- دوشنبه ۳۰ مرداد ۰۲
- ۱۶:۴۸
شهید سیدهادی موسوی
نام پدر: سیدمرتضی
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت : 23-6-1361 شمسی
محل شهادت : کوشک
گلزار شهدا: نام گلزار:خضر - شهر:خرم آباد- لرستان
شهدا را فراموش نکنیم
شهید سیدهادی موسوی
نام پدر: سیدمرتضی
شهید مرتضی احمدی
فرزند : حسنعلی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۳
محل شهادت : تنگه چزابه
مزار : گلزار شهدای بهشت رضای خرم آباد- فاز 2 - استان لرستان
یکم بهمن ۱۳۴۳، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش حسنعلی و مادرش محترم نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سوم اسفند ۱۳۶۲، در تنگه چزابه به شهادت رسید. پیکر وی مدت ها در منطقه بر جا ماند و پس از تفحص، در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپرده شد.
زندگینامه
شهید ناصر (عبّاس) اِبدام در 30 شهریور 1354 در خرّمآباد دیده به جهان گشود و در 30 شهریور 1369 در تهران به درجه رفیع شهادت نائل آمد.
نوید شاهد: بیستویکم تیرماه سالروز قیام مردم «مشهد» علیه «کشف حجاب» در سال 1314 است که در تقویم به عنوان روز «حجاب و عفاف» نامگذاری شده است. از گذشته تا امروز شهدای بسیاری برای حفظ این واجب شرعی به شهادت رسیده و خون پاکشان بر زمین ریخته است. به مناسبت فرارسیدن بیستویکم تیرماه با «ابوالفضل ابدام» برادر شهید «ناصر ابدام» نخستین شهید امر به معروف و نهی از منکر کشور، گفتوگو کردهایم.
برادر شهید در گفتوگو با خبرنگار نوید شاهد با اشاره به اینکه در زمان شهادت برادرش 4 سال سن داشته، تعریف کرد: هر چیزی درباره «ناصر» میدانم نتیجه شنیدههایم از «خانواده» و «دوستان» است. آنطور که از پدر و مادر شنیدهام «ناصر» تمام وجودش محبت و خیرخواهی بود. شهید نمیتوانست به انجام عمل خیر بیتفاوت باشد و اگر میتوانست به کسی کمک کند، دریغ نمیکرد. شهید در کارهای خانه کمک حال پدر و مادرم بود و نمیگذاشت آب توی دل آنها تکان بخورد.
وی در ادامه صحبتهایش افزود: برادرم برای بچههای محلهمان یک تکیهگاه بود. شهید بهویژه مراقب کوچکترها بود و نمیگذاشت کسی آنها را اذیت کند. از خیلیها شنیدم که بچههای محل هر وقت برای گرفتن حقشان به در بسته میخوردند بلافاصله سراغ «ناصر» میآمدند.
دیـن و مـذهب :اسلام شیعه
چهاردهم اردیبهشت ۱۳۴۹، در تهران چشم به جهان گشود. پدرش قدرت الله و مادرش،گوهرتاج نام داشت. تا اول متوسطه درس خواند. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. پنجم دی ۱۳۶۵، در خرمشهر بر اثر اصابت ترکش راکت شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
شهید جاویدالاثر مصطفی جان احمدی
فرزند : محمدحسن
ولادت : ۱۳۴۵/۱۲/۰۲
محل تولد: چادگان
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۱۲
محل شهادت : طلائیه
مزار : جاویدالاثر - سنگ مزار یادبود: خرم آباد - بهشت شهدا- خضر
دوم اسفند ۱۳۴۵، در روستای داران از توابع چادگان (اصفهان) به دنیا آمد. پدرش محمدحسن، کارمند اداره آب بود و مادرش صغرا نام داشت. دانش آموز سوم متوسطه در هنرستان بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوازدهم اسفند ۱۳۶۲، در طلائیه به شهادت رسید. اثری از پیکرش به دست نیامد.
به گزارش کانون سبحان، احمد قبادیدیالی، از شهدای نوجوان لرستانی است که در هنگام شهادت شانزده سال سن داشت. در یکم خردادماه سال ۱۳۴۸ در روستای نامجو اولادقباد از توابع شهرستان کوهدشت متولد شد پدرش علیبگ و مادرش عنبربانو نام داشت، دانشآموز مقطع راهنمایی بود و با اینکه نوجوانی بیش نبود؛ به ندای ولی و مقتدای خویش، امام خمینی(ره) لبیک گفت و علیاکبروار وارد میادین نبرد شد و در تاریخ ۲۴ مردادماه سال ۶۴ در منطقه عملیاتی چنگوله به سوی معبود خویش پرکشید و پیکر مطهرش را در روستای نامجو اولادقباد از توابع شهرستان کوهدشت به خاک سپردند.
در وصیتنامه این شهید نوجوان آمده است:
«بارالها! به مادران و خواهران و برادران شهدا، صبر و برباری عنایت فرما تا بتوانند در برابر مشکلات و نارساییها همچون کوه استوار ایستادگی کنند.بارالها! شهادت ناچیز من را این بنده حقیرت، این بنده گنهکارت را قبول کن.
مادر جان، خواهر جان و برادرجان و دوستان و اقوام! اگر میخواهید که من را خوشحال کنید راه مرا ادامه دهید، اگر بخواهید که از آن فرزند امام حسین(ع) دفاع نکنید در آخرت پاداشی نخواهید داشت.
مادر و خواهر و برادرم! اگر که شما را اذیت کردهام مرا ببخشید.خدایا، الهی! راضیم به رضایت.خدایا! اگر زنده ماندنم برای اسلام ثمربخش است مگذار بمیرم وگرنه به شهادتم رسان.باید ما با این صدام آمریکایی بجنگیم تا شهید شویم و به قول امام که میگوید: «چه بکشیم و چه کشته شویم پیروزی از آن ماست».
مادر جان! اگر خبر مرگ من را شنیدی برای من لباس سیاه نپوش چون که انسان فقط برای امام حسین(ع) سیاه میپوشد. چشمهایم را در تابوت باز بگذارید تا منافقان کوردل بدانند که این راه را کورکورانه انتخاب نکردهام، دستهایم را از تابوت بیرون آورید تا مردم نگویند چیزی با خود بردهام و من از شما میخواهم که جنازه من را در اولادقباد به خاک بسپارید و من از شما میخواهم که برا یامام همیشه دعا کنید و اگر که من شهید شدم یک پرچم سبزی در خانه زنید.
مادر جان! اگر خواستی هم که گریه کنی به یاد آن کس که در صحرای کربلا شهید شد و هیچ کس نبود برای او گریه کند گریه کن.مادر! تو مرا بزرگ کردی و برای من رنج کشیدی، اما میدانی که اسلام کمک میخواهد.باید به جبههها برویم و جهاد کنیم که دشمنان اسلام نتوانند سرزمین اسلامیمان را بگیرند.
مادر! اگر که جنازه من به دست شما نرسید باز هم یک پرچم در گلستان اولادقباد بزنید و در روی آن بنویسید: «السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)». مادر! دعا برای امام خمینی از یادت نرود حتماً برای امام دعا کنید و از خدا بخواهید اسلام را پیروز کند».
محمد محمدینژاد، آزاده سرافراز دوران دفاع مقدس در بیان خاطرهای از شهید احمد قبادی گفت: «یک روز در محوری که گردان محبین، خط نگهدارش بود نمایندگان هاشمیرفسنجانی بازدید داشتند.
به جوان کم سن و سال کوهدشتی به نام احمد قبادی برخورد کردند. بعد از سخنان زیادی که با این نوجوان داشتند از حاضر جوابی و در عین حال منطقی جواب دادن و هوش و ذکاوت وی متعجب شدند و در نهایت تصمیم گرفتند تا این رزمنده نوجوان را همراه خود به تهران برده و به دیدار مقامات نظام،(احیانا آقای هاشمی) که در خدمت امام تشریف داشتند، ببرند. نهایتاً اینکار انجام و احمد قبادی همراه آنان به تهران رفت.
در این سفر، شهید احمد قبادی موفق به دیدار با آقای رفسنجانی میشود و وی بعد از احوالپرسی و خبر وضعیت روحیه دوستان رزمنده، آقای هاشمی از شهید احمد میپرسد که شما با این سن کم چرا جبهه میروید اگر خدای نکرده اسیر بشوید دشمن در بوق و کرنا میکند بر علیه ما. پسرم شما درستان را بخوانید بهتر است.
در این زمان بغض احمد میترکد و شروع به گریه کردن میکند که آقای رفسنجانی وی را با خود به محضر امام راحل(ره) میبرند و احمد پس از دستبوسی حضرت امام خمینی گریهاش میگیرد.
مرحوم هاشمیرفسنجانی مسئله را برای حضرت امام توضیح میدهد و امام دلیل ناراحتی احمد را میپرسد وی صحبت آقای رفسنجانی را مطرح مینمایند و سؤال میکند مگر سن من از علیاصغر امام حسین(ع) کمتر است یا از حضرت قاسم و…
امام خمینی(ره) این نوجوان کوهدشتی را میبوسند و هدیهای به احمد میدهند و آیتالله هاشمی هم هدیهای و یک قالیچه سجاده کوچک به احمد تقدیم نمودند.
بعد از این اتفاق بزرگ که در زندگی احمد افتاد، حقیقتاً شهادت نصیبش گردید و در عملیاتهای بعدی شهید شد».
نقل از کانون سبحان
شهیده نسرین حق ندری
کد ایثارگری: 6512038
نام پدر: حسین علی
محل تولد: کوهدشت
تاریخ تولد: 1353/07/01
شغل: دانش آموز
تحصیلات: اول راهنمایی
فرزند : حسینعلی
تاریخ شهادت : ۱۳۶۵/۱۱/۱۱
محل شهادت : کوهدشت - استان لرستان
مزار : گلزار شهدای بهشت زهرای کوهدشت
یکم مهر ۱۳۵۳، در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش حسینعلی، کوره دار بود و مادرش تاج طلا نام داشت. دانش آموز اول راهنمایی بود. یازدهم بهمن ۱۳۶۵، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار وی در همان شهرستان واقع است.
دخترعمویش نیز در همان بمباران به شهادت رسیده است :
شهیده مریم حق ندری
شهیدی که در سال ۱۳۶۵در اثر بمباران در خیابان های کوهدشت به شهادت رسید. حالا نام او به عنوان تنهاخیابانی در شهر است که به نام یک شهید زن آراسته است. مادرش هنوز ریز به ریزِ نشانی های دختر را به یاددارد :
مریم از کلاس اول ابتدایی نماز میخواند. روزه هایش را هم ادا میکرد. آنچنان پایبند به حجاب بود که گویی چادر یار دیرینش. از کمک در کارهای خانه کوتاهی نمیکرد. در مدرسه خیابان بوعلی درس میخواند.
پیش پای دلم روشن بود از آیندهاش. روزگار او را برای ما ماندگار نکرد. به شهدا پیوست.
شهید اسماعیل قاسم زاده در تاریخ 1346/01/01 در تهران در خانواده ای مذهبی و آشنا با معنویات چشم به جهان گشود. پدرش مجید داشت. تا اول متوسطه در رشته علوم اقتصادی درس خواند. از همان اعوان کودکی روحیه خداشناسی و دوستی با اهل بیت و امام در او هویدا بود.
از زمان مدرسه شروع به فعالیتهای فرهنگی و سیاسی در مورد رژیم شاهنشاهی از جمله پخش اعلامیه و فعالیت در مساجد و پس از پیروزی انقلاب شرکت در بسیج و فعالیت های مقاومتی نمود. وی بسیار از کمک به افراد مستضعف جامعه و نیازمند ابراز خوشحالی می کرد و دوست نداشت کسی از کمک نمودن او به افراد فقیر اطلاع داشته باشد که چه بسا پس از شهادت بسیاری از افرادی که وی به آنها کمک نموده بود او و خانواده اش را شناختند و از کمک های فراوانی که او به آنها و خانواده های نیازمند نموده بود پرده برداشتند وی در روز ۱۲ فروردین سال ۱۳۶۲ در عملیات والفجر مقدماتی به هنگام خنثی سازی مین در اثر انفجار مین به شهادت رسید.
قرائت سوره الرحمن هدیه به روح مطهر این شهید
با سلام شهید نور میرزا ابراهیمی از اولین شهدایی جنگ تحمیلی ...