کنی و اما مادرم از زحمات و رنج ها یی که به پای من کشیدی تشکر می نمایم وسپاس گذارم و اما شما برادر من از شما می خواهم که ادامه دهنده راه شهدا باشید و مرا در زادگاهم «روستای سنج» و در کنار مقبره شهیدسیدکاظم دفن نمایید ای مردم برای ما دعا کنید.
«خدایا،خدایا ،تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار»
والسلام سید حسین موسویان
برای شادی روحش صلوت بفرستید
+ نوشته شده در چهارشنبه بیست و سوم اردیبهشت 1388ساعت 20:9 توسط سید شبیر موسوی
وبلاگ : در آرزوی وصال
http://www.s-s-m.blogfa.com/post/9
نگاهی به زندگی و شهادت سیدحسین موسویان از شهدای قرآنی لرستان
گروه اجتماعی: سیدحسین موسویان از شهدای قرآنی لرستان عاشق و طالب علم بود؛ بنابراین به حوزه علمیه الیگودرز رفت و مشغول درس خواندن در مکتب جعفری شد.
به گزارش خبرگزاری بینالمللی قرآن(ایکنا) از لرستان، سیدحسین موسویان در سال ۱۳۴۲ در روستای سنج در شهرستان الیگودرز در خانوادهای مذهبی و باصفا به دنیا آمد وی دوران کودکی پا به پای پدر و خانواده و جامعه اسلامی خود و برای رهایی از استعمار استعمارگران به کار و کوشش میپرداخت.
وی دوران کودکی خود را با سایر شهدا بهویژه شهید سیدکاظم موسوی و برادر شهید محسن احمدی و سید روحالله موسوی سپری کرد.
شهید موسویان دوران تحصیلات ابتدایی خود را در روستای سنج به پایان رسانید و دوران تحصیلات راهنمایی را در شهرستان الیگودرز آغازکرد وی پابهپای مردم ایران برای رهایی از استعمار و رژیم ستمشاهی در راهپیماییها و تظاهرات سال ۱۳۵۷شرکت گسترده داشت و در روزهای آتشسوزی در این شهرستاان رخ داد بود مامورین رژیم منفوس پهلوی وی را مورد ضرب و شتم قرار دادند. شهید تحصیلات راهنمایی خود را رها کرده و به جامعه روحانیت پیوست.
وی عاشق و طالب عالم و چون از سلاله پاک پیامبر و ائمهاطهار(ع) بود به حوزه علمیه الیگودرز رفت و مشغول به درس خواندن در مکتب جعفری شد و پساز چندی که جنگ در بر این مملکت جمهوری اسلامی تحمیل شد بر خود واجب دانسته که جنگ را سرلوحه زندگی قرار دهد و به واحد بسیج شتافت و به جبهههای حق علیه باطل عازم شد بعد از چند سال خدمت صادقانه خود به مملکت خود به فرمان خود حضرت اباعبدالله لبیک گفت و به دیدار آن مشعوق خود رفت که وی عشق زیادی به امام حسین(ع) داشت و خیلی خوشحاال میبود که اسمش حسین است.
وصیتنامه شهید موسویان
ای اهل ایمان! سلاح برگیرید، آنگاه دسته دسته یا همه به یکبار متعد شوید و برای جهاد بیرون روید.سلام بر یگانه مرد جهاد، امید محرومان، سالار مردان، امام زمان(عج) و درود بررهبر کبیر انقلاب و بر عاشوارئیان عصر امروز. سلام بر جنگجویان غرب و جنوب کشور اسلامی، حضور در جبهه را بر خود واجب دانستم تا به ندای امام عزیز لبیک گفته باشم.
پای در جبهه حق، علیه باطل نهادم تا بعد از فداکاری و ایثارگری، جان خود را فدا کنم.من به واحد یکتا سوگند یاد میکنم که تا آخرین قطره خون ناقابل خودم قدم عقب نمیگذارم و تا خون کاظم، محمد، سیدحجت و مهرعلی موسوی میجوشد، ما هم میخروشیم.من از شما مردم درخواست میکنم که دست از امام حسین(ع) و ولایتفقیه برندارید.
خاطرهای از شهید موسویان به نقل از همسر شهید
دوران آموزش عمومی سپاه در پادگان شهید غیوری اهواز مشغول آموزش بود که صدای بلندگو را شنید که بیمارستانهای اهواز احتیاج به خون برای رزمندگان دارند ایشان چون ناراحتی قلبی و یا تپش قلب داشت نمیتوانست خون اهدا کند و از وی جلوگیری بهعمل آمد که با هر طریقی بود خود را به مرکز اهدا خون رسانید و به سؤالات دکتر پاسخ میداد و ناراحت بود که خدا نکند وی را جواب کنند یکمرتبه وی خیلی خوشحال شد و از طرف دکتر به سمت تختهای آن مرکز شتافت و با اهدا چندین بار خون خود جان چند تن از رزمندگان را نجات داد و دین خود را به این انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی ادا کرد.