- چهارشنبه ۱۸ مرداد ۰۲
- ۱۰:۳۰
امیر آزاده شهید سرلشکر "حسین لشگری" خلبان نیروی هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران بود که پس از 18 سال اسارت (6410 روز) در زندانهای رژیم بعث عراق، در فروردین 1377 به ایران بازگشت.
او دارای درجهٔ جانبازی 70 درصد بود و در طول جنگ تحمیلی تا پیش از اسارت توانست در 12 عملیات هوایی شرکت کند. او از سوی مقام معظم رهبری به لقب "سید الاسراء" مفتخر شد.
آزاده سرافراز "حسین لشگری" با موافقت فرمانده معظم کل قوا در تاریخ 27 بهمن 1378 به درجه سرلشکری ارتقا یافت.
رهبر معظم انقلاب اسلامی در مراسم تجلیل از امیر آزاده سرلشکر "حسین لشگری" فرمودند: " لحظه به لحظه رنجها و صبرهای شما پیش خدای متعال ثبت و محفوظ است و پروردگار مهربان این اعمال و حسنات را در روز قیامت که انسان از همیشه نیازمندتر است به شما بازخواهد گردانید... آزادگان، سربازان فداکار اسلام و انقلاب و رمز پایداری ملت ایران هستند."
صبح روز 1359.6.27، با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم و پس از ادای فریضه نماز لباس پوشیده، به گردان پرواز رفتم. جناب سرگرد "ورتوان" قبل از من در گردان آماده بود. پس از احترام نظامی و احوال پرسی به اتفاق، برگه ماموریت را باز کردیم و برای هماهنگی عملیاتی به اتاق مخصوص توجیه رفتیم.
من پیشنهاد کردم هنگام ورود به خاک عراق در ارتفاع پایین پرواز کنیم و با فاصله هدف را رد کرده، دور بزنیم و هنگام بازگشت به خاک خودمان هدف را بزنیم. با توجه به اینکه سرگرد ورتوان،فرمانده عملیات بود، پیشنهاد مرا نپذیرفت و قرار شد در ارتفاع هشت هزار پایی و با سرعتی حدود 900 کیلومتر در ساعت عملیات را آغاز کنیم.
پس از توجیه به اتاق چتر و کلاه رفتیم. هنگامی که لباس " جی سوت" ( لباس مخصوصی که نوسانات فشار "جی" را برای خلبان کنترل میکند) را میپوشیدم سروان " احمد کُتّاب" گفت: حسین کی برمیگردی؟ نمیدانم چرا بیاختیار گفتم: هیچ وقت!
- مطمئنی؟
- نمیدونم.
- هواپیمای من مسلح به راکت بود و سرگروه ( لیدر) من جناب ورتوان بمب میزد. پس از این که کاملاً هواپیما را از نظر فنی بازدید کردیم، برگ صحت هواپیما را امضا کرده، به مسئول نگهداری پرواز دادیم و او برایمان آرزوی موفقیت کرد. هواپیماها روشن شد و لحظهای بعد هر دو هواپیما سینه آسمان را شکافتیم.
- آن روز، ما دومین دسته پروازی بودیم که در خاک عراق عملیات میکردیم. دسته اول با حمله خود پدافند عراق را هوشیار و حساس کرده بود لذا به محض اینکه مرز را رد کردیم، پس از چند ثانیه متوجه شدم از سمت چپ سرگروهم گلولهها بالا میآیند. قبل از پرواز مشخصات هدف را به دستگاه ناوبری داده بودم. در یک لحظه متوجه شدم نشاندهنده، مختصات محل هدف را مشخص کرده است.
به سرگروه گفتم: روی هدف رسیدیم؛ آماده میشوم برای شیرجه. گرد و خاک ناشی از شلیک توپخانه عراق وجود هدف را برای ما مسجل کرده بود. کمی جلوتر در پناه تپهای چندین دستگاه تانک و نفربر استتار شده به چشم میخورد. روز قبل همین تانکها و توپخانه پاسگاه مرزی ما را گلول باران میکردند.
از لیدر اجازه زدن هدف را گرفتم. قرار بود هر دو به صورت ضربدری از چپ و راست یکدیگر را رد کرده، هدفها را منهدم کنیم. بلافاصله زاویه مخصوص پرتاب راکت را به هواپیما دادم و نشاندهنده مخصوص را بر روی هدف میزان کردم. در یک لحظه ناگهان هواپیما تکان شدیدی خورد و فرمان، تعادلش را از دست داد.
نمیدانستم چه بر سر هواپیما آمده، سعی کردم بر خودم مسلط شوم و هواپیما را که در حال پایین رفتن بود کنترل کنم. به هر نحو توسط پدالها، سکان افقی هواپیما را به طرف هدف هدایت کردم، در این لحظه ارتفاع هواپیما به 6000 پا رسیده بود و چراغهای هشدار دهنده موتور مرتب خاموش و روشن میشدند. شاسی پرتاب راکتها را رها کردم. در یک لحظه 76 راکت بر روی هدف ریخته شد و جهنمی از آتش در زیر پایم ایجاد کرد.
ادامه دارد...
باشگاه خبرنگاران جوان
سلام.خداقوت در رابطه با وبلاگ شهدای البرز - قالب را دستکاری ...