- شنبه ۳۰ دی ۰۲
- ۱۱:۰۷
شهید غفور دلیران
نام پدر: محمدکریم
تاریخ تولد: ۱۲-۶-۱۳۴۵شمسی
محل تولد: دورود
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲۲شمسی
محل شهادت : منطقه جنگی بستان
مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد - استان لرستان
شهدا را فراموش نکنیم
شهید غفور دلیران
نام پدر: محمدکریم
تاریخ تولد: ۱۲-۶-۱۳۴۵شمسی
محل تولد: دورود
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۲۲شمسی
محل شهادت : منطقه جنگی بستان
مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد - استان لرستان
شهید حمیده حیدری
فرزند : علی صفر
تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۱۸
محل شهادت : خرم آباد- بمباران هوایی دشمن
محل دفن : بهشت رضای شهرستان خرم آباد: سوم شهریور ۱۳۳۵، در شهرستان الشتر به دنیا آمد. پدرش علی صفر و مادرش حنیفه نام داشت. خواندن و نوشتن نمی دانست. خانه دار بود. ازدواج کرد و صاحب یک دختر شد. هجدهم اسفند ۱۳۶۳، در بمباران هوایی خرم آباد توسط هواپیماهای دشمن بعثی بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در بهشت رضای خرم آباد واقع است.
دخترش لیلا امینی نیز به شهادت رسیده است. عکس و مشخصات در ادامه مطلب:
مـحل شـهادت :جزیره مجنون
یکم مهر ۱۳۳۴، در همدان چشم به جهان گشود. پدرش ابوالقاسم و مادرش، نیمتاج نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته علوم تجربی درس خواند. سال۱۳۶۲ ازدواج کرد. به عنوان بسیج لشکر۱۰ سیدالشهدا در جبهه حضور یافت. هجدهم اسفند ۱۳۶۲، با سمت فرمانده تیپ در جزیره مجنون عراق بر اثر اصابت ترکش به پیشانی، کتف و پا شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.
برادرانش اسدالله و غلامحسین نیز شهید شده اند. (اصالتا اهل ملایر هستند.)
شهید علیرضا پارسا
نام پدر : اسدالله
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۴
محل شهادت : هورالهویزه
سن در زمان شهادت: ۱۸ سال
مزار : گلزار شهدای گوشه – بروجرد
سوم دی ۱۳۴۴، در شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش اسدالله، کارگر بود و مادرش مریم نام داشت. تا چهارم ابتدایی درس خواند. راننده بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. چهارم اسفند ۱۳۶۲، با سمت دیدهبان و راننده در هورالهویزه به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه برجا ماند و پس از تفحص در روستای گوشه از توابع شهرستان بروجرد به خاک سپرده شد.
برادرش حجت الله پارسا نیز به شهادت رسیده است.
شهید جهان بخش سپهوند
نام پدر: امین
محل تولد: خرم آباد
تاریخ تولد: 1348/05/02
شغل: دانش آموز تحصیلات: دیپلم
تاریخ شهادت: 1361/12/28
محل شهادت: شیب نیسان - تپه دوقلو
مزار : گلزار شهدای خرم آباد - استان لرستان
دوم مرداد ۱۳۴۸، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش امین، پاسدار بود و مادرش مهین خانه دار بود. دانش آموز اول راهنمایی بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. بیست و هشتم اسفند ۱۳۶۱، در تپه دوقلو (بستان) توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت ترکش به سر و گردن، شهید شد. مزار او در زادگاهش واقع است.
وصیتنامه شهید جهان بخش سپهوند (شهید دانش آموز)
شهید محمدعلی نادرزاده
نام پدر: قوام
شغل : دانش آموز
تاریخ تولد: 1-5-1349 شمسی
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت : 3-12-1362 شمسی
محل شهادت : تنگه چزابه
سن: ۱۳ سال
گلزار شهدا: بهشت رضا فاز2 شهر خرم آباد استان لرستان
زندگینامه شهید محمد علی نادرزاده
شهید در سال 1349 در خانواده ای مذهبی و فقیر به دنیا آمد . دوران کودکی را پشت سر نهاد و فعالیت های خود را برای انقلاب از زمان مدرسه آغاز کرد. از همان ابتدا از مدرسه فرار می کرد و به صفوف تظاهر کنندگان می پیوست . چند بار از مدرسه به او تذکر دادند و از او خواستند از مدرسه بیرون نیااید اما او کار خود را انجام می داد . تا جایی که انقلاب به رهبری امام به پیروزی رسید و ایشان هم درس می خواند و هم مقالات و پیام های و نشریات سپاه را به ارگان های و ادارات و مجامع مردم میبرد و می فروخت .امور زندگی خود را با کار در مغازه جگرکی تامین می کرد تا این که جنگ 8 ساله آغاز گردید . ایشان هم در اوایل در مسجد و در پایگاه ها فعالی خود را آغاز کرد آن موقع تازه وارد اول راهنمایی شده بود . همیشه در دعاهای کمیل شرکت می کرد و در سرکشی به خانواده شهدا پیشقدم بود . تا این که در تاریخ 62/4/1 از طریق مسجد و پایگاه به جبهه اعزام شد و چند ماه بعد به فیض عظیم شهادت رسید.
وصیت نامه شهید محمد علی نادرزاده
بسمه تعالی
آن قدر به جبهه می روم و می جنگم تا شهید شوم
به نام الله پاسدار حرمت خون شهدا .
با سلام و درو فراوان به رهبرکبیر انقلاب حضرت امام خمینی و با سا م به همه شهیدان صدر اسام تا کنون
ای جوانان نکند در رختخواب بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد .نکند در حال بی تفاوتی بمیری که علی اکبر در راه حسین و با هدف شهید شد ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری می کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحم 72 شهید را نمود همه خاندان و همه جوانان را به جبهه های ن برد بفرستید و حتی جسد او را هم تحویل نگیر زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمان ها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید در راه او قدم بردارید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند.و شما را ازر وحانیت و متعهد جدا نکند که اگر چنین ک ردند روز بدبختی و روز حبس ابر قدرت هاست . حضورتان را در جبهه های حق علیه حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید در امام بیشتر دقیق شوید و سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را هم چنان ح فظ کنید اگر شهادت نصیب من شد آن که پیرو خط سرخ امام خمینی نیست و به او اعتقاد ندارد بر من نگرید و بر جنازه من حاضر نشود دعا ی شهدا آنان را متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان سازد .
سلام من را به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلا را ترک نخواهم کرد با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشورا و در تمام کربلا با حسین همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم اسلامی امام زمان جمع درآید
اگر می خواهید در مقام و عظمت شما خللی وارد نشود هیچ گاه زبان به شکایت نگشایید و ان چه را که از قدر معرفت الهی شما می کاهد بر زبان نیاورید.
خداحافظ
در این آخر یک وصیت دارم دعای امام را فراموش نکنید .
خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگه دار
از عمر ما بکاه و به عمر او بیفزای.
خاطرات مربوط به شهید محمد علی نادرزاده
به نقل از برادر شهید
شهید کلاس اول راهنمایی بود و به درس خود ادامه می داد تا این که امام از مردم خواست در جبهه ها حضوور یابند او هم درس خود را رها کرد و می کت من می خواهم به جبهه بروم . او ان موقع کوچک بود و به سن تکلیف نرسیده بود و پدر و مادر هم اجازه نمی دادند که این کار را بکند چون دو تا از برادرانم هم ان موقع در جبهه بودند اما او شناسنامه خود را دستکاری کرد و جون قبلاص در پایاه عضو بود خود را برای اعزام ثبت نام ک رد .
روز اعزام فرا رسید و ما هیچ کدام از این موضوع خبری نداتیم و ایشان با گرفتن مقداری پول از رفقا به جبهه رفته بود . یک ماه بعد برای ما نامه ای نوشت که من را ببخشید که بدون اجازه رفته ام زیرا این یک تکلیف الهی بود و من باید آن را انجام می دادم . او برای ما در نامه خود نوشت که در خط مقدم جبهه است او آن جا رفته بود اما به علت سن کم از او خواسته بودند که در پشت جبهه کار کند . برادر دیگرم که در ان جا بود می گفت ما در یک سنگر بودیم که گفتند برای درست کردن پدافندها آمده اند و سراغ تو را می گیرند . من هم گفتم او کیست . آن ها در جواب به من گفتند من نام او را نمی دانم . من از سنگر بیرون آمدم و علی را دیدم از تعجب خشکم زد . از او پرسیدم که پدر و مادر می دانند که تو این جا ستی . گفت ک نه اما برای ان ها نامه نوشته ام . من از این که بدون اجازه آمده بود بسایر ناراحت بودم ولی بعداٌ از این که او توانست پدافند را درست کند بسیار خوشحال شدم .من او را با خود به سنگر بردم و از او پذیرایی کردم با خود گفتم شاید این قسمت است که هر سه ما با هم در جبهه باشیم . در سنگر به من گفت از این که پدر و مادر بی اطلاع هستند ناراحتم .
آن زمان گذشت و آن ها برای کار کردن به خانه آمدمد ان موقع پدر از کار افتاده بود و علی هم د کنار سایر برادران باید کار می کرد . او در مراسم های مذهبی شرکت فعال داشت . او در مراسم های دعا و ... شرکت می کرد . تا این که امام دو باره پیام داد جوان ها به جبهه ها بروند او هم برای رفتن اماده شد . پدر به او گفت ک شما صبر کن تا یکی از برادرانت برگ رد و بعد شما برو . زیرا من نمی توانم دوری شما را تحمل کنم . علی گفت : پدر برای چه نماز می خوانید . پدر گفت :نماز به این کارها ربطی ندارد . - خیلی هم ربط دارد زیرا حال که امام دستور داده است بر هر فرد م سلمان اعم از پیر و جوان زن و مرد که در این امر کوتاهی نکنند .
ایشان حرف حرف خودش بود و برای اعزام آماده شد ان روز همه ما به درب پادگان رفتیم . یاد دارم که آن روز تا ما را نگاه می ک رد ا شک از چ شمانش سرازیر می شد . پدر از او می پرسید چه شده است و او در جواب می گفت چیزی نشده است . پدر می گفت ک باز هم دیر نشده است می توانی برگردی . او گفت : پدر برای به جبهه رفتن گریه نمی کنم فقط از این که دیگر شما را نخواهم دید.... پدر گفت : من پیرمردی هستم که به خدا طاقت شهادت تو را ندارم . او در جواب گفت : پدر هیچ به روز عاشورا فکر کرده اید که امام حسین چه کشیده است و مادر شما به زینب فکر کرده اید که سر برادر را در آغوش گرفته بود و برای این که دشمن شاد نباشد گریه و زاری را کنار گذاشت و توانست در شام یزید و یزیدیان را رسوا کند . فقط از شما می خواهم که اگر جسد من را پیدا نکردید ناراحت نباشید و برای من گریه نکنید زیرا ناراحت بودن شما دل دشمنان را شاد می کند و آن روز او اعزام شد و رفت......
در وصیت نامه خود هم این را نوشته بود گویی که می دانست و به او الهام شده است که جسد ایشان مدت ها در بیابان خواهد ماند . عمویم می گفت من برگه مرخصی را در جیب او دیدم و از او خواستم برای حال پدرش هم که بد احوال بود به خانه بازگردد اما او به من گفت اگر فردا حمله باشد به خانه بر نمی گردد و اگر زنده ماند روز دیگری به خانه می رود . ایشان با شجاعت غیر قابل وصف و با شادی به استقبال عملیات والفجر می رود که دوستان و همرزمان او می گویند گویی که به مراسم عروسی خود می رود . جز اولین خط شکنان بوده و آن شب به فرماندهی شمس اله پاپی در عملیات شرکت می کند . شهید به همراه 40 نفر دیگر مفقود می شود تا این که بعد از هشت سال دفاع مقدس در سال 1369 جسد ایشان را کشف می کنند و به خانواده باز می گردانند . ما قبل از پیدا کردن جسد او برایش مجلس ختم هم گرفتیم چون می دانستیم که او شهید شده است چون در وصیت خود هم این را گفته بود .
+ نوشته شده در 23 آذر ۱۳۹۱ - توسط حورا راد
یادداشت مرتبط
یادش بخیر. محصل بود که به جبهه رفت. بسیار پر انرژی و بچه کوروش بود که مسجد امام رضا(ع) هم حضور می داشت اما بیشتر با بچه های مسجد امام صادق (ع) پل کرگانه بود.
در تنگه چذابه به خیل شهدا پیوست و سالها بعد پیکر مطهرش تفحص شد.
همیشه پای انقلاب، برو بچه های مستضعف نشینند که تا پای جان ایستاده و می ایستند.🌷
شهیدان از نفس افتادند تا ما از نفس نیفتیم، قامت راست کردند تا ما قامت خم نکنیم، به خاک افتادند تا ما به خاک نیفتیم
شادی روح تمام شهدا ، شهدای گمنام و شادی روح جوان ترین شهید لرستان 🌹شهید حاج محمد علی نادرزاده 🌹
فاتحه با صلوات
شهید میرزا محمد کاوند (در شناسنامه : محمد کاوند)
کد ایثارگری: 6220314 نام پدر: علی محمد ، محل تولد: بروجرد ، تاریخ تولد: 1329/09/10 شغل: کارمند بیمارستان شهید چمران تحصیلات: محل شهادت: بروجرد (حمله موشکی)
مزار : گلزار شهدای شهرستان بروجرد
محمد کاوند، 10 آذر 1329، در روستای دره صیدی تابعه شهرستان بروجرد به دنیا آمد. پدرش علیمحمد نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند، سال 1354 ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد.
شهید میرزا محمد کاوند کارمند بیمارستان شهید چمران بود . او در خانواده ای مذهبی و با ایمان متولد شد . ابتدا در روستا به کشاورزی مشغول گردید ولی بعد از مهاجرت به شهر در بیمارستان استخدام شد و مشغول به کار گردید .
وی قبل از پیروزی انقلاب با شرکت فعال در راهپیمایی ها و تظاهرات اطاعت خود را از ولایت به اثبات رسانیده بود . بعد از پیروزی انقلاب و شروع جنگ بارها عازم جبهه بود ولی به علت اینکه برادرش در جبهه بود از رفتن ایشان ممانعت به عمل می آوردند تا اینکه در سحرگاه ۱۳۶۲/۱۲/۰۵ به علت حمله موشکی رژیم بعث عراق به شهرستان بروجرد ایشان و عده ای از هموطنان به شهادت رسیدند. پیکرش را در بهشت شهدای همان شهرستان به خاک سپردند.
شهید میرزا محمد کاوند دومین شهید خانواده می باشد که بعد از شهادت برادرش شهید شکرخدا کاوند ، در حمله موشکی به درجه رفیع شهادت نائل آمد .
فرزند : الله یار
تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۱۸
محل شهادت : خرم آباد – کوچه ارزاق
محل دفن : گلزار شهدای خرم آباد- استان لرستان
بیست و هشتم آذر ۱۳۵۶، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش الله یار، کارمند اداره کشاورزی بود و مادرش قرصی طلا نام داشت. دانش آموز اول ابتدایی بود. هجدهم اسفند ۱۳۶۳، در بمباران هوایــی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش بمب به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای همان شهرستان به خاک سپرده شد. خواهرش مریم نیز شهید شده است.
کودک شهیده مریم اکبری
فرزند : الله یار
تاریخ شهادت : ۱۳۶۳/۱۲/۱۸
محل شهادت : خرم آباد
محل دفن : گلزار شهدای خرم آباد- استان لرستان
یکم شهریور ۱۳۶۱، در شهرستان خرم آباد دیده به جهان گشود. پدرش الله یار، کارمند اداره کشاورزی بود و مادرش قرصی طلا نام داشت. هجدهم اسفند ۱۳۶۳، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش در گلزار شهدای همان شهرستان به خاک سپرده شد. خواهر وی، جمیله نیز شهید شده است.
اسامی شهدای خرم آباد در بمباران هوایی ۱۸ اسفند ۶۳ (چند نقطه شهر در یک روز)
شهیده مرضیه راموشی
فرزند : صیدعباس
تاریخ شهادت : ۱۳۶۲/۱۲/۰۵
محل شهادت : کوهدشت
محل خاکسپاری : کوهدشت
هشتم اسفند ۱۳۴۸، در شهرستان کوهدشت به دنیا آمد. پدرش صیدعباس و مادرش سیما محمدی پور(شهادت۱۳۶۲) نام داشت. دانش آموز سوم راهنمایی بود. پنجم اسفند ۱۳۶۲، در بمباران هوایی زادگاهش بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. مزار او در همان شهرستان واقع است.
دیدار مدیر کل بنیاد شهید استان لرستان
شهید صیدعلی نقدی
نام پدر: چراغ
تاریخ تولد: 1-10-1344 شمسی
محل تولد: لرستان - خرم آباد - سپیددشت
شغل: سرباز ارتش
تاریخ شهادت : 26-12-1363 شمسی
محل شهادت : شرق دجله
دلیل شهادت : درگیری با دشمن بعثی
گلزار شهدا: سپیددشت
پ.ن: احتمالا با شهید غلامرضا معظمی گودرزی دوست و هم خدمتی بوده اند. در یک مکان و زمان به شهادت رسیده اند ،
شهید مهدی صابری
تاریخ تولد: ۱۳۶۸/۱/۱۴تاریخ شهادت: ۱۳۹۳/۱۲/۱۳
سمت: فرمانده گردان حضرت علیاکبر (ع) از تیپ فاطمیون
زندگینامه
مهدی صابری یکی از شهدای افغانستانی مدافع حرم است. بیست و چهار پنج سال بیشتر نداشت اما فرمانده توانای گروهان حضرت علیاکبر (ع) نیروی مخصوص تیپ فاطمیون بود، تیپی که امروز تبدیل به لشکر شده است. در ماجرای گرفتن «تل قرین» که اهمیت فوقالعادهای در از بین بردن کمربند حائل رژیم صهیونیستی در بلندیهای جولان داشت، اواخر سال ۹۳ به شهادت رسید.
شهید: عبدالرحمان فتح الهی
تاریخ تولد:1339/10/12
محل تولد: خرم آباد
تاریخ شهادت:1362/12/3
محل شهادت:پاسگاه زید
زندگینامه
دوازدهم دی ماه 1339، در شهرستان خرم آباد به دنیا آمد. پدرش خیرالله و مادرش امیرزاده نام داشت. تا پایان دورۀ متوسطه در رشتۀ تجربی درس خواند و دیپلم گرفت. معلم بود. از سوی بسیج در جبهه حضور یافت. سوم اسفند 1362، در پاسگاه زید عراق، بر اثر اصابت ترکش دشمن به شهادت رسید. پیکرش مدتها در منطقه بر جا ماند. سوم مرداد 1374، پس از تفحص در روستای کرت آباد از توابع شهرستان الشتر، به خاک سپرده شد. برادرش عبدالوهاب نیز به شهادت رسیده است.
راوی: مادر شهید
در استانه سالگرد عهلیات حاج عمران یاد همه فرهنگیان شهید حاج ...