- يكشنبه ۲ بهمن ۰۱
- ۰۱:۴۴
شهید پرویز پرویز پور
نام پدر: محمد
شغل: پاسدار
تاریخ تولد: 21-5-1344 شمسی
محل تولد: خرمشهر
تاریخ شهادت : 26-1-1366 شمسی
محل شهادت : ماووت
دلیل شهادت :
گلزار شهدا: نام گلزار:بهشت زهرافاز1 شهر: کوهدشت
خاطره ی حاج بهزاد باقری از سردار شهید پرویز پرویزپور
سال ۶۲ پاسگاه زید گردان محبین. بنده آن زمان معاون گردان محبین بودم و سیروس لرستانی هم فرمانده گردان بود. در سنگر مخابرات کنار برادران سیروس باقری, شهید هادی امانی که آن موقع فکر نکنم ۱۲ سال بیشتر داشت. زنده یاد اسماعیل امرایی و شهید پرویزپور نشسته بودیم از گروهان یکم خبر رسید که تعدادی از نیروهای عراقی در حال ترمیم میدان مین خودشان هستند به شهید پرویز پور گفتم که قناسه ام را بردار تا برویم سراغشان. پرویز موتورسواری بسیار تیزی داشت. خیلی سریع موتور تریل را روشن کرد و با سرعت به طرف گروهان یکم حرکت کردیم فکر کنم آن زمان رضا عاقل فرمانده این گروهان بودند. به گروهان یکم که رسیدیم یکی از نیروها به طرفمان آمد گفت بیآیید اینجا از این سنگر بهتر می توانید عراقیها را ببینید .
با پرویز رفتیم بالای سنگر با دوربین دیده بانی تمام منطقه را زیر نظر گرفتم. دقیقاٌ ۳ نفراز عراقی ها میان میدان مین خودشان در حال ترمیم مین های آنجا بودند. زمان پیاده شدن پرویز اسلحه را به موتور آویزان کرده بود. گفتم اسلحه را بده بقدری سریع از سنگر پایین رفت و برگشت که من فکر کردم اسلحه در دستانش بوده با شوخی گفتم که میخواهم افتخار کشتن عراقیها را به تو بدهم. پرویز از عزیزان خوزستانی بود با لهجه ای شیرین خرمشهری گفت (ها ولگ یعنی من بزنم؟!) گفتم اگر زدی و فراریشان ندادی دومی را من میزنم اسلحه قناسه دوربینی دارد بسیار دقیق, ایشان نشانه رفت برای یکی از آنان ، من هم با دوربین دیدبانی تماشا میکردم ببینم چگونه پرویز آن بعثی عراقی را به هلاکت میرساند. یکدفعه دیدم که یکی از آن عراقیها به کناری پرتاب شد .
همان طور که داشتم با دوربین نگاه میکردم دیدم آن نیروی عراقی بلند شد لنگان لنگان خودش را داخل کانلی که کنده بودند انداخت فریادم بلند شد که چرا دقت نمی کنی دومی را بزن . پرویز گفت هر کاری کردم بتوانم او را بکشم نتوانستم پرویز پای او را نشانه گرفته بود و آن عراقی را از ناحیه پا مجروح کرد. ایشان خیلی آرام گفت خوب اگر میخواهی بیا تو همه را به درک واصل کن من خیلی سریع اسلحه را از دستش گرفتم و با دوربین قناسه دقیق نگاه کردم دیدم که آن دو نفر هم خودشان را به داخل کانال انداختند.
بعد از چند دقیقه از این ماجرا نگذشته بود که یک دفعه آتش دشمن شروع شد آنان گرای ما را پیدا کرده بودند چندین خمپاره به طرفمان شلیک کردند ما هم از سنگر دیده بانی پایین آمدیم و رفتیم میان سنگر تجمعی بعد از اینکه آتش دشمن تمام شد به پرویز گفتم چرا آن عراقی را با وجود اینکه میان مشتت بود به درک نفرستادی پرویز گفت همان لحظه که او را نشانه رفتم احساس میکردم اگر او را بکشم شاید نامردی باشد. چون او نه اسلحه ای داشت نه اینکه آمادگی برای جنگیدن. گفتم بهترین کار این است که او را زخمی کنم. بعد گفت نگران نباش طوری او را زدم که دیگر هوس جنگ به سرش نزد.
پرویزپور با وجود اینکه در آن زمان که سعادت همراهی ایشان را داشتم از نیروهای مخابرات بود ولی هر زمانی که نیاز میشد جز اولین نفرها بود که برای هر کاری اعلام آمادگی میکرد . انشاءا… خداوند با شهدای کربلا محشورشان نمایید .