- چهارشنبه ۲۶ بهمن ۰۱
- ۰۰:۳۳
شهید جعفری همان رزمنده دلاور لرستانی بودکه روزها و شبها را در میان نیروهای عراقی میگذراند و با عکسبرداری و ثبت اطلاعات مفید از مواضع دشمن دوباره به درون خاک میهن بازمیگشت.
شهدا را فراموش نکنیم
شهید جعفری همان رزمنده دلاور لرستانی بودکه روزها و شبها را در میان نیروهای عراقی میگذراند و با عکسبرداری و ثبت اطلاعات مفید از مواضع دشمن دوباره به درون خاک میهن بازمیگشت.
شهید حجت اله سرتیپ نیا دوم خرداد ۱۳۴۳، در شهرستان کوهدشت چشم به جهان گشود. پدرش فتحالله، کشاورز بود و مادرش صاحب نام داشت. تا سوم متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و نهم دی ۱۳۶۵، با سمت معاون گردان در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکر او در زادگاهش به خاک سپرده شد. برادرش فیروز نیز شهید شده است.
خاطره ای از برادران شهید سرتیپ نیا به نقل از احمدیار سوری
بنده احمد یار سوری عضو گردان عاشورا خاطراتی از شهید سرافراز فیروز سرتیپ نیا فرمانده گردان کمیل را جهت زنده نگه داشتن یاد و رشادتهای آن عزیز همیشه جاوید به قلم می نگارم.
در اعزام های مکرر که با او داشتم روحیه شاد و شهادت طلبی در او بارز بود و اما در سال ۶۵/۱۰/۴ به لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل به عنوان نیروی بسیجی به گردان کمیل به فرماندهی شهید فیروز سرتیپ نیا اعزام شدم. با توجه به لطفی که نسبت به حقیر داشتند بعنوان معاون گردان کمیل معرفی کردند بعد از عملیات کربلای ۴ بنا به تصمیمات فرماندهی لشگر مقرر شد دو گردان شهدا به فرماندهی شهید سیدجواد میرشاکی و گردان کمیل به فرماندهی شهید فیروز سرتیپ نیا در محور شلمچه عملیات کربلای ۵ شرکت کنند.
یار سفر کرده ما مخلص بود. او باور عجیبی به امام راحل (ره) داشت. اسم امام (ره) را که می شنید، به احترام؛ تمام قامت می ایستاد. بوی عطر نماز شبش در سنگرهای زبیدات می پیچید. در ورزش های رزمی، بخصوص کاراته، تسلط مثال زدنی داشت در یکی از مأموریت ها، در خیابانی در اهواز، یکی از اراذل و اوباش؛ خیابان را بسته بود و عربده می کشید. مردم می ترسیدند، کسی جرأت نزدیک شدن نداشت. برادر پاسدار محمدی سپهوندی، جلو رفت و با چند حرکت او را مهار کرد و به باد کتک گرفت و گفت: سرتو پایین بنداز و برو و دیگه مزاحمت ایحاد نکن. مردم صلوات فرستادند و تکبیر گفتند. او در روز دو جلسه تمرین برای بعضی از بچه های رزمنده گذاشته بود. به خاطر تمرین های خوب ایشان وعلاقمندی حقیر به فرمانده ام؛ در برگشت به قم رفتم و در باشگاه کاراته انقلاب، خیابان امام (ره)، ثبت نام کردم و زیر نظر استاد دباغیان که قمی هستند و الآن مربی تیم ملی است، ادامه دادم. البته می دانید که ما دو نفر فرمانده به نام محمدی سپهوند داشتیم. چهره جوانتر که معاون اول سردار «حاج ولی الله میرهاشمی» بود، درعملیات حاج عمران به شهادت رسید و به دوست دیگرش یعنی شهید احمد سپهوند پیوست و احمد (محمدی) سپهوندی؛ مسن تر که ماند و جانباز شیمیایی شد و در هفته جاری - 1394/06/06- پروازکرد. روحش شاد و یادش گرامی باد.
نام پدر: میرزاعلی
شغل : خبرنگار و کارمند اداره فرهنگ و ارشاد کرمان
تاریخ تولد: 1-1-1342 شمسی
محل تولد: پلدختر ، روستای جلگه خلج
تاریخ شهادت : 18-9-1365 شمسی
محل شهادت : فاو
دلیل شهادت : اصابت ترکش خمپاره دشمن بعثی
مزار : گلزار شهدای جلگه خلج - پلدختر لرستان
زندگینامه
با سلام و درود بر خاندان آل محمد(ص) و بر منجی عالم بشریت مهدی موعود(عج) این یگانه رهبر مسلمین جهان و یار و یاور رزمندگان اسلام و با سلام و درود بر نائب بر حقش و به پیر جماران حضرت امام خمینی و با سلام و درود بر شهدای اسلام و شهدای این جنگ تحمیلی و با سلام و درود بر خانواده های شهدای انقلاب اسلامی ایران و با سلام و درود بی پایان بر رزمندگان و جنگجویان انقلاب اسلامی ایران و سپس با سلام و درود بر شما امت حزب ا... و همیشه در صحنه این خطه خور و بیابانک.
ای آفریدگار توانا از آنکه مرا سعادت بخشیدی که در راهت قدم بردارم و برای تو به جهد و تلاش دست یاری کنم هزاران بار سپاست می گویم. ای دانای بخشنده و ای کریم و حکیم و ای دانای دانندگان ، تو مرا از لجن زار رکود به بهشت موعود خواندی و با نبرد حق علیه باطل به بهشت هدایت کردی. تو مرا توفیق آن دادی که خویشتن خویش را ترک کنم و بی آن بروم و برای چه مرا خلق کرده ای و آنگاه سعادتم بخشیدی که از میان فراوان راههای زندگیم شاهراه ایثار حسین گونه را بپذیرم. ای خدای من سپاست می گویم از آنکه نور عشقت را در قلب من تاباندی و این قلب سرد و خاموش مرا با نور عشق فروزانت روشن گردانیدی و قلب پر تلاطم مرا آرامش بخشیدی، به راستی که الا به ذکر ا... تطمئن القلوب. پروردگارا تو را به عظمت و کرمت سوگند می دهم که لحظه ای این بنده گنهکارت را به حال خود وا مگذار زانکه بی لطف تو تباهم. خدایا از تار و پود وجودم از تو می خواهم که سعادت شهادت در راهت را به من عطا کنی. آخر نمی خواهم که زنده باشم و غریبی آقا حسین و امام و انقلاب و غریبی اسلام عزیز را ببینم. حال که فرصتی پیش آمد تا درباره سرانجام خود و سایر انسانها بیاندیشیم خدایا مرا توفیق آن ده که آنچه در دل و عقیده دارم بی ریا روی کاغذ بیاورم و آن چه می ماند وصیتی باشد وسیله ای برای هدایت. خدایا اینکه به یاد تو و به منظور احیای دینم و تداوم انقلابم به جبهه می روم و نه به خاطر انتقام و یا نام و مقام.
از ملت رزمنده می خواهم که فقط خط ا... و راه روح ا... را ادامه دهند که تنها راه سعادت فقط همین راه است. برادران و خواهران شما را به خدا سوگند گفتارهای امام را تحلیل کنید و روی آنها عمل کنید زیرا هیچ صحنه ای دردناک تر از این نمی تواند باشد که دشمنان در یک صف بر علیه جمهوری اسلامی ایران بشورند ولی ما پراکنده باشیم پس چه بهتر که مسلمان و برادر باشیم به حرف های منافقین گوش ندهید وتحت تأثیر این بلندگوهای تبلیغاتی گروه ها قرار نگیرید و هرچه رهبر و دیگر عالمان ربانی گفتند گوش دهید درغیر این صورت نه نامی از اسلام می ماند و نه یک لحظه به شما اجازه حرف زدن خواهند داد.
من دو وصیت به شما عزیزان می کنم یکی این که اطاعت از رهبر کنید و دوم اینکه دشمن در فکر این است که افراد حزب ا... انحلالی درش بوجود آید شما به خاطر خدا این دشمنان را نابود کنید و نگذارید یک منافق در جامعه نفاق به وجود بیاورد امیدوارم که بعد از من اسلحه بردارید و از اسلام و میهن خود دفاع کنید ما که در صدر اسلام در کربلای حسین(ع) نبودیم تا فرزند زهرا تنها نماند اینکه به یاری امام کبیرمان لبیک بگوئیم تا اسلام برای همیشه سربلند بماند.
و اما ای دشمنان اسلام و انقلاب که در این گوشههای ایران نق می زنید پیامی هم برای شما دارم و آن این است که ای دشمنان اسلام و ای جنایت کاران تاریخ، ما به اسلام بیش از وجود خودمان معتقدیم اگر هزار بار تکه تکه ام کنید و دوباره زنده ام کنید باز با شما می جنگم و برای جمهوری اسلامی تا پای جان به پیش میروم و لحظهای اجازه نفس کشیدن را به شما نخواهم داد.
و اینک ای پدر و مادرم شما که اینگونه ابراهیم وار فرزندتان را به قربانگاه عشق و وادی ستیز حق با باطل فرستادید استوار باشید و از قربانی شدن این هدیه تان با آغوش باز استقبال کنید. در صورتیکه من شهید شدم جامه سیاه به تن نکنید و برای من ماتم نگیرید زیرا که این راه را خود انتخاب کرده ام و به سویش رفتم. دوست دارم در این آغاز زندگیم که شهادت است شیرینی پخش کنید و پیروزی اسلام را جشن بگیرید چرا که می دانم اگر من شهید می شوم ولی با شما در گلستان شهدای خور هستم و پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفر صدامی را جشن می گیریم ولی شما مرا نمی بینید. هرگز راضی نمی باشم که در فقدان من گریه کنید چرا که من آنقدر گنهکارم که خود را لایق آن مراسم و عزاها نمی دانم.
ای برادران من ، من به عنوان برادر بزرگتر خانواده به شما وصیت می کنم که بعد از شهادتم باید اسلحه به خون آغشته و با خون تمیز شده مرا که به زمین افتاده بردارید و با قمقمه ای پر از آب و خشابی پر و نارنجکی چند با فانوسقه به کمر بسته و با آن اسلحه قلب دشمن را نشانه روید و با شلیک آتشین گلوله هایت به دشمن بفهمانی که حق پیروز است.
و اما ای همسر عزیزم پیامی دارم برایت که همان طور که قبل از ازدواجمان به شما گفتم که زن من نمی شوی گفتم که شما زن لباسهای من میشوی شما همسر لباسهای رزم منی و حال این جسم بی ارزش من می رود و این لباسهای رزم که شما همسر اویید برای شما می ماند از شما عاجزانه می خواهم که اگر انشاءا... فرزندی متولد شد و اگر پسر بود لباسهای رزم مرا بپوشد و با دشمنان اسلام بجنگد. شما باید این فرزند را چنان بزرگ و تربیت کنید که ادامه دهنده راه پدرش باشد، اگر دختر هم بود باید او را همچون فاطمه زهرا(س) بسازی این فرزند را به حوزه علمیه بفرست و او باید یک روحانی و شخصی باشد از برای تبلیغ اسلام در این کشور. مبادا گریه کنی که با گریه ات قلب مرا آزرده می کنی، امیدوارم چنان پایدار و صبور باشی چنان حجابت را رعایت کنی تا در قیامت یکدیگر را ملاقات کنیم؛ نمازهای جمعه و جماعات را ترک نکنی. دنباله رو امام و روحانیت باشید. دعای کمیل و توسل را زیاد بخوان.
و در پایان تأکید می کنم ای امت حزب ا...از امام از روحانیت و از اسلام و انقلاب حمایت کنید، برادران را دعوت کنید به سپاه و بسیج و دست بدست یکدیگر بدهید و مملکتی آباد و اسلامی بسازید و زمینه را برای ظهور امام زمان(عج) فراهم آورید.
در پایان اگر کسی از من بدی دیده و آزاری دیده مرا حلال کند که طاقت آتش جهنم را ندارم.
به امید پیروزی اسلام بر کفر جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار
از عمر ما بکاه و بر عمر او بیفزا
والسلام علیکم و رحمه ا... و برکاته
بنده سراپا تقصیر و گنهکار غلامرضا سعادت
شهید سیدمحمد موسوی
کد ایثارگری: 6129416
نام پدر: سیدعلی اکبر
محل تولد: الیگودرز ،روستای سنج
تاریخ تولد: 1331/10/01
شغل: کشاورز
تحصیلات: دیپلم تاریخ
شهادت: 1361/11/18
محل شهادت : جبهه جنوب
زندگی نامه:
سید محمد فرزند سید علی اکبر در دی ماه سال 1331 در خانواده ای مذهبی فرزندی به دنیا آمد که نام او را محمد گذاشتند . در دوران کودکی پدر را از دست داد و از همان دوران با سختی ها و مشکلات دست و پنجه نرم کرده و دوران کودکی و نوجوانی را پشت سر گذاشتند.20 ساله بودکه انقلاب اسلامی شکل گرفت. وی در مبارزات دوران انقلاب نقش مؤثری داشت و با شرکت در راهپیمایی ها و حرکتهای گروهی شهرستان الیگودرز، دِین خود را به امام و ملت انقلابی اَدا کرد .
شهید سیدمحمد نقی موسوی فرزند سید علی اکبر که در روز دوم فروردین سال 1339 هجری شمسی چشم به جهان گشود دوران نوجوانی را در روستای سنج گذراند و بعد از این دوران به سربازی رفته و خدمت مقدس سربازی را پشت سر گذاشت. در آن دوران یکی از خط شکنان بوده که در یکی از عملیاتها مجروح شدند.
بعد از شهادت برادرش سید محمد، نیروی عجیبی در او ایجاد شد و این نیرو باعث شد که سید محمد نقی با وجود اینکه در دنیا از مال و زندگی چیزی کم نداشت همه موقعیتها را کنار گذارده و به جبهه رود تا آنجا عاشق شهادت و جبهه شده بود که هر کسی درباره برگشت او از جبهه با ایشان صحبت می کردند ناراحت می شدند و می گفتند «من آمده ام تا راه برادرم را ادامه دهم و اسلحه او را زمین نخواهم گذارد تا به شهادت برسم .»
شهید سید مهرعلی موسوی
فرزند : سید حبیب الله
تاریخ ولادت: ۱۳۴۶/۰۴/۰۱
محل ولادت : الیگودرز - روستای سنج
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۳/۲
محل شهادت : منطقه عملیاتی حاج عمران
مزار : گلزار شهدای روستای سنج - شهرستان الیگودرز
برادر وی بنام سید کاظم موسوی نیز در سال ۶۱ در منطقه کوشک به شهادت رسید.
صفحه شهید : نوید شاهد
شهید سیدکاظم موسوی
فرزند : سید حبیب الله
تاریخ شهادت : ۱۳۶۱/۰۴/۲۳
محل شهادت : منطقه کوشک
مزار: گلزار شهدای روستای سنج از توابع شهرستان الیگودرز
سوم فروردین ۱۳۴۲، در روستای سنج از توابع شهرستان الیگودرز به دنیا آمد. پدرش سیدحبیب الله، کشاورز بود و مادرش محترم نام داشت. تا پایان دوره متوسطه درس خواند و دیپلم گرفت. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و سوم تیر ۱۳۶۱، با سمت آرپی جی زن در کوشک بر اثر اصابت گلوله به سر، شهید شد. مزار او در زادگاهش قرار دارد. برادرش مهرعلی نیز به شهادت رسیده است.
وصیتنامه شهید سید کاظم موسوی
جانباز شهید ناصر مرادی
نام پدر: نادر
شغل(ها):
تاریخ تولد: 9-3-1348 شمسی
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت : 16-6-1387 شمسی
محل جانبازی : جزیره مجنون
دلیل جانبازی : بمباران هوایی دشمن بعثی
علت شهادت: حادثه رانندگی
گلزار شهدا: بهشت شهدای بروجرد
به گزارش خبرگزاری تسنیم از خرمآباد، شهید ناصر مرادی در شهرستان بروجرد به دنیا آمد، به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت، نهم اسفند 1362، با سمت راننده در بمباران هوایی جزیره مجنون عراق مجروح شد ،
سال 1368 ازدواج کرد و صاحب دو پسر و دو دختر شد و سرانجام سال 1387، در زادگاهش دچار سانحه رانندگی شد و به شهادت رسید.
صفحه شهید در نوید شاهد
شهید محمدحسن نهاوندی اول فروردین 1350 در اشترینان متولد شد و در تاریخ چهاردهم فروردین 1365 در دربندیخان به شهادت رسید و پیکرش در منطقه جای ماند و بعد از مدتها پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد.
جاویدالاثر شهید مراد پاپی
فرزند : الماس
ولادت: ۱۳۱۲/۰۸/۰۲ بخش پاپی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۰۱/۱۵
محل شهادت : دربندیخان عراق
سنگ مزار یادبود در گلزار شهدای قریه صاحب الزمان عج خرم آباد
دوم آبان ۱۳۱۲، در بخش پاپی از توابع شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش الماس و مادرش سنگین طلا نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. کشاورز بود. سال ۱۳۳۹ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و چهار دختر شد. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. پانزدهم فروردین ۱۳۶۵، در دربندیخان عراق به شهادت رسید. پیکر مطهرش تاکنون به وطن برنگشته است. .
شهید در سال 1312 در خانوادهای مسلمان در قریه صاحبالزمان پاپی متولد شد. وی از همان کودکی به کار کشاورزی پرداخت. ضمن کار کردن و تأمین معاش خانواده به عبادت و کارهای دیگر نیز مشغول بود و به دوستان و آشنایان سرکشی میکرد و به مستمندان سرکشی میکرد و آنها را به تقوا و خداشناسی دعوت میکرد با اینکه امکانات درس خواندن را نداشت اما با سادات و روحانیون و افراد باتقوا ارتباط نزدیک داشت و مسائل دینی و مذهبی را از ایشان یاد میگرفت بهطوریکه در بین روستا شهید واقعاً نمونه بود.
در اوایل انقلاب به همراه برادران حزب الهی به فعالیت علیه رژیم مشغول شد و روستاییان و دوستان خود را به این کار دعوت میکرد. تا اینکه جنگ تحمیلی را شروع کردند و وی به اتفاق برادر خود راهی جبههها شد و پس از چندین سال مبارزه برادر وی به شهادت رسید و بعد از شهادت برادر سرپرستی خانواده برادر را هم به عهده گرفت.
تا اینکه خودش هم شربت شهادت نوشید. روحش شاد و یادش گرامی باد.
با سلام شهید نور میرزا ابراهیمی از اولین شهدایی جنگ تحمیلی ...