یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

کتاب اسارت ناخواسته ، زندگی نامه خلبان آزاده حسن نجفی

  • ۲۱:۳۴

خلبان آزاده حسن نجفی - زنجان

معرفی کتاب اسارت ناخواسته: زندگینامه سرتیپ 2 خلبان آزاده حسن نجفی

کتاب اسارت ناخواسته: زندگینامه سرتیپ 2 خلبان آزاده حسن نجفی نوشته‌ی محمدعلی اعظمی، در واقع گزیده‌ای‌ست از شرح وقایع زندگی این خلبان پرافتخار و بزرگ که به شیوه‌ای زیبا به رشته‌ی تحریر درآمده است.

در بین مومنان مردانى هستند که به چیزی که با خدا عهد بستند صادقانه وفادار می‌مانند، آری چه صادقانه پا در قتلگاه عشق گذاشته‌اند. خلبانانی که گویی با خود و با این ملت نجیب و امام راحل عهدی ناگسستنی داشتند و این گونه در یاد و خاطر ما ماندگار شده‌اند.

سرتیپ خلبان آزاده و جانباز حسن نجفی متولد 25 فروردین ماه سال 1334 است. پدر نجفی کارمند راه آهن بود و او به واسطه شغل پدرش دوران کودکی خود را در شهرستان‌های مختلف و نوجوانی خود را در شهر زنجان سپری کرده است. آن‌ها خانواده‌ای پر جمعیت بودند، هشت فرزند که حسن نجفی کوچکترین آن‌ها بود.

بسیجی مجاهد شهید فرج الله مقومی- شهدای بروجرد

  • ۰۰:۵۵

شهید فرج الله مقومی - بروجرد

شهید فرج الله مقومی

نام پدر: میرزامحمدحسین

شغل(ها): بسیجی 

تاریخ تولد: 16-9-1309 شمسی

محل تولد: بروجرد

تاریخ شهادت ۱۳۶۵/۰۳/۰۶ شمسی

محل شهادت : عراق - اردوگاه اسرای الرمادی

دلیل شهادت : شکنجه توسط کفار بعثی در اسارت

گلزار شهدا: بهشت شهدای بروجرد - استان لرستان

سامانه ملی شهدا

خاطرات مقاومت و شهادت شهید از زبان یکی از همرزمان

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده ، شهدای بروجرد

  • ۰۰:۱۵

شهید سیدمصطفی-اسماعیل-زاده - بروجرد

نام : سید مصطفی 

نام خانوادگی : اسماعیل زاده کاشانی

نام پدر : سید حسن

نام مادر : فاطمه

محل تولد : بروجرد

تاریخ تولد : 1336/10/20

شغل : معلم

تاریخ شهادت : 1365/03/09

محل شهادت : عملیات حاج عمران ، اردوگاه موصل عراق

کد ایثارگری : 6502477

نام گلزار : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد

زندگینامه

شهید سیدمصطفی اسماعیل زاده بیستم دی 1336، در شهرستان بروجرد چشم به جهان گشود.

پدرش حسن، خوار و بار فروش بود و مادرش فاطمه نام داشت.

تا پایان دوره کارشناسی در رشته معارف اسلامی درس خواند. دبیر آموزش و پرورش بود.

به عنوان نیروی بسیجی در جبهه حضور یافت و در عملیات حاج عمران پس از اصابت ترکش به ناحیه ی کتف به اسارت نیروهای عراقی درآمد.

در نهم خرداد 1365، در عراق بر اثر زخم های ناشی از مجروحیت و شکنجه های دوران اسارت به شهادت رسید.

مزار او در بهشت شهدای بروجرد واقع است.

یاد امام و شهدا  

فاتحه و یادبود مجازی

خاطرات سید مرتضی اسماعیل زاده (برادر شهید)

خاطرات اولین روز اسارت - محمد ناجی راد

  • ۱۰:۵۷

حسن ناجی راد - خاطرات اسارت

حسن ناجی راد

اولین روز اسارت

 حسن ناجی راد- شب به اهواز رسیدیم در گلف مستقر شدیم .صبح روز بعد سید محسن که قبلا در جبهه بود به دیدنم آمد و کلی > خوشحالی کرد و تاسف خورد که با من این گونه بر خورد شده است .همان روز سازماندهی شدیم و به منطقه شوش رقابیه ومنطقه سایت 5 رفتیم .در آنجا مسلح شدیم. سید محسن اسلحه قشنگی با قنداق تاشو یک شلوار پلنگی به من داد .عباس جلالوند که همسایه ما بود و سپاهی بود در آنجا بود و به من کمک کرد ما را در دسته های  21 نفره سازماندهی کردند .فرمانده دسته ما شهید محمد کبود جامه بود .وی نیز در مریوان حضورداشت و می دانست که من خواهر زاده شهید محمود رنج هستم .در جمع گروهانمان چند تا رفیق پیدا کردیم .داود سلیمانی .حسین بنایی .حسین موسوی . رحم خدا که فامیلی وی یادم نمی آید . (دریکوند)

شهید حسین خاکباز که در اردوگاه اسرا در عراق به شهادت رسید

  • ۱۲:۲۷

https://cdn.yjc.news/files/fa/news/1399/4/14/12174593_427.jpg

عراقی ها چون در این عملیات تلفات چندانی نداشتند، اسرا را زیاد اذیت نمی کردند. یکی از سربازان عراقی آمد بچّه ها را در آغوش گرفت و با آنها احوالپرسی کرد. حسابی تشنه بودیم. یکی از اسرا به نام مقصودی از عراقی ها آب خواست و برای این درخواست، توسط یکی از بعثی ها به اعدام محکوم شد که یک استوار عراقی مانع از اجرای حکمش شد.
حدود ۳۵ نفر بودیم؛ زخمی و سالم. دو نفر هم همان جا شهید شدند. تشنگی امان مان را بریده بود. هرچه اصرار می کردیم، آب نمی دادند. می گفتند: "ماه صیام. حرام، حرام!"
نمی دانم چه سنتی است بین این قوم و ندادن آب؟ بعداً که به بصره منتقل شدیم دیدیم که اکثرشان نوشابه می خوردند. ۹ روز در بصره بودیم؛ درون یک سالن سینما که ۲۰۰-۴۰۰ نفر اسیر در آن نگهداری می شدند. عکس بزرگی از صدام آنجا نصب کرده بودند که روز سوم- چهارم، به دست بچه ها تکّه تکّه شد. هنگام عبور از میان شهر، مردم برای تماشای اسرا به خیابان آمده بودند. بعضی ها ناراحت بودند و بعضی خوشحالی می کردند. در بیمارستان بصره، یک سرباز بود که ابتدا مجروحان فکر می کردند پرستار است. وقتی یک مجروح ایرانی می آوردند، با مهربانی خاصی به ملاقات او می رفت و می پرسید: "کجای بدنت درد می کند؟"
وقتی که مجروح می گفت دستم یا هر جایی دیگر، آن چنان با لگد به جایی که درد می کرد، می زد که مجروح بیچاره بی هوش می شد. چند نفر از بچه ها به خاطر این گونه کارهای وحشیانه و نبودن دکتر، به شهادت رسیدند؛ از جمله برادر "حسین خاکباز".1


دو سه نفر از سربازان عراقی در بصره، وقتی ما را با آن حالت دعا و راز و نیاز می دیدند، گریه می کردند و می گفتند: "به ما گفته اند شما آتش پرستید؛ در حالی که دعا می خوانید، اذان می گویید و نماز می خوانید!"

به نقل از سایت جامع آزادگان

خاطرات دوران اسارت

1. مشخصات بیشتری از شهید عزیز (حسین خاکباز) بدست نیامد.

توحید، محمد، صادق، صادق وند

  • ۱۲:۱۳
توحید، محمد، صادق، صادقوند

توحید، محمد، صادق، صادق وند

عراقی ها روز اول اسارت اسم و فامیلمان را ثبت کردند، طریقه ثبت نام آنها به این شکل بود که نام اسیر، پدر، پدر بزرگ و فامیلی ما را می نوشتند و به همان ترتیب هم صدا می کردند.

چگونه می توان با قلم های شکسته و بیان های نارسا در وصف شهدا،‌ جانبازان و آزادگانی که در مخوف ترین زندان های رژیم بعث عراق با مقاومت جانانه خود دنیا را شگفت زده کردند دین خود را ادا کرد؟

چگونه می توان در وصف شجاعت و غیرت مردان نیکی که به خاطر دفاع از میهن و پاسداری از ارزش های دینی به اسارت دژخیمان درآمده و بدترین شکنجه ها و آزار و اذیت های روحی را تاب آوردند، سر تعظیم فرود آورد؟

مرور خاطرات این افراد هر چند نمی تواند عمق مصائب و دشواری های دوران اسارت را به تصویر کشد اما می تواند به نسل امروز و فردا نشان دهد که این آرامش و موفقیت های روزافزون کشور مدیون رشادت های شهدا، ایثار جانبازان و مقاومت آزادگانی است که به خاطر عقیده، میهن و ناموس خود از ارزشمندترین داشته خود که همان جان است، ‌گذشتند.

باید صبر و شکیبایی آزادگان را که تعداد آنها ۴۳ هزار نفر است، ستود.

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan