یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

به من گفتند تا اذان صبح بیشتر نیستی ، شهید محمد هادی امینی

  • ۰۰:۰۵

شهید محمد هادی امینی - تهران

شهید محمد هادی امینی 

دقایقی قبل از شهادت←

▫️پدرش می‌گفت: حدود ۱۰_۱۵ دقیقه قبل از اذان صبح بود با مربی با اخلاص اش رفتیم بالاسرش و باهاش صحبت کردم قربون صدقش رفتم؛ چند ثانیه بعد از اینکه اومدیم بریم، دستگاه‌ها صدا داد و هرکاری کردن نشد(هادی رفت🥀).. 

▪️مربی اش تعریف میکنه، شب دفنش قبل از اذان صبح خواب می‌بینه که: همون صحنه توی بیمارستان ، هادی روی تخته، گفتم هادی چرا حرف نمی‌زنی؟ 

-گفت: حاج احمد به من از سر شب گفتن که تا اذان صبح بیشتر نیستی و تا اذان صبح هستی💔.. 

قبل از اینکه شما و بابام بیاید تو، حضرت زهرا(س) اینجا بود. شما که اومدید خانم رفت؛ من خیلی گریه و اصرار کردم خانم برگشت. شما که رفتید منم رفتم🕊..

#شهید_محمدهادی_امینی

شادی  روح شهید صلوات 

مادر شهید رضا قنبری: امام رضا پسرم را نجات داد تا در راه خدا شهید شود

  • ۱۲:۵۰
ل

مادر شهید قنبری در گفتگو با نوید شاهد سمنان: امام رضا پسرم را نجات داد تا بماند و در راه خدا شهید شود

تاریخ مصاحبه چهارشنبه, ۱۴ اسفند ۱۳۹۸ 
شهید رضا قنبری یکم اسفند 1346 در روستای گرمن از توابع شهرستان شاهرود به دنیا آمد. پدرش محمدحسین و مادرش فرخ نام داشت. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت و پنجم مرداد 1367 در اسلام ‌آباد غرب توسط نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) بر اثر اصابت ترکش به سر، شهید شد. پیکر او را در گلزار شهدای زادگاهش به خاک سپردند. در ادامه توجه شما را به مصاحبه خواندنی نوید شاهد سمنان با "فرخ رحیمی" مادر شهید رضا قنبری جلب می کنیم:
نوید شاهد سمنان: مادر جان از کودکی رضا برایمان بگویید.
مادر شهید: قبل از رضا ده تا از بچه های من از دنیا رفتند. یه روز رفتم پیش یه کربلایی علی که تو میغان دعا می داد. بهش گفتم: بهم دعا بده که این بچه بمونه. بنده خدا گفت: باشه دعا می نویسم و بهتون میدم که بچه ات بمونه. هشت تا دعا رو داده بود، دعای نهم رو که می خواست بده بچه ام موقع اذان صبح به دنیا اومد. اینجا هم نه ماشین بود و نه چیزی. برف هم میومد که مادرم اومد گفت: خدا! بچه داره می میره. گفت: اون چند تا مردن این هم می میره.
گفتم: دعا رو نیاوردی؟ این بچه باید از حلقه دعا اول ماه نو بگذره.
گفت: نه.
گفتم: بلند شو بریم میغان. برف هم میومد. بچه رو بغل کردم و پیاده رفتیم میغان. مادرم گفت: الان یه جانوری اگه بیاد چی؟
گفتم: من رو بخوره ولی بچه ام سالم بمونه. یواش یواش رفتیم، شروع کردم به حمد و سوره خوندن. وقتی رسیدیم دودستی زد تو سرش و گفت: الآن می خواستم این دعا رو بیارم که این بچه امروز به دنیا بیاد. گفتم: بچه می میره آقا ؟
گفت: نه. بعد هم دعا رو زد زیر لباس بچه. به خانمش گفت: برو چایی بیار و خودش شروع کرد به دعا خوندن.
به من گفت: یه امام خمینی (ره) میاد و جنگ شروع میشه. این بچه هم میره مدرسه و تا هفتم و هشتم می خونه و اگر بره جبهه شهید می شه ولی اگر نره صد سال عمر میکنه.

شهید ابوالفضل خدایار - شهدای راوند کاشان

  • ۱۳:۴۸

شهید-ابوالفضل-خدایار-راوند-کاشان

شهید ابوالفضل خدایار اعزامی از کاشان از گردان امام محمد باقر(ع)، گروهان حبیب در تاریخ 11/12/1362 در عملیات خیبر به شهادت رسید. پیکر این شهید در تاریخ 13/8/1373 تفحص گردید و در امامزاده ولی بن موسی الکاظم(ع) در راوند کاشان به خاک سپرده شد.

***********************

وصیت خانوادگی شهید ابوالفضل خدایار

فقط مربوط به خانواده

بسم الله الرحمن الرحیم

پدر جان - برادران و خواهران و کلیه خانواده امیدوارم همه مرا حلال کنید. پدر جان اگر در خانواده عروسی چیزی خواسته باشید شروع کنید برای برادرانم یا عروسی دیگر حتما شروع کنید. وقتی که 40 روز من گذشت حتما اگر عروسی دارید شروع کنید. اگر عروسی داشته باشید و بخاطر من عقب بیندازید راضی نیستم. امیدوارم که همه برادرانم و خواهرانم به خوبی و خوشی عروسی کنند و شما را به حال خود راحت بگذارند و امیدوارم که از طرف من که گوش به حرف شما بدهند من آنها را به خدا قسم شان می‌دهم که گوش به حرف شما بدهند. والسلام علیکم و رحمه و برکاته

داخل سنگر در خط مقدم جبهه شب عملیات برای شما می‌نویسم و در جیب خودم می‌گذارم.

شهید ابوالفضل خدایار

شادی روح شهیدان صلوات

شهید ابوالفضل ابوالفضلی -شهدای کاشان

  • ۱۴:۱۵

https://cdn.sahebnews.ir/files/uploads/2015/01/1014733KAKC001-001-696x1024.jpg

شهید ابوالفضل ابوالفضلی

نام پدر: محمد

ولادت: ۱۳۴۴/۱۱/۰۵

محل تولد: کاشان

شهادت: ۱۳۶۲/۱۲/۱۱

مزار: گلزار شهدای دارالسلام کاشان 

 شهید ابوالفضل ابوالفضلی، پنجم بهمن 1344در کاشان به دنیا آمد. تا دوم راهنمایی درس خواند. به عنوان پاسدار در جبهه حضور یافت. یازدهم اسفندماه 1362 در عملیات خیبر در طلائیه به شهادت رسید. پیکرش یازده سال بعد، پس از تفحص و شناسائی در دوازدهم آبان ماه 1373، روز حماسه و ایثار کاشان، تشییع و در گلزار شهدای دارالسلام کاشان به خاک سپرده شد.

بخشی از وصیت نامه شهید ابوالفضل ابوالفضلی:

خاطره تفحص دو شهید بنام ابوالفضل

  • ۱۲:۲۱

طلاییه و پیکر ابوالفضل هایی که روز تولد امام رضا(ع) پیدا شدند!

خاطره تفحص دو شهید بنام ابوالفضل 

عید اون سال با شب ولادت آقا امام رضا (ع) یکی شده بود. توی سنگر بچه های لشکر 31 عاشورا جشن گرفته بودند. آخر مراسم نوبت من شد که بخونم. دست به دامن آقا قمر بنی هاشم(ع) شدم. عرض کردم: ارباب شما مزه ی شرمندگی رو چشیدید. نذارید ما شرمنده ی خانواده ی شهدا بشیم.

فردا صبح از بچه ها پرسیدم: رمز حرکت امروز به نام کی باشه؟ فکر می کردم چون روز ولادت امام رضاست (ع) همه می گن:*امام رضا(ع)* اما حاج آقا گنجی گفت:* یا ابوالفضل (ع)* گفتم: امروز روز ولادت امام رضاست(ع). گفت: دیشب به آقا ابا الفضل (ع) متوسل شدیم، امروز هم به اسم اون حضرت میریم تا از دستشون عیدی بگیریم.

دست به کار شدیم. بعد از چند دقیقه اولین شهید پیدا شد. خوشحال بودیم. اسم شهید هم روی کارت شناسایی ش بود هم روی وصیت نامه ش:

*شهید ابوالفضل خدایار، گردان امام باقر(ع)، گروهان حبیب از کاشان*

بچه ها گفتند:* توسل دیشب، رمز حرکت امروز و اسم شهید با هم یکی شده!* بی اختیار به زبونم جاری شد : که اگه اسم شهید بعدی هم ابوالفضل بود، اینجا گوشه ای از حرم آقاست.

... داشتم زمین رو می کندم

شهیدی که به دیدار امام زمان (عج) را نائل گشت ، شهید مصطفی ابراهیمی مجد

  • ۱۱:۲۱

شهید مصطفی ابرهیمی مجد-تهران

شهید مهندس «مصطفی ابراهیمی مجد»

در اینجا متن وصیت نامه شهیدی را خواهید خواند که اعلام می دارد موفق به دیدار حضرت صاحب الزمان (عج) شده است .

شهید مهندس «مصطفی ابراهیمی مجد»، فرزند احمد در سال ۱۳۳۳/۰۷/۲۹ در تهران دیده به جهان گشود. وی در سال ۱۳۶۰/۰۶/۲۶ در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران در قطعه ۲۴ ردیف ۹۵ شماره ۲۴ به خاک سپرده شده و روزانه توجه زائران بسیاری را از اقصی نقاط کشور و حتی دنیا به زیارت مزارش جلب می نماید . 

وصیت نامه شهید

عنایت امام کاظم (ع) به پدر شهید غلام علی رجبی

  • ۱۰:۱۶

عنایت امام کاظم (ع) به پدر شهید غلام علی رجبی

حاج حسن؛ پدر غلام علی همیشه می گفت: «من این زندگی و همه بچه هایم را مدیون امام کاظم (ع) هستم. همه بچه ها به خصوص غلام علی»

وقتی تازه ازدواج کرده بود، بیماری حصبه می گیرد. حالش طوری وخیم می شود که وصیت نامه اش را می نویسد و می گوید برای مراسم ختم اش لپه آماده کنند.

می گفت: همان شب در عالم رؤیا آقایی نورانی را دیدم که به من گفت: «بلند شو برو دعای کمیل ».
گفتم: «می بینید که نای بلند شدن ندارم».
آقا فرمودند: «بلند شو. من شفایت را از خدا گرفته ام. تو زنده می مانی و خدا به تو فرزندانی خواهد داد که از پیروان راستین ما خواهند بود».

پرسیدم: مگر شما که هستید؟
فرمودند: من موسی بن جعفر (ع) هستم.

مجموعه یادگاران،جلد ۲۴؛ کتاب غلام علی رجبی، به قلم سید احمد معصومی نژاد، ناشر: روایت فتح، نوبت چاپ: دوم-۱۴۲۲؛ خاطره شماره یکم.

منبع: برش ها

توسل مادران شهدا به امام جواد (ع) ،شهید بی‌مزار علی معطری ، شهرری

  • ۱۲:۳۱

شهید علی معطری

شهید : علی معطری

نـام پـدر :غلامرضا

تـاریخ تـولـد :۱۳۴۴/۰۴/۲۱

مـحل تـولـد : شهر ری

سـن : ۱۶ سال 

دیـن و مـذهب :اسلام - شیعه

تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۰۱/۲۲

مـحل شـهادت : فکه، عملیات والفجر یک

سنگ مزار یادبود در بهشت زهرای تهران قطعه ۲۷

بیست ‌و یکم تیر ۱۳۴۴، در شهرستان ری به دنیا آمد. پدرش غلامرضا کارگر لوله‌کش آب و مداح بود و مادرش طاهره نام داشت. دانش‌آموز دوم متوسطه در رشته تجربی بود. او نیز کارگر لوله‌کش بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. بیست و دوم فروردین ۱۳۶۲، با سمت تک‌تیرانداز در فکه بر اثر اصابت گلوله دوشکا به کمر، شهید شد. اثری از پیکرش به دست نیامد.

صفحه شهید در سایت گلزار

خاطرات پدر شهید : 

شهید بی سر جلال کاوند ، شهدای بروجرد

  • ۱۴:۱۲

شهید جلال کاوند - بروجرد

شهید قرآنی : جلال کاوند

تاریخ تولد: 1332/1/1

محل تولد: بروجرد

تاریخ شهادت:1365/3/2

محل شهادت:حاج­ عمران

 مزار: گلزار شهدای شهرستان بروجرد

زندگینامه

 سال 1332، در بروجرد، به دنیا آمد. تحصیلاتش تا مقطع راهنمایی، در بروجرد سپری کرد. هنگام فراغت از تحصیل؛ به ویژه، در تعطیلات تابستانی، با کار و تلاش فراوان، مخارج شخصی و تحصیلی خود را به دست می ­آورد. از این راه، به خانوادۀ خود کمک می­کرد. باشور و شوق و نشاط و مهر و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده،  صفا و صمیمت بیشتری می ­بخشید. اشتیاق جلال، به فراگیری قرآن و حضور در مراسم مذهبی، او را بسیار متواضع و با اخلاص بار آورده بود.

جلال، درس و مدرسه را رها کرد و روانۀ تهران شد. در کارگاه خیاطی، مشغول به کار شد؛  اما روحیۀ او با سکون و سازش همراه نبود. در همان ایام به شناسایی افراد مذهبی دست زد. با آنها رابطه برقرار کرد؛ تا این­که قیام 15 خرداد، به رهبری حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد. بعد از فاجعه 15 خرداد، جلال کاوند، با تفکرات حضرت امام خمینی(ره) آشنا گردید و از همان اوایل، به پیروی از خط و مشی امام پرداخت.

شهیدی که آیت الله بهجت نامش را از فرهاد به عبدالمهدی تغییر داد

  • ۱۴:۳۲

وصیت نامه ی خواندنی از شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی

شهیدی که آیت الله بهجت نامش را از فرهاد به عبدالمهدی تغییر داد و روز شهادتش را بهش گفت

ماجرای عجیب وصلت شهید مدافع حرم عبدالمهدی کاظمی در گفت و گوی «جوان» با همسرش

واسطه ازدواج شهید عبدالمهدی کاظمی و همسرش مرضیه بدیهی، شهید سید مجتبی علمدار بود. هر دو به این شهید متوسل می‌شوند تا همسری متدین نصیبشان شود و طی یک رؤیای صادقه، شهید علمدار، عبدالمهدی را به همسرش معرفی می‌کند. به این ترتیب ازدواج خوبان شکل می‌گیرد و 9 سال ادامه می‌یابد. یک زندگی شیرین که با شهادت عبدالمهدی در سوریه در تاریخ 29 دی ماه 94، به سرنوشتی زیباتر ختم می‌شود. حالا که کمتر از یک سال از شهادت عبدالمهدی می‌گذرد، با همسرش مرضیه بدیهی همکلام شدیم تا هرچه بیشتر از این شهید مدافع حرم بدانیم.

شهیدی که آیت‌الله بهجت پیش‌بینی شهادتش را در روز تاج‌گذاری امام زمان(عج) کرده بود و طبق همین پیش‌بینی، عبدالمهدی آسمانی شد.

گفتگو با همسر شهید عبدالمهدی کاظمی را در ادامه بخوانید:

شهدا را یاد کنید حتی با یک صلوات

  • ۱۳:۳۰

شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات

شهدا را یاد کنیم با ذکر صلوات

https://www.alef.ir/files/archive/originals/2018/11/38239.jpg

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

عقیده او این بود که باید مانند حضرت علی (ع) زندگی کرد و مانند او شهید شد

  • ۱۴:۰۰

شهیدی که همانند پیشوایش علی (ع) با فرقی شکافته به دیدارش شتافت

شهید جعفر زارع در دهم فروردین ماه 1340 در خانواده ای کشاورز در روستای دستجرد خیرِ استهبان چشم به جهان گشود . 

تحصیلات ابتدائی را در همان روستا طی کرد و از همان کودکی علاقه زیادی به روحانیت و مسائل دینی داشت. چون خانه ی آنها محل رفت آمد طلابی بود که جهت تبلیغ به روستا می آمدند و سوره های کوچک قرآن را حفظ بود.

 پس از دوره ابتدائی تحصیلات راهنمائی را در روستای خیر گذراند . در همین دوران بود که از طرف طلابی که از قم می آمدند کلاس آموزش قران برگزار شد. جعفر در این کلاسها شرکت کرد و رتبه دوم شد از آن به بعد به قرآن علاقه زیادی پیدا کرد.

 پس از سپری شدن دوران راهنمایی تحصیلات متوسطه در استهبان گذراند که در همان دوران  وارد جریانات سیاسی مذهبی شد و در راهپیمائی ها و تظاهرات شرکت می کرد . یک بار هم که با یکی از روحانیونی که دوست بود و از قم به دیدنش آمده بود مورد بازخواست ساواک قرار گرفت .

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan