یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

خلبان شهید ابراهیم دل حامد ، شهدای تبریز

  • ۲۳:۵۴

خلبان شهید ابراهیم دل حامد - تبریز

خلبان شهید «ابراهیم دل حامد» بیست یکم دی 1328 در شهرستان تبریز به دنیا آمد سرانجام هجدهم مهر 1359 با سمت خلبان در مرز ایران عراق بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. نوید شاهد آذربایجان شرقی علاقمندان را به تماشای این آلبوم دعوت می کند.

به گزارش نوید شاهد آذربایجان شرقی، شهید «ابراهیم دل حامد» بیست یکم دی 1328 در شهرستان تبریز به دنیا آمد. پدرش محمد ارتشی بود و مادرش صغری نام داشت. تا پایان دوره کارشناسی درس خواند. سال 1357 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. به عنوان ستوان یکم ارتش در جبهه حضور یافت. هجدهم مهر 1359 با سمت خلبان در مرز ایران و عراق بر اثر سقوط هواپیما به شهادت رسید. برادرش حسین نیز به شهادت رسیده است.

شهیدی که در اسارت پرواز کرد. شهید علیرضا شهبازی - شهدای نهاوند

  • ۰۰:۰۶

شهید علیرضا شهبازی - شهدای نهاوند

شهید علیرضا شهبازی

نام پدر: شکرالله

تاریخ تولد: 10-9-1340 شمسی

محل تولد:  نهاوند 

تاریخ شهادت : 21-4-1367 شمسی

محل شهادت : اردوگاه اسرا - شرهانی عراق 

دلیل شهادت : شکنجه نیروهای بعثی عراق 

گلزار شهدا: گلزار شهدای بهشت زهرا - شهر نهاوند

سال ۱۳۴۰ در خانه‌ای کوچک وبی آلایش در شهر نهاوند متولد گردید نامش را علیرضا نهادند و با اذان عشق و اقامه شوق دلش را به اهل بیت رسول الله (ص) پیوند زدند. مدت زیادی از هیجان این میلاد نگذشته بود که دست اجل پدر مهربان و نیک سیرتش را از دار فانی جدا کرد. او ماند و خانواده‌ای اندوه‌بار و مشکلاتی در فرا رو. از آنجا که با روح توکل و بردباری عجین بود، توانست از عهده دشواریها برآمده و همزمان با تحصیل معاش خانواده را نیز تأمین نماید. شهید علیرضا شهبازی در جریان انقلاب اسلامی فقط 17 سال داشت اما چون رودی پرخروش به دریای عظیم مردم پیوسته و اقدامات بزرگی در این زمینه به انجام رسانید. پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی طلیعه‌ای شورانگیز بود در راه سرخی که از ابتدا با اقتدا به سرور و سالار شهیدان برگزیده بود. بر این اساس به نهاد مقدس بسیج ملحق شده و شیدایی خویش را در این مکتب عاشورایی به نمایش گذاشت. در دفاع مقدس همراه با دوستان و همفکران خود وارد معرکه آتش گردید و در این‌سوی تاریخ به یاری سیدالشهداء برخاست. او مدت زیادی در جبهه‌های مختلف حضور داشت تا آنکه در همراهی با تیپ ۴۰ سراب پس از مجروحیت به اسارت نیروی بعثی درآمد. در اسارت زیر شکنجه‌های وحشیانه دشمن به‌طرز مظلومانه‌ای قطع نخاع شده و بعد از مدتی در سال 1367 از زندان شرهانی عراق تا جوار خدای خویش خونین بال پرواز نمود.

وصیت نامه شهید در فایل صوتی زیر  


دریافت فایل صوتی

منبع : رسانه مجازی نگاه 

http://www.negahmedia.ir

نوید شاهد 

https://navideshahed

شهیدی که پس از ۱۶ سال پیکر او سالم برگشت، شهید محمدرضا شفیعی

  • ۰۰:۳۶

شهید محمدرضا شفیعی -قم

به مناسبت سالروز شهادت محمدرضا شفیعی

شهیدی که بعد از 16 سال با پیکری سالم به میهن بازگشت

این شهید گویی همین امروز به شهادت رسیده است؛ چهره‌ای آرام با چشمانی بسته، موهای تاب‌ دار مشکی، محاسن کوتاه و لب‌های خشکیده حتی جراحت شکمش هم تازه است؛ نام این شهید را در لیست می‌بینند محمدرضا شفیعی واحد تخریب لشکر علی بن ابیطالب(ع) اعزامی از قم.

شهید احمد وکیلی ناطق ، شهدای قم

  • ۲۳:۲۶

شهید احمد وکیلی ناطق

احمد وکیلی ناطق

نام پدر: حسینعلی 

تاریخ تولد: 6-6-1340 شمسی

محل تولد:  همدان

تاریخ شهادت : 4-2-1359 شمسی

محل شهادت : سنندج - کردستان 

دلیل شهادت : اسارت و‌ شکنجه بدست گروهک ضد انقلاب کومله 

گلزار شهدا: شیخان شهر قم

شهید مفقودالاثر (به نقل از پدر شهید)  

راه دفاع از این مرز و بوم، جوانان بسیاری از جان و خانواده خود گذشتند، رهسپار میدان نبرد حق علیه باطل شدند و لحظه ای در نثار خون و جانشان تردید نکردند. یکی از این بزرگ مردان تاریخ ایران، شهید احمد وکیلی است که سرگذشتی دردناک را پشت سر گذاشت تا به دیدار معبودش شتافت. احمد وکیلی متولد قم بود و با دین و قرآن آشنایی کامل داشت در زمان انقلاب اسلامی، همراه امامش برای نجات ایران مبارزه کرد و بعد از انقلاب و همزمان با شروع جنگ راهی جبهه شدو این شهید بزرگوار به شیوه ای ناجوانمردانه به شهادت رسید که حتی شنیدنش لرزه به اندام هر شنونده ای می اندازد، شهیدی که تروریست ها گوشت بدنش را خوردند ….

دو برادر دیگر این شهید هم در جبهه های نبرد حق علیه باطل جنگیدند و به درجه رفیع شهادت رسیدند. روحشان قرین رحمت پروردگار.

مصاحبه با پدر شهید:

ابتدا کمی ازفرزندان، چگونگی شهادت و مسئولیت آن ها در جبهه ها بفرمایید؟

احمد، فرزند و شهید اول خانواده که جزو پیشکسوتان سپاه پاسداران و از فرماندهان جنگ در غائله کردستان بود در 4 اردیبهشت سال 1359 در سن 19 سالگی در منطقه کردستان و در مقابله با نیروهای ضد انقلاب مفقودالاثر شد که طبق گفته برخی از همزرمان، بدنش توسط ضد انقلاب تکه تکه و سپس سوزانده شده است.

شهید احمد وکیلی ناطق ، قم

زندگینامه شهید 

شهدای غریب : خاطره ای از زندگی شهید محمد حسین دارابی

  • ۱۲:۴۵

شهید محمدحسین دارابی

شهدای غریب

وارد اردوگاه شدیم. از همان ابتدا با یکی از بچه ها رفیق شدم. چهره آرام و معنوی داشت.
دیدن او همه ما را به یاد خدا می انداخت. همیشه به فکر مشکل بچه ها بود. همه دوستش داشتند.
سال 68 و پایان جنگ اثار شکنجه ها نمایان شد. خونریزی داخلی او را ضعیف کرده بود. هیچ امیدی به زنده ماندن نداشت. نه پزشکی و نه دارویی.
وقتی کنارش می نشستیم ما را دلداری می داد. با صدای ضعیفش می گفت: صبر داشته باشید. به زودی به ایران عزیز برمی گردید. بعد گفت: من شهادت را انتخاب کرده ام. اگر خدا مرا قبول کند دوست دارم اینجا پیش مولایم حسین (علیه السلام) بمانم.
اولین روزهای سال 69 خدا دعایش را مستجاب کرد. محمد حسین دارابی از زندان تن آزاد شد و نزد اربابش ماند. از او هم مثل خیلی از شهدای غریب خبری نشد.


خاطره ای از زندگی
شهید محمد حسین دارابی

خاطرات دوران اسارت

شهید حسین خاکباز که در اردوگاه اسرا در عراق به شهادت رسید

  • ۱۲:۲۷

https://cdn.yjc.news/files/fa/news/1399/4/14/12174593_427.jpg

عراقی ها چون در این عملیات تلفات چندانی نداشتند، اسرا را زیاد اذیت نمی کردند. یکی از سربازان عراقی آمد بچّه ها را در آغوش گرفت و با آنها احوالپرسی کرد. حسابی تشنه بودیم. یکی از اسرا به نام مقصودی از عراقی ها آب خواست و برای این درخواست، توسط یکی از بعثی ها به اعدام محکوم شد که یک استوار عراقی مانع از اجرای حکمش شد.
حدود ۳۵ نفر بودیم؛ زخمی و سالم. دو نفر هم همان جا شهید شدند. تشنگی امان مان را بریده بود. هرچه اصرار می کردیم، آب نمی دادند. می گفتند: "ماه صیام. حرام، حرام!"
نمی دانم چه سنتی است بین این قوم و ندادن آب؟ بعداً که به بصره منتقل شدیم دیدیم که اکثرشان نوشابه می خوردند. ۹ روز در بصره بودیم؛ درون یک سالن سینما که ۲۰۰-۴۰۰ نفر اسیر در آن نگهداری می شدند. عکس بزرگی از صدام آنجا نصب کرده بودند که روز سوم- چهارم، به دست بچه ها تکّه تکّه شد. هنگام عبور از میان شهر، مردم برای تماشای اسرا به خیابان آمده بودند. بعضی ها ناراحت بودند و بعضی خوشحالی می کردند. در بیمارستان بصره، یک سرباز بود که ابتدا مجروحان فکر می کردند پرستار است. وقتی یک مجروح ایرانی می آوردند، با مهربانی خاصی به ملاقات او می رفت و می پرسید: "کجای بدنت درد می کند؟"
وقتی که مجروح می گفت دستم یا هر جایی دیگر، آن چنان با لگد به جایی که درد می کرد، می زد که مجروح بیچاره بی هوش می شد. چند نفر از بچه ها به خاطر این گونه کارهای وحشیانه و نبودن دکتر، به شهادت رسیدند؛ از جمله برادر "حسین خاکباز".1


دو سه نفر از سربازان عراقی در بصره، وقتی ما را با آن حالت دعا و راز و نیاز می دیدند، گریه می کردند و می گفتند: "به ما گفته اند شما آتش پرستید؛ در حالی که دعا می خوانید، اذان می گویید و نماز می خوانید!"

به نقل از سایت جامع آزادگان

خاطرات دوران اسارت

1. مشخصات بیشتری از شهید عزیز (حسین خاکباز) بدست نیامد.

۱ ۲
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan