یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

شهید اصغر وصالی فرمانده گروه دستمال سرخها

  • ۱۱:۵۹

مریم کاظم‌زاده عکاس جنگ و همسر شهید اصغر وصالی درگذشت

علی‌اصغر وصالی طهرانی‌فرد(اصغر وصالی) در سال ۱۳۲۹ در منطقه دولاب تهران به‌دنیا آمد که به دلیل تقارن میلادش با ماه محرم نامش را علی‌اصغر گذاشتند. وی در سال‌های جوانی توانست با مشقت فراوان از ایران خارج شده و دوره‌های چریکی را در میان مبارزان فلسطینی طی کند. سپس به ایران آمد و زندگی مخفی خود را شروع کرد اما سرانجام توسط عوامل رژیم طاغوت بازداشت شد.
وصالی طهرانی‌فرد در ابتدا به اعدام و بعد با یک درجه تخفیف به حبس ابد محکوم شد ولی بعدها حکم تغییر کرد و دوازده سال زندان برایش بریدند. در اواخر سال ۵۶ هم بعد از پنج سال و نیم حبس، از زندان آزاد شد.
با پیروزی انقلاب، علی‌اصغر انتظامات زندان قصر را تشکیل داد و در سال ۵۹ وارد تشکیلات نوپای سپاه پاسداران انقلاب اسلامی شد و از بنیانگذاران اصلی بخش اطلاعات سپاه گردید و مدتی نیز فرماندهی بخش اطلاعات خارجی را برعهده گرفت.
روحیه علی‌اصغر به هیچ وجه با امور اداری و ستادی سازگار نبود و به همین دلیل مسئولیت خود را در ستاد کل سپاه رها کرده و به جبهه غرب شتافت تا به نبرد رودررو با ضدانقلاب و متجاوزین بعثی بپردازد.

سردار شهید حمید سوری ، شهدای کوهدشت

  • ۰۱:۱۲

زندگینامه سردار شهید علیمردان آزادبخت ، شهدای کوهدشت

  • ۱۹:۱۲

سردار شهید علیمردان آزادبخت

فرمانده گردان محبین تیپ 57ابوالفضل (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

در اسفند ماه 1340 ، آنجا که جلوه بهار به تدریج نمایان می‌گردد،‌ در روستای سرآسیاب، واقع در 6 کیلومتری شهر کوهدشت،‌ در استان لرستان ودرخانواده‌ای مستضعف به دنیا آمد . کودکی را با احساس در خانواده‌ای گرم به پایان برد . تحصیلات ابتدایی راه موفقیت و زحمات زیادی که در کنار درس خواندن می کشید، به پایان برد.

خاطره ای از شهید علیمردان آزادبخت

  • ۱۲:۳۳

شهید حمیدرضا ابراهیمی و شهید علیمردان آزادبخت

 شهید علیمردان آزادبخت 

ترکش

نشسته بودیم جلوی سنگر، علی‌مردان گفت: «بهمن!‌ چای داری؟» بلند شدم و رفتم داخل سنگر. هنوز کمی از ظهر چای توی فلاسک بود. استکان‌ها را پر کردم که سوت خمپاره بلند شد و اطراف سنگر با سر خورد زمین. سینی چای از دستم افتاد و پرت شدم گوشه‌ای. موجی از خاک و خل هل خورد داخل سنگر. نمی‌توانستم جلویم را ببینم. بلند شدم و کورمال کورمال خودم را رساندم بیرون سنگر. توده‌ای از گرد و خاک اطراف را احاطه کرده بود. یاد علی مردان افتادم، صدایش زدم، جوابی نمی‌داد. هوار کشیدم.

- کجایی علی مردان؟

دو دستی زدم توی سرم و گفتم: «یا امام زمان، چی به سرش اومده؟»‌منتظر ماندم تا خاک و خل فرونشست. چند نفر از بچه‌ها دویدند طرفم.

- چی شده؟ برای کسی اتفاقی افتاده؟

- علی مردان نیست، همین‌ جا جلوی سنگر نشسته بود. قبل از این که خمپاره بترکه.

بچه‌ها اطراف را کاویدند. یکی از آنها فریاد زد: «اینجاس، توی این چاله». دویدم طرف چاله، خون از کتف و بازویش می‌جوشید. لکه‌های خون روی زمین را پوشانده بود. او را کشیدیم بیرون. با چفیه روی زخم‌هایش را بستم و گفتم: «بیهوش شده، باید زودتر ببریمش پست امداد تا انتقالش بدن پشت خط». نگاه گرداندم بین بچه‌ها و گفتم: «کی حاضره تا پست امداد بیاد؟». خسرو، سعید و فرهاد دست‌هایشان را گرفتند بالا. علی مردان را گذاشتیم روی برانکارد و چهار طرف آن را گرفتیم. بچه‌ها قدم تند کردند. خمپاره پشت خمپاره در دور و نزدیک خود را می‌کوبیدند زمین. رو به سعید گفت: «حتماً موج انفجار پرتش کرده توی چاله».

- عجیبه که فقط کتف و بازویش ترکش خورده.

- پس بیهوشی چی؟

- شاید موج انفجار اون رو کوبیده توی چاله.

فرمانده ای که امام خمینی (ره) پیشانیش را بوسید ! شهید مرتضی جاویدی

  • ۰۱:۰۵

شهید مرتضی جاویدی - فسا فارس

❤️شهید «مرتضی جاویدی» معروف به «اشلو» تنها فرماندهی که امام خمینی (ره) پیشانی‌اش را بوسید !
شهید «مرتضی جاویدی»
متولد :   1337              
محل تولد : روستای جلیان شهرستان فسا استان فارس
سال ازدواج :  1360                    
تعداد فرزندان :  دو دختر
آخرین عملیات : کربلای 5              
محل شهادت :شلمچه65/11/8
«مرتضی جاویدی» بین عراقی‌ها معروف شده بود به اشلو! 
از بس که خودش را به سنگرهایشان می‌رسانده و به عربی باهاشان صحبت می‌کرده و می‌گفته: 
«اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! داخل کیفش یک دست لباس نظامی عراقی بود. پر از جای ترکش و خون خشک!
«این به چه درد تو می خورد، نجس است.»
گفت:
«من با این لباس، کارهای بزرگ انجام می‌دهم.»
عکسی را نشان داد که با لباس و کلاه عراقی در یک جیپ غنیمتی نشسته بود. 
تعریف می کرد:
«من با همین لباس چند بار به داخل عراقی‌ها رفتم و با آنها نان و ماست خوردم! با این جیپ هم با بچه‌ها در منطقه گشت می‌زنیم. این جیپ را هم از خودشان گرفتم!»
بعد که می‌رفته، می‌فهمیده‌اند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آن‌ها اطلاعات منطقه را بگیرد. 
از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند.
آنها هر چند وقت یکبار در رادیوشان بلوف می‌زدند که «اشلو» را کشته‌ایم. اشلو مخفف «ان شی لونک» بود، به معنی حال و روزت چطور است؟
۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح کردند. کار سختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد. 
عراق نمی‌خواست تپه را از دست بدهد، اما بچه‌های گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا. چهار الی پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد.
اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کم‌کم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از ۴۰۰ نفر فقط ۱۸ نفر مانده بودند
آنقدر شهید زیاد شده بود، که می‌گفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمنده‌های ایرانی بیشتر شده است! 
گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی درعملیاتی سخت و طاقت فرسا به نام والفجر۲، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره‌ی دشمن مقاومت جانانه‌ای کرد.
در حالی که ۴ شب و ۳ روز در ۴۰ کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب عقب نشینی می‌دهد، او پشت بیسیم می‌گوید که قصه احد در تاریخ برای بار دیگر تکرار نخواهد شد و ما تنگه را ترک نمی‌کنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم می شناسند.
بعد از عملیات والفجر ۲ فرماندهان جنگ به محضر امام خمینی می‌روند. 
محسن رضایی و صیادشیرازی گزارشی از عملیات می‌دهند و به رشادت‌ و قابلیت مرتضی جاویدی و نیروهایش اشاره می‌کنند. 
امام خمینی با شنیدن سخنان صیاد از جا برمی‌خیزد و تمام قد می‌ایستد و شهید جاویدی را در بغل می‌گیرد. 
همه‌ نگاه‌ها به امام بود و لب‌هایی که بر پیشانی مرتضی می‌نشیند و مرتضی در حالی که اشک می‌ریخته است، شروع به بوسیدن دست و بازو وصورت امام می‌کند.
در یک عملیات شهید مرتضی، شهید حاج قاسم سلیمانی و نیروهایش که در محاصره نیروی عراقی بودند نجات می دهد از فرماندهی کل دستور می رسد که گردان حاج قاسم سلیمانی در حال اسارت و محاصره شدید نیروهای عراقی هستند و دستور می رسد نیروی زبده و شجاع گردان فجر به فرماندهی جوان فسایی شهید مرتضی جاویدی عملیات نجات را انجام دهد که در ناباوری گردان فجر حاج قاسم و نیروهایش را از اسارت و محاصره عراقی ها آزاد می کند که فرماندهان جبهه از این عمل گردان تکاور فجر مبهوت می شوند حاج قاسم سلیمانی همیشه از شهید مرتضی جاویدی یاد می کرد و خوش فکری و شجاعت او را می ستود. 
به عنوان حسن ختام از دستنوشته های شهید جاویدی برای شما مینویسم:
🌹(( نمیدانم من چکار کرده‌ام که شهید نمیشوم
شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج مجید ستوده را، 
وقتی باهم صحبت میکردیم می‌گفتیم اگر جنگ تمام شود ما زنده باشیم چکار کنیم؟ 
واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانواده های شهدا نگاه کرد...
واین جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم
خوشابه حال آنان که با شهادت رفتنند.))
🌷☘️🌸💐🌴🌹
«ادای احترام
شهید صیاد شیرازی به اشلو»
شهیدصیاد شیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را می‌گیرد.
 تا می‌رسد به شهر فسا
بعد روستای جلیان، همراهان صیاد می‌گویند از فاصله‌ ۵۰ متری مزار از ماشین پیاده می‌شود.
 لباسش را مرتب می‌کند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار می‌رود و آنجا دست راست را به گوشه‌ی کلاه نظامی می‌چسباند و فاتحه می‌خواند و هرچه بچه‌های سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او می‌خواهند ناهار را آنجا بماند، می‌گوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانی‌اش بوسه زد، به اینجا آمده‌ام و باید بروم. 

ویژه نامه شهید حاج اصغر لشنی، فاتح شاخ شمیران منتشر شد

  • ۱۲:۳۲
ویژه نامه شهید حاج اصغر لشنی، فاتح شاخ شمیران منتشر شد

شهید حاج اصغر لشنی ششم فروردین ۱۳۲۹، در شهرستان دورود به دنیا آمد. پدرش علی‌مراد  کشاورز بود و مادرش رقیه نام داشت. تا پایان دوره ابتدایی درس خواند. سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد و صاحب سه پسر و دو دختر شد. او در تاریخ بیست و دوم اردیبهشت سال 59 با ورود به نهاد نو پای سپاه پاسداران نام خویش را در جرگه سربازان و منتظران حقیقی حضرت ولی‌عصر (عج) ثبت و جاودانه کرد.

او در عملیات‌های سلیمانیه، حاج عمران، کربلای ۴ و کربلای پنج، اوراق زرین دیگری از تاریخ هشت سال دفاع مقدس را به خود و دیگر همرزمانش اختصاص می‌دهد. یک روز پس از عملیات فتح ۵ بر اثر تک دشمن مجروح شده و به بیمارستان انتقال می‌یابد بار دیگر به جبهه بازگشته و در آزادسازی ماووت با مسئولیت فرماندهی گردان محرم و معاونت محور عملیاتی لشگر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع) وارد عمل می‌شود.
در عملیات‌های بیت المقدس ۲، ۳، ۴ شرکت می‌جوید، در عملیات بیت المقدس ۴ که فتح شاخ شمیران را به دنبال داشت لقب فاتح شاخ شمیران را کسب کرد. از هیچ کوششی در جهت فتح و پیروزی جبهه حق فروگذار نمی‌کرد.
پاسدار و فرمانده گردان محرم بود. هفتم اردیبهشت ۱۳۶۷، در خرم آباد هنگام انجام مأموریت بر اثر سانحه رانندگی و واژگون شدن خودرو شهید شد. 
ویژه نامه این شهید گرانقدر برای مطالعه علاقمندان منتشر شد. نوید شاهد لرستان

برای مشاهده این ویژه نامه اینجا را کلیک کنید

شهید ناصر جام‌ شهریاری ، شهدای قم

  • ۱۹:۲۸

شهید ناصر جام‌ شهریاری - قم

زندگی نامه ی شهید ناصر جام شهریاری:

شهید ناصر جام شهریاری در دوم تیرماه سال ۱۳۳۸ در روستای «امامزاده اسماعیل» از توابع شهر مقدس قم متولد شد. در کانون خانواده ای معتقد و مذهبی تربیت یافت و دل و جانش با محبت اولیای خدا خو گرفت.

او در محیط معنوی روستا کنار پدرش آقاجان زندگی آمیخته به تلاش و سرشار از صفا داشت اما این دوران زود سپری شده و با وجود همۀ مشکلات برای ادامه تحصیل به شهر آمد. در این دوران بود که پدرش را از دست داد. او به دلیل فقر مادی نتوانست ادامۀ تحصیل دهد ولی با روح بلند و مقاوم، مشکلات زندگی را با تلاش و کوشش از میان برداشت.

دلاوران لرستان / سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی، فرمانده گردان عاشورا

  • ۱۱:۵۹

سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی - کوهدشت

قدم با وضو بگذار بر این دشت      به پاس حرمت خون های کوهدشت

 سردار شهید حمیدرضا ابراهیمی فرمانده گردان عاشورا تیپ۵۷ابوالفضل (ع)

فرزند : کریم

تاریخ ولادت: ۱۳۴۴/۷/۱  شمسی        

محل تولد: کوهدشت - روستای گنجینه ضرونی

تاریخ شهادت: ۱۳۶۷/۵/۳  سرپل ذهاب

شهادت: در عملیات مرصاد توسط منافقین کوردل

مزار: گلزار شهدای کوهدشت

زندگینامه شهید :

شهید بی سر جلال کاوند ، شهدای بروجرد

  • ۱۴:۱۲

https://defapress.ir/files/fa/news/1397/2/31/441251_336.jpg

شهید قرآنی : جلال کاوند

تاریخ تولد: 1332/1/1

محل تولد: بروجرد

تاریخ شهادت:1365/3/2

محل شهادت:حاج­ عمران

 مزار: گلزار شهدای شهرستان بروجرد

زندگینامه

 سال 1332، در بروجرد، به دنیا آمد. تحصیلاتش تا مقطع راهنمایی، در بروجرد سپری کرد. هنگام فراغت از تحصیل؛ به ویژه، در تعطیلات تابستانی، با کار و تلاش فراوان، مخارج شخصی و تحصیلی خود را به دست می ­آورد. از این راه، به خانوادۀ خود کمک می­کرد. باشور و شوق و نشاط و مهر و محبتی که داشت، به محیط گرم خانواده،  صفا و صمیمت بیشتری می ­بخشید. اشتیاق جلال، به فراگیری قرآن و حضور در مراسم مذهبی، او را بسیار متواضع و با اخلاص بار آورده بود.

جلال، درس و مدرسه را رها کرد و روانۀ تهران شد. در کارگاه خیاطی، مشغول به کار شد؛  اما روحیۀ او با سکون و سازش همراه نبود. در همان ایام به شناسایی افراد مذهبی دست زد. با آنها رابطه برقرار کرد؛ تا این­که قیام 15 خرداد، به رهبری حضرت امام خمینی(ره) آغاز شد. بعد از فاجعه 15 خرداد، جلال کاوند، با تفکرات حضرت امام خمینی(ره) آشنا گردید و از همان اوایل، به پیروی از خط و مشی امام پرداخت.

شهید سید مصطفی میرشاکی و خاطرات عملیات حاج عمران

  • ۱۳:۱۴

شهید سید مصطفی میرشاکی -الیگودرز

شهید سید مصطفی میر شاکی : فرمانده گردان ابوذر تیپ 57 ابوالفضل(ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

خاطرات برادر رزمنده حاج یحیی خورشیدوند:
گردان ویژه شهدا حزب الله که از زبده‌ترین افراد و نیروهای فرهنگی تشکیل شده بود، با تقدیم شهدایی گرانقدر از جمله فرماندة‌ آن شهید بزرگوار سید مصطفی میرشاکی در عملیات حاج عمران توانست از پیشروی دشمن و تسخیر قله‌های حاج عمران و تصرف شهر پیرانشهر توسط عراق جلوگیری به عمل آورد و باعث شگفتی فرماندهان نظامی رده بالای سپاه و سایر نیروها شود. تا جایی که افراد این گردان این همه توفیق را تا حد زیادی مرهون فرماندهی سید مصطفی می‌دانستند.

خاطره شهید سیدجواد میرشاکی از شهادت برادرش

شیر دلاور لرستان شهید سید مصطفی میرشاکی

  • ۱۲:۵۸

برادران شهید میرشاکی

شهید سیدمرتضی(مصطفی) میرشاکی 

تاریخ تولد: 1337/6/20  

محل تولد: الیگودرز

تاریخ شهادت:1365/2/30

محل شهادت:حاج­ عمران

روز بیستم شهریورماه، از خانه سیدمجتبی میرشاکی، صدای گریه نوزاد تازه متولد شده‌ای به گوش رسید، سید مجتبی اذان و اقامه را در گوشش خواند با همان صدایی که بارها قرآن را تلاوت کرده بود و برای اهل خانه آموزش قرائت داشت، از همان گلویی که جز نان حلال و زحمت و حاصل دست‌های پینه بسته، لقمه‌ای از آن رد نشده بود، اسم نوزاد را در گوشش زمزمه کرد؛ سید مصطفی .

شهید جوزی امیری -روستای بدرآباد خرم آباد

  • ۰۱:۱۵

شهید جوزی امیری _ روستای بدرآباد علیا خرم آباد

به گزارش خبرگزاری بین‌المللی قرآن(ایکنا) از لرستان، شهید جوزی امیری در فرازی از وصیت‌نامه خود می‌نویسد: شما باید حافظ ولایت فقیه باشید و امام و رهبرمان را همچون نگین انگشتری در میان نگه دارید. ملت ما الآن باید خود را بسازد تا فرد فرد این ملت یک مربی شوند و اول از خودمان شروع کنیم.

سردار شهید «جوزی امیری»، هجدهم مردادماه سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی «زبیدات» دوشادوش رزمندگان، دلاورمندانه جنگید و با نثارخون خود، به ندای ابراهیم زمان لبیک گفت، همان‌طوری که قبل از شهادتش گفته بود «شهادت لبیک گفتن به ابراهیم زمان است.»

به همین مناسبت، گذری کوتاه داریم بر زندگی سراسر حماسه این شیرمرد دیار لرستان.

کودکی و نوجوانی

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan