- سه شنبه ۲۸ شهریور ۰۲
- ۱۰:۳۴
زندگینامه شهید سید محمدجواد نوری کرمانشاهی
شهید سید محمدجواد نوری کرمانشاهی در سال 1327 در خرم آباد دیده به جهان گشود . . وی انسانی به تمام معنای بود . صبور ، باگذشت ، راستگو و نیکوکار و مهربان و مومن و استعداد عجیبی داشت و در منزل نقش مدیر را بر عهده داشت . از همان اوان کودکی زمانی که بیش از 3 سال نداشت به خواندن نماز به تقلید از پدر و مادر علاقه داشت . در نوجوانی نماز و روزه اش را به طور کامل انجام می داد در عزاداری حسینی نقش عمده را بر عهده می گرفت و در قرائت قرآن و همچنین نمازهای جماعت در مسجد شرکت می کرد . سید جواد علاقه ی زیادی به تحصیل و ادامه ی تحصیل داشت متأسفانه امکانات مادی به ما اجازه نمی داد که او را برای تحصیلات عالیه مهیا سازیم .
از نظر سیاسی چندین بار برای آوردن اعلامیه و نوار به قم سفر کرد و اعلامیه و نوارهای امام را به خرم آباد به طور مخفیانه می آورد و به کمک دبیر خود آنها را بین افراد به خصوص تقسیم می کردند و در فعالیتهای فرهنگی هم نقش به سزایی داشت روزنامه نگاری مورد علاقه ی شهید بود . در درگیری با مأمورین منحوس پهلوی یک بار هنگام به شهادت رسیدن تخنی بار دوم در تهران که خانه ی آنها را بازرسی کامل کرده بودند و بار سوم زمانی که در خیابان دورهم نشسته بودند و راجع به جنایات چهلوی سخن می گفتند دستگیر و تا صبح آنان را در حوض آب کردند . در اوج گیری انقلاب عضو کمیته اسلامی پادگان شد و پس از یکسال به خرم اباد منتقل و مستقیماً به جبهه حق علیه باطل اعزام شد . انگیزه رفتن شهید به جبهه پاسداری از انقلاب اسلامی ایران بود و از طریق ارتش جمهوری اسلامی به جبهه اعزام شد و آخرین وصیت او در بین خانواده و اجتماع این یک کلام بود امام را تنها نگذارید .
نظرش در مورد ضد انقلاب این بود که اینها فرصت طلب هستند و وطن فروش و ضد دین . آنها می خواهند بار دیگر فساد را اشاعه دار کنند اما خداوند آنها را رسوا می کند . بعد از اعزام به جبهه کلیه رفتارش فرق کرده بود همیشه به یک نقطه فکر می کرد و آن هم آخرت بود در هیچ بحثی شرکت نمی کرد و پیوسته اطرافیان را از غیبت کردن منع می کرد و می گفت از این دنیا چه توشه ای برای آخت اندوخته اید . نزدیک به دو سال در جبهه مشغول خدمت به اسلام بوده . دشت عباس ، عین خوش و در دشت عباس به شهادت رسید .
یادم می آید دفعه اول که پای راستش شکسته بود دکتر برای او استراحت نوشته بود چون قسمتی از استخوان پایش پریده بود هر چه گفتم بگذار اقلاً دکتر به تو اجازه دهد بعد به جبهه برو گوش نکرد و با همان پای شکسته گچ گرفته دوباره به جبهه بازگشت و حتی برای به دنیا آمدن پسرش نیز به خرم آباد نیامد.
ایثار و ازخودگذشتگی (خاطره ای از شهید سیدمحمدجواد نوری کرمانشاهی)
وصیتنامه شهید سید محمدجواد نوری کرمانشاهی
به نور دل مومنان سنگر آن جبهه ها قسم زمانی که مرا با گلوله توپ دشمن زد و بر اثر موج انفجار توپ به آسمان پرتاب شدم به خدا قسم که خدا را دیدم و در آن لحظه و در این لحظه هیچ چیزی بر من گوارا نیست مگر آنکه شربت شهادت آن هم بدست مولایم حسین بنوشم ، پسرم این را بدان که پدرت اگر سعادت داشت و شهید شد ، سرباز حقیری امام خمینی بوده که با دل و جان ، جان بی ارزش خود را فدای مولایش حسین کرد.
منبع: سایت شهدای ارتش
خاطره ای از شهید
به نقل از سرتیپ۲ ولی نصر رئیس رکن۴ گردان۲۴۴ تانک در عملیات فتح المبین و همرزم شهید: «زمانی که شهید نوری در جریان عملیات مجروح می شود، دکترها نسبت به ادمه حیات او قطع امید کرده بودند؛ زیرا دیگر نمی توانست حرف بزند. در آن لحظات سیدجواد کاغذی می خواهد و روی آن می نویسد: اینکه من زنده بمانم یا نه مهم نیست!؛ چون این جسم به زیر خاک می رود، مهم این است که شما تمرین کنید تا وقتی مجروحین دیگر می آیند تجربه بیشتری پیدا کنید. این شهید بزرگوار حتی از جسم مجروحش هم در راه این مملکت کوتاهی نکرد.»
منبع: شهدای شاخص لرستان