- چهارشنبه ۲۶ آبان ۰۰
- ۲۲:۱۴
شهدا را فراموش نکنیم
شهید جهانبخش گودرزی، ۲۹ شهریور سال ۱۳۴۶ در روستای ونایی از توابع شهرستان بروجرد به دنیا آمد، تا اول راهنمایی درس خواند. سپس به فراگیری علوم دینی و حوزوی پرداخت. روحانی بود. بهعنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. دوم خرداد سال ۶۵، در حاجعمران توسط نیروهای عراقی به شهادت رسید. مزار او در زادگاهش واقع است.
متن وصیت نامه شهید جهانخش گودرزی
با درود و سلام به پیشگاه مقدس منجی عالم بشریت حضرت ولیعصر (عج) و نائب برحقش امام امت و پیروزی رزمندگان اسلام و نابودی کفر د رجهان، بدینوسیله اینجانب جهانبخش گودرزی همچون آرزویی که داشتم و به آن رسیدم، از خدای بزرگ میخواهم که این بنده گناهکار را ببخشد.
پدر جان تا کوچک بودم شما را خیلی اذیت کردم و حال که بزرگ شدهام شما در غم من میسوزید. پدر جان موقعی که اسلام در خطر باشد ما باید مال و جان خود را فدای اسلام کنیم و از مادرم میخواهم که مرا حلال کند چون که خیلی برای من زحمت کشیده است؛ چه قدر شبها نخوابیده تا مرا بزرگ کرده و از شما میخواهم که در غم من گریه و زاری نکنید.
اگر خواستید گریه کنید به یاد لبهای خشکیده امام حسین گریه کنید، چون که ابا عبدالله میفرماید: ای شیعیان من هرگاه خواستید گریه کنید برای شهیدان ، اول برای من گریه کنید چون که حسین سید الشهدا است و سرور شهیدان است.
پیامی که برای برادرانم دارم این است البته من خیلی کوچکتر از آنم که بخواهم برای شما پیامی بفرستم، برادران عزیز بیایید و جبههها را پر کنید الان موقع امتحان است چون که یکی از فروع دین ما جهاد است و ما باید بیاییم و در راه اسلام جهاد کنیم و جان خود را فدا کنیم.
برادران چه مرگی بهتر از شهادت در راه خداست. به خدا قسم بهترین مرگ، شهادت در راه خدا است.
ول و آخر ما باید بمیریم اما بهترین مرگ شهادت است و از خواهران عزیز میخواهم که در پشت جبهه فرزندان خوبی برای اسلام تربیت کنند و راه و رسم اسلام را به آنها یاد دهند.
و از شما برادران و خواهران میخواهم که برای امام عزیزمان دعا کنید و پشت جبههها را حفظ کنید تا انشاءالله این منافقین کوردل نابود شوند و از شما میخواهم که هر کس هر حقی بر گردن من دارد اگر قابل جبران است او را از برادرم تورج بگیرد و اگر قابل جبران نیست به بزرگی خودش ما را ببخشد.»
چهارم آذرماه 1366 سالروز شهادت «علی چیت سازیان»
«کسی میتواند از سیم خاردارهای دشمن عبور کند که در سیم خاردارهای نفس خود گیر نکرده باشد.» از سخنان معروف شهید چیت سازیان است گه آیت الله خامنه ای در یکی از سخنرانی های خود به آن اشاره داشتهاند.
«علی چیت سازیان» معروف به «عقرب زرد» سال ۱۳۴۱ در همدان متولد شد. شجاعت، تیزهوشی و توانایی جسمی از خصوصیات بارز دوران کودکی او بود. علی علاقه بسیاری به ورزشهای رزمی داشت. پر تلاش و باروحیه بود. دوران ابتدائی و راهنمایی را در شرایط فقر خانواده گذراند و خود نیز برای امرار معاش خانوادهاش کارمیکرد. ورودش به هنرستان همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی بود. او مانند میلیون ها ایرانی درراه پیروزی و استمرار انقلاب اسلامی تلاش های فراوانی کرد.
سردار شهید محمود نویدی فرزند محمد است که در تاریخ ۱۹ مهر ماه سال ۱۳۳۵ در اهواز دیده به جهان گشود و شادی را برای اهل خانه به ارمغان آورد.
در دوران دفاع مقدس فعالیت های زیادی انجام داد و چندین مرحله به جبهه اعزام شد.
در چهارم تیرماه سال 1367 دشمن بعثی اقدام به انجام تک شدیدی در جزایر مجنون می کند که به همراه سردار سرلشکر شهید علی هاشمی تا آخرین لحظه در کنار سایر رزمندگان اسلام در مقابل متجاوزان میایستد و از خاک کشور دفاع میکند.
پس از یک نبرد نابرابر سرانجام سردار شهید علی هاشمی به همراه چند تن از یارانش به نام های سردار شهید مهدی نریمی مسئول مخابرات قرارگاه سری نصرت و سپاه ششم امام جعفر صادق(ع)، سردار شهید حسن بهمنی فرمانده مخابرات قرارگاه تاکتیکی خاتم 4 و مسئول ارتباطات رادیویی مخابرات سپاه ششم امام جعفر صادق(ع) و سردار شهید محمود نویدی مسئول ادوات جنگی قرارگاه سری نصرت به شهادت می رسند که پیکر پاکشان در زمین جبهه ماند.
پیکر سه تن از این شهدا پس از سال ها غربت و بی نشانی به زادگاهشان بازگشت ولی پیکر پاک سردار شهید محمود نویدی مسئول ادوات جنگی قرارگاه سری نصرت هنوز شناسایی نشده است.
در یکی از سال های جنگ، در یکی از بمباران های شیمیایی در جبهه ها، حاج محمود شیمیایی شد و زمانی که برای استراحت به عقب برگشت به خاطر اینکه به همسر و خانواده اش زحمتی ندهد، به پادگان ترکان دیلم رفت و تا بهبودی به منزل نیامد، و وقتی هم در منزل بود کارهای خانه را خودش انجام می داد و به همسرشان می گفت من که نیستم، زحمت نگهداری بچه ها و کارهای منزل به تنهایی روی دوش توست، پس من که هستم، کارها با من.
سال 1351 وارد دبستان شد اما به دلیل مشکلات مالی و کمبود امکانات موفق به ادامه تحصیل نشد و تنها تا پایان مقطع ابتدایی درس خواند. خانواده اش به دلیل برخی مشکلات به شهرستان نهاوند از توابع استان همدان مهاجرت کردند.
در روزهای مبارزه مردم انقلابی شهرستان نهاوند با رژیم ستمشاهی وارد جریان های مبارز شد و با وجود سن و سال کم همراه دیگر جوانان و نوجوانان در راه پیروزی انقلاب بزرگ ملت ایران تلاش کرد.
پس از انقلاب، بنا بر وظیفه شرعی و قانونی به عنوان سرباز وظیفه به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی پیوست و لباس سبز پاسداری از اسلام و انقلاب را به تن کرد.
با آغاز سال های دفاع مقدس و حمله ناجوانمردانه ارتش بعث عراق به مرزهای ایران، داوطلبانه روانه جبهه های نبرد حق علیه باطل شد و در عملیات های مختلف شرکت کرد.
شهید علی محمد قنبری سرانجام در بیست و یکم شهریور ماه سال 1365 در جزیره مجنون شربت شهادت نوشید و به مقام عند ربهم یرزقون نائل آمد ولی پیکر پاکش به وطن بازنگشت و از جمله شهدای جاویدالاثر دفاع مقدس محسوب شد.
پیکر پاک و مطهر سرباز شهید علی محمد قنبری پس از 34 سال بی نشانی توسط کمیته جست و جوی مفقودین شناسایی شد و خبر آن روز چهارشنبه 29 مرداد ماه سال 1399 به مادر چشم انتظار و خانواده معظم اطلاع داده شد.
شهید قنبری در سن 21 سالگی در ماه محرم سال 1365 به فیض شهادت نائل آمد و امسال در آستانه ماه محرم نیز به وطن بازگشت و پیکر پاکش شناسایی شد.
به گزارش خبرنگار دفاعپرس از اهواز، سردار «عباس یوسفی» مدیرکل حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس خوزستان امروز در پیامی درگذشت ام الشهدای خوزستان، حاجیه «زهرا موزونی» مادر شهیدان والامقام «سیدمهدی، سیداسماعیل و سیدمحمود مصطفوی» را تسلیت گفت.
این مادر شهید در سن 92 سالگی دارفانی را وداع گفت و به فرزندان شهیدش پیوست.
فرزندان این مادر صبور «سیدمهدی مصطفوی» در سال 1359 در منطقه عملیاتی گمرک خرمشهر، «سیداسماعیل مصطفوی» در سال 1362 در منطقه عملیاتی شیب میسان عراق و «سیدمحمود مصطفوی» نیز در سال 1367 در منطقه عملیاتی فاو عراق به فیض شهادت نائل آمدند.
خلاصه ای از زندگینامه ی شهید ذبیح الله علیزاده
نام : ذبیح الله
نام خانوادگی : علیزاده
تاریخ شهادت :۲۹/۵/۶۲
محل شهادت :شیب میسان
شهرستان : خرم آباد
شهید ذبیح الله علیزاده درسال۱۳۴۲ در ایستگاه راه آهن چمسنگر چشم به جهان گشود وکودکی در دامن پدر و مادرش پرورش یافت.
در سال ۱۳۴۸ شروع به درس خواندن کرد و شهید در دوران تحصیلی ، شاگردی زرنگ و باهوش بود ، دوران ابتدایی را با موفقیت پشت سر گذاشت و چون در ایستگاه (محل تولد شهید) مدرسه راهنمایی وجود نداشت مجبور شد در ایستگاه سپید دشت و با یک خانه کرایه ای و هزاران مشکل ادامه تحصیل دهد شهید در سپید دشت با هفته ای ۵ تومان زندگی می کرد . او مسلمانی واقعی بود تمامی فرائض دینی را انجام میداد و هیچ کس را از خودش نمیرنجاند .
به گزارش خبرنگار فرهنگی باشگاه خبرنگاران پویا، سومین دیدار جامعه قرآنی کشور عصر روز چهارشنبه نوزدهم اردیبهشتماه در منزل خانواده شهید احمد امینی صورت گرفت.
« شهید احمد امینی در سال 1342 به دنیا آمد و در سال 1362 در حالی گه بیست سال از عمر خود را گذرانده بود، در عملیات والفجر4 در منطقه پنجوین عراق به شهادت رسید، او پیش از اعزام به جبهه، راهی مشهد شد و از امام رضا(ع)، درخواست شهادت کرد و در نهایت به آرزویش رسید.»
شعری از شهید تیمور معظمی گودرزی
برو مادر خداحافظ که دیگر روی ماهت را نخواهم دید
دگر از گرمی آغوش پر مهرت نصیبی بر نمی گیرم
مرا دیگر نمی بوسی
دگر لبهای گرمابخش دلجویت برای من نمی خندد
برایم دیگر این دنیا به آخر می رسد مادر
دگر آن دست گرمت را بر روی گونه هایم حس نخواهم کرد
دیگر سهمی ندارم از نوازش های تو مادر
خوش آن روزی که در دامان پر مهرت مرا می پرورانیدی
و حالا من آن طفلم
به محبوبم بگو مادر من دلخسته را دیگر نمی بیند
امیدش را ببر مادر بگو فرزند من مرده است دیگر برنمی گردد
صدای ناله های زخمی ها
خروش و غرش بی وقفه ی خمپاره ها در جبهه می پیچد
مسلسلها ز بی رحمی بروی رزمنده ها ، خمپاره ها و سرب می بارند
به گوشم آه درد آلود مجروحان ندایی تازه می گردد
تفنگم را به دوشم می کشم تا ناجوانمردان دشمن را از پا بیندازم
و اما لحظه ای از سوزش درد سینه ام بر پا نمی مانم
سپس بر خاک گرم جبهه می غلتم
ولی مادر برو با سربلندی زندگانی کن
که فرزند تو اینک در ره میهن شهادت را پذیرا شد
شکوه این شهادت را علف هایی که با خونم به رنگ لاله می روید به همراه نسیمی بازگو می کند مادر
شب تاریک و غمگین است من بنشسته ام اینجا
دور از بسترم مادر
به یاد گرمی آغوش پر مهرت
تفنگم را به آغوشم فشردم من
ولی ناگه صدای غرش توپی به افکار من بیچاره می خندد
به گوشم ناله ی زنجیرهای تانکی می رسد از دور
به دنبالش هزاران بمب آتش زا می ریزد از دور
خداحافظ مادر جان ...
پ.ن: این شعر جانسوز در ساعت های آخر عمر شهید در اول خرداد 1365 در منطقه جنگی حاج عمران نوشته شده
«در پیشبرد انقلاب اسلامی کوشا باشید و تا جان در بدن دارید، مطیع فرمان امام عزیز باشید. روحانیت مبارز را تنها نگذارید، مساجد را خالی نکنید و ادامه دهنده اهداف راه شهداء باشید و بخاطر عمر چند روزه این دنیای فانی، از رفتن به جبهههای نور علیه ظلمت نهراسید زیرا که اگر هم در آنجا کشته شوید، خداوند در دنیای بعد از مرگ وعده بهشت داده است، آیا معاملهای از این سودمندتر را سراغ دارید.»
شهید حاج محمود طاهری، در 2 دی 1341 شمسی، در تهران در خانواده متوسط و متدین دیده به جهان گشود. وی فرزند پنجم خانواده بود و 5 برادر و یک خواهر داشت. پدرش ابراهیم کارگری ساده بود و مادرش حبیبه باقری نام داشت. شهید طاهری، در سن 7 سالگی وارد دبستان مولوی در سیزده آبان شهرری شد و دوران دبستان و دوره راهنمائی را در همان محل به پایان رساند. او درحالیکه یار و غمخوار خانواده بود، از همان سال های ابتدای تحصیل پس از مدرسه به منظور کمک به خانواده به پدرش کمک می کرد. شهید طاهری مشغول تحصیل در سال سوم رشته ی اقتصاد در دبیرستان بود که می دید جوانان کشور به سوی جبهه ها سرازیر هستند، از این رو تصمیم گرفت به خدمت سربازی برود.
باسلام به روان پاک شهدا من ومحمدرضا مقدسی رد پایگاه بلال ...