- يكشنبه ۲۹ خرداد ۰۱
- ۱۱:۳۳

شهید قدرت عبدیان
https://fatemehalzahra-koohdasht.kowsarblog.ir
تصاویر شهید در سوریه
شهدا را فراموش نکنیم

شهید قدرت عبدیان
تصاویر شهید در سوریه
سردار پاسدار «میرزامحمد سلگی» راوی کتاب «آب هرگز نمی میرد» پس از رنجهای ناشی از اثرات شیمیایی به جا مانده از دوران دفاع مقدس، پاداش مجاهدتهای خود را از پرورگار گرفت و به درجه رفیع شهادت نائل شد. 14 فروردین 1399
میرزامحمد سلگی متولد نخستین روز فروردین سال ۱۳۳۵ در روستای هادی آباد بخش فیروزان نهاوند است، در نهاوند بزرگ شد و در سن کم با پروین سلگی که وی نیز فرزند و خواهر شهید بود، ازدواج کرد و دارای دختر و پسر شد.
سردار سلگی از اولین روزهای جنگ در ۲۲ سالگی در جبههها حضور داشت، سال ۶۲ فرمانده گردان ۱۵۲ حضرت ابوالفضل (ع) و رئیس ستاد لشکر سپاه انصارالحسین (ع) شده بود که در این گردان تا بعد از عملیات کربلای ۵ در سال ۶۵ حضور داشت و به تعبیر سردار شهید حاج «حسین همدانی» نقش او در عملیات مرصاد مغفول ماند.

شهید بهمن میرزایی
فرزند : امرعلی
تولد: ۱۳۴۸/۰۷/۲۲
سن در زمان شهادت : ۱۹ سال
تاریخ شهادت : ۱۳۶۷/۰۳/۲۷
محل شهادت: ماووت ، ارتفاعات شهر ماووت ، استان سلیمانیه عراق
مزار : گلزار شهدای شهرستان خرم آباد
سایت یاد امام و شهدا
بیست و دوم مهر ۱۳۴۸، در شهرستان خرمآباد به دنیا آمد. پدرش امرعلی، کارمند اداره دارایی بود و مادرش صغرا نام داشت. تا اول متوسطه در رشته تجربی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. بیست و هفتم خرداد ۱۳۶۷، با سمت فرمانده گروهان در ماووت عراق به شهادت رسید. پیکر وی مدتها در منطقه بر جا ماند و چهارم اردیبهشت۱۳۷۰، پس از تفحص در زادگاهش به خاک سپرده شد.
وصیت نامه شهید:
نعمتالله دلاورمردی از استان لرستان بود که در سال 1328 پا به عرصهی گیتی نهاد؛ سعیدی از همان آغاز که راه مدرسه را در پیش گرفت، همهی دردها و رنجها را لمس کرده بود و چندی نگذشت که در کنار درس، دستهایش پینه بست؛ چرا که گوشهای از مخارج زندگی بر دوش او بود. در سنّ 15 سالگی زمانی که مسئولیت تزریقات در مطب یک پزشک را عهدهدار شد، به علت حضور زنان در بخش تزریقات، ناچار به داروخانه رفت و پس از مدتی کار و آشنایی با داروها ساکت نماند و علناً در حضور همگان اعلام نمود که داروهای مصرفی ساخت اسراییل نه تنها در تخریب روحیه و جسم مسلمانان اثر به سزایی دارد بلکه باعث تقویت اقتصاد دولتی که دشمن اسلام و مسلمین است، خواهد بود. و این جرقه باعث شد ساواک صاحب داروخانه را مجبور کند او را از محل کارش اخراج نماید. در همین زمان او دستگیر شد و چندی بعد به علت نداشتن مدرک جرم آزاد گردید.

شهید نعمت الله سعیدی متولد 1330 در محله پشت بازار خرم آباد میان غیور مردان لر دیده به جهان گشود. از دوران کودکیاش هم کار میکرد و هم درس میخواند. پانزده ساله بود که در داروخانهی سینای خرمآباد مشغول به کار شد و پس از مدتی مبارزاتش را علنی کرد.
مدتی در داروخانه مشغول کار بود و همانجا فهمید بعضی داروهایی که تولیدکنندگانش اسرائیلی و یهودی هستند ضررهای بسیاری بر جسم و روح انسان دارد. داروهایی که ماده اصلی خیلیهاشان از حرام و نجس تهیه میشود.
به استناد اسناد ساواک بسیاری از دانشآموزانی که وارد فعالیتهای انقلابی شده بودند با او ارتباط داشتند. همین فعالیتهایش باعث شد برای اولین بار دستگیر و شش ماه زندانی شود. بعد از آزادی از زندان، برای ادامه مبارزه به شهرهایی مثل قم، اصفهان، مشهد و همدان رفت. تا اینکه سال ۵۱ همزمان با ورود آیتالله مدنی به خرمآباد برگشت و تحت ترتیب ایشان قرار گرفت.
بعد از تبعید آیتالله مدنی در سال ۵۴، نعمتالله سعیدی هم دستگیر، شکنجه و زندانی شد.

علیاصغر وصالی طهرانیفرد(اصغر وصالی) در سال ۱۳۲۹ در منطقه دولاب تهران بهدنیا آمد که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علیاصغر گذاشتند. وی در سالهای جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دورههای چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.
وصالی طهرانیفرد در ابتدا به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد ولی بعدها حکم تغییر کرد و دوازده سال زندان برایش بریدند. در اواخر سال ۵۶ هم بعد از پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علیاصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال ۵۹ وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را برعهده گرفت.
روحیه علیاصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسئولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رودررو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد.

ترکش
نشسته بودیم جلوی سنگر، علیمردان گفت: «بهمن! چای داری؟» بلند شدم و رفتم داخل سنگر. هنوز کمی از ظهر چای توی فلاسک بود. استکانها را پر کردم که سوت خمپاره بلند شد و اطراف سنگر با سر خورد زمین. سینی چای از دستم افتاد و پرت شدم گوشهای. موجی از خاک و خل هل خورد داخل سنگر. نمیتوانستم جلویم را ببینم. بلند شدم و کورمال کورمال خودم را رساندم بیرون سنگر. تودهای از گرد و خاک اطراف را احاطه کرده بود. یاد علی مردان افتادم، صدایش زدم، جوابی نمیداد. هوار کشیدم.
- کجایی علی مردان؟
دو دستی زدم توی سرم و گفتم: «یا امام زمان، چی به سرش اومده؟»منتظر ماندم تا خاک و خل فرونشست. چند نفر از بچهها دویدند طرفم.
- چی شده؟ برای کسی اتفاقی افتاده؟
- علی مردان نیست، همین جا جلوی سنگر نشسته بود. قبل از این که خمپاره بترکه.
بچهها اطراف را کاویدند. یکی از آنها فریاد زد: «اینجاس، توی این چاله». دویدم طرف چاله، خون از کتف و بازویش میجوشید. لکههای خون روی زمین را پوشانده بود. او را کشیدیم بیرون. با چفیه روی زخمهایش را بستم و گفتم: «بیهوش شده، باید زودتر ببریمش پست امداد تا انتقالش بدن پشت خط». نگاه گرداندم بین بچهها و گفتم: «کی حاضره تا پست امداد بیاد؟». خسرو، سعید و فرهاد دستهایشان را گرفتند بالا. علی مردان را گذاشتیم روی برانکارد و چهار طرف آن را گرفتیم. بچهها قدم تند کردند. خمپاره پشت خمپاره در دور و نزدیک خود را میکوبیدند زمین. رو به سعید گفت: «حتماً موج انفجار پرتش کرده توی چاله».
- عجیبه که فقط کتف و بازویش ترکش خورده.
- پس بیهوشی چی؟
- شاید موج انفجار اون رو کوبیده توی چاله.


شهید حاج اصغر لشنی ششم فروردین ۱۳۲۹، در شهرستان دورود به دنیا آمد. پدرش علیمراد کشاورز بود و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر شد. او در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت سال 59 با ورود به نهاد نو پای سپاه پاسداران نام خویش را در جرگه سربازان و منتظران حقیقی حضرت ولیعصر (عج) ثبت و جاودانه کرد.

زندگی نامه ی شهید ناصر جام شهریاری:
شهید ناصر جام شهریاری در دوم تیرماه سال ۱۳۳۸ در روستای «امامزاده اسماعیل» از توابع شهر مقدس قم متولد شد. در کانون خانواده ای معتقد و مذهبی تربیت یافت و دل و جانش با محبت اولیای خدا خو گرفت.
او در محیط معنوی روستا کنار پدرش آقاجان زندگی آمیخته به تلاش و سرشار از صفا داشت اما این دوران زود سپری شده و با وجود همۀ مشکلات برای ادامه تحصیل به شهر آمد. در این دوران بود که پدرش را از دست داد. او به دلیل فقر مادی نتوانست ادامۀ تحصیل دهد ولی با روح بلند و مقاوم، مشکلات زندگی را با تلاش و کوشش از میان برداشت.

قدم با وضو بگذار بر این دشت به پاس حرمت خون های کوهدشت
سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی فرمانده گردان عاشورا تیپ۵۷ابوالفضل (ع)
فرزند : کریم
تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۷/۱ شمسی
محل تولد: کوهدشت - روستای گنجینه ضرونی
تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۳ سرپل ذهاب
شهادت: در عملیات مرصاد توسط منافقین کوردل
مزار: گلزار شهدای کوهدشت
زندگینامه شهید :

شهید قرآنی : جلال کاوند
تاریخ تولد: 1332/1/1
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت:1365/3/2
محل شهادت:حاج عمران
مزار: گلزار شهدای شهرستان بروجرد
زندگینامه
سال 1332، در بروجرد، به دنیا آمد. تحصیلاتش تا مقطع راهنمایی، در بروجرد سپری کرد. هنگام فراغت از تحصیل؛ به ویژه، در تعطیلات تابستانی، با کار و تلاش فراوان، مخارج شخصی و تحصیلی خود را به دست می آورد. از این راه، به خانوادۀ خود کمک میکرد. باشور و شوق و نشاط و مهر و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده، صفا و صمیمت بیشتری می بخشید. اشتیاق جلال، به فراگیری قرآن و حضور در مراسم مذهبی، او را بسیار متواضع و با اخلاص بار آورده بود.
جلال، درس و مدرسه را رها کرد و روانۀ تهران شد. در کارگاه خیاطی، مشغول به کار شد؛ اما روحیۀ او با سکون و سازش همراه نبود. در همان ایام به شناسایی افراد مذهبی دست زد. با آنها رابطه برقرار کرد؛ تا اینکه قیام 15 خرداد، به رهبری حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد. بعد از فاجعه 15 خرداد، جلال کاوند، با تفکرات حضرت امام خمینی(ره) آشنا گردید و از همان اوایل، به پیروی از خط و مشی امام پرداخت.
روحت شاد دلیر مرد🌹🌹🌹