یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

روایت جنگ تن به تن جوان‌ترین شهید بروجرد ، شهید علی کماسی

  • ۰۱:۵۴

شهید علی کماسی- بروجرد

شهید علی کماسی

نام پدر : محمد

تاریخ تولد : 1351/07/01

محل تولد : بروجرد

تاریخ شهادت : 1367/03/28

محل شهادت : در ارتفاع قمیش عراق

عنوان : دانش آموز بسیجی

کد ایثارگری : ۶۷۱۶۵۳۶

روایت جنگ تن به تن جوان‌ترین شهید بروجرد

به گزارش ایسنا، جعفر کماسی از جانبازان دوران هشت سال دفاع مقدس و برادر شهید علی کماسی روایت می‌کند: برادرم علی متولد مهرماه سال ۵۱ بود. با آغاز جنگ تحمیلی او هم دوست داشت همچون سایر جوانان در جنگ علیه دشمن بعثی حضور داشته باشد اما به دلیل سن کم با حضورش در جبهه موافقت نمی‌کنند. در نهایت برای آنکه بتواند به جبهه بیاید شناسنامه‌اش را دست کاری می‌کند. علی کوچک‌ترین شهید دوران دفاع مقدس در بروجرد است.

شهید نوجوان که اصرار می‌کرد آر پی جی زن باشد . شهید محمدرضا مقدسی

  • ۰۱:۱۸

آرپی جی

شهید محمدرضا مقدسی

نام پدر: رحم خدا

تاریخ تولد: 2-6-1349 شمسی

محل تولد:  بروجرد 

تاریخ شهادت : 1-3-1365 شمسی

محل شهادت : حاج عمران

دلیل شهادت : اصابت تیر و ترکش دشمن بعثی 

مزار : گلزار بهشت شهدای شهرستان بروجرد 

نوید شاهد 

خاطرات سید غلامرضا موسوی زاده از رزمندگان گردان ثارالله از تک عراق به حاج عمران:

این خاطرات برای اولین بار در این وبلاگ انتشار پیدا می کند... به دلیل اینک این خاطرات در دهه 60 ضبط شده اند سرنوشتی از راوی در دست نبود ... ( راوی از جانبازان و رزمندگان بروجرد است و من از خواهرزاده اش ، آقای سید حجت الله موسوی زاده احوالش را پرسیدم. زمستان 1400)

سردار شهید حمید سوری ، شهدای کوهدشت

  • ۰۱:۱۲

شهید بسیجی علی اصغر عباسی ، شهدای ازنا

  • ۰۰:۰۱

شهید علی اصغر عباسی -ازنا

شهید علی اصغر عباسی

نام پدر: محمد

تاریخ تولد: 21-9-1349 شمسی

محل تولد: تهران 

تاریخ شهادت : 5-5-1367 شمسی

محل شهادت : اسلام آباد غرب

دلیل شهادت : اصابت گلوله منافقین ( شکنجه در اسارت منافقین)

مزار : گلزار شهدای ازنا - استان لرستان

به گزارش نوید شاهد لرستان شهید علی اصغر عباسی ، بیستم آذر 1349، در شهرستان تهران به دنیا آمد. محمد، کفاش بود و مادرش خان آقا خانه دار.  دانش آموز دوم متوسطه بود. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. در عملیات مرصاد شرکت کرد . در پنجم مرداد 1367، در اسلام آباد غرب توسط نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به اسارت درآمد و بر اثر شکنجه و اصابت گلوله آنها به شهادت رسید. مزار وی در شهرستان ازنا استان لرستان واقع است. 

دانشنامه شهدا

وصیت نامه شهید :  

زندگینامه سردار شهید علیمردان آزادبخت ، شهدای کوهدشت

  • ۱۹:۱۲

سردار شهید علیمردان آزادبخت

فرمانده گردان محبین تیپ 57ابوالفضل (ع)(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)

در اسفند ماه 1340 ، آنجا که جلوه بهار به تدریج نمایان می‌گردد،‌ در روستای سرآسیاب، واقع در 6 کیلومتری شهر کوهدشت،‌ در استان لرستان ودرخانواده‌ای مستضعف به دنیا آمد . کودکی را با احساس در خانواده‌ای گرم به پایان برد . تحصیلات ابتدایی راه موفقیت و زحمات زیادی که در کنار درس خواندن می کشید، به پایان برد.

خاطره ای از شهید علیمردان آزادبخت

  • ۱۲:۳۳

شهید حمیدرضا ابراهیمی و شهید علیمردان آزادبخت

 شهید علیمردان آزادبخت 

ترکش

نشسته بودیم جلوی سنگر، علی‌مردان گفت: «بهمن!‌ چای داری؟» بلند شدم و رفتم داخل سنگر. هنوز کمی از ظهر چای توی فلاسک بود. استکان‌ها را پر کردم که سوت خمپاره بلند شد و اطراف سنگر با سر خورد زمین. سینی چای از دستم افتاد و پرت شدم گوشه‌ای. موجی از خاک و خل هل خورد داخل سنگر. نمی‌توانستم جلویم را ببینم. بلند شدم و کورمال کورمال خودم را رساندم بیرون سنگر. توده‌ای از گرد و خاک اطراف را احاطه کرده بود. یاد علی مردان افتادم، صدایش زدم، جوابی نمی‌داد. هوار کشیدم.

- کجایی علی مردان؟

دو دستی زدم توی سرم و گفتم: «یا امام زمان، چی به سرش اومده؟»‌منتظر ماندم تا خاک و خل فرونشست. چند نفر از بچه‌ها دویدند طرفم.

- چی شده؟ برای کسی اتفاقی افتاده؟

- علی مردان نیست، همین‌ جا جلوی سنگر نشسته بود. قبل از این که خمپاره بترکه.

بچه‌ها اطراف را کاویدند. یکی از آنها فریاد زد: «اینجاس، توی این چاله». دویدم طرف چاله، خون از کتف و بازویش می‌جوشید. لکه‌های خون روی زمین را پوشانده بود. او را کشیدیم بیرون. با چفیه روی زخم‌هایش را بستم و گفتم: «بیهوش شده، باید زودتر ببریمش پست امداد تا انتقالش بدن پشت خط». نگاه گرداندم بین بچه‌ها و گفتم: «کی حاضره تا پست امداد بیاد؟». خسرو، سعید و فرهاد دست‌هایشان را گرفتند بالا. علی مردان را گذاشتیم روی برانکارد و چهار طرف آن را گرفتیم. بچه‌ها قدم تند کردند. خمپاره پشت خمپاره در دور و نزدیک خود را می‌کوبیدند زمین. رو به سعید گفت: «حتماً موج انفجار پرتش کرده توی چاله».

- عجیبه که فقط کتف و بازویش ترکش خورده.

- پس بیهوشی چی؟

- شاید موج انفجار اون رو کوبیده توی چاله.

عکسهای از سردار شهید علیمردان آزادبخت و دیگر همرزمان

  • ۱۲:۳۱

17

ایستاده زنده یاد سردار حاج حمید قبادی

نشسته از راست سرداران شهید حمیدرضا ابراهیمی و علی مردان آزادبخت

عکسهای از سردار شهید علیمردان آزادبخت ودیگر همرزمان

یادمان شهدای خمسه سادات کوثر - سه راهی کوشک خوزستان

  • ۰۱:۳۸

یادمان شهدای خمسه سادات

اول مرداد سال 67 در جاده اهواز - خرمشهر که عراقی ها آن جا را گرفته بودند با تیپ حضرت زهرا، از لشکر ده سید الشهدا درگیر می شوند و دامنه این درگیری به حدی شدید بوده که عبارت تن برابر تانک در این جا مصداق علنی پیدا می کند، آن هم در صبح روز عید قربان !

حدود 200 نفر از رزمنده ها در آن جا شهید می شوند اما سرانجام جاده را از دست دشمنان می گیرند .

اما یکی از موارد قابل تأمل در میان این 200 شهید عزیز، پنج شهیدی هستند که با عنوان «شهدای سادات خمسه کوثر» یاد می شوند که در کیلومتر 65 جاده اهواز - خرمشهر بنای یادبود پنج ضلعی به نام آنها ساخته شده است.

با نام های؛ سید علی رضا جوزی که فقط 14 سال سن داشت، سید داود طباطبایی ، سید صاحب محمدی که با فاصله ۵ روز در گیلان غرب به دست منافقین کور دل، برادر دیگرشان (سید مهدی) را به شهادت رساندند و سید مهدی موسوی و سید حسین حسینی که به گفته و شناسایی دوستان شان شناسایی شدند .

قضیه از این قرار است که آن روز در حدود ۲۸ رزمنده سوار بار کامیونی می شوند به قصد جاده اهواز - خرمشهر، که تیر مستقیم تانک بعثی ها که تا آن جا هم راه پیدا کرده بودند به وسط کامیون اصابت می کند و خیلی از بچه ها زخمی می شوند ولی فقط آن پنج سید شهید می شوند . هشت سال بعد یادمانی در همین محل (سه راهی کوشک) ساخته می شود که امروز زیارتگاه عاشقان و دلسوختگان است.

یکی از شهدای این یادمان سید صاحب محمدی است. از سیدصاحب تنها دو پا برگشت. پدرش می گوید: در دوران بچگی سیدصاحب، خیلی از اطرافیان به نیت جدش، نذر او می کردند؛ حتی چند مسیحی حاجت گرفته بودند. سیدصاحب هشت ساله بود که به زیارت امامزاده هاشم(ع) در شمال رفتیم. در زیارتگاه همین طوری به زبانم آمد و به صاحب گفتم: »مردم آن قدر برای تو نذر می کنند، آخر تو هم می شوی امامزاده صاحب در سه راهی«. این جمله را به شوخی گفتم اما اکنون صاحب، در سه راهی کوشک واسطه حوائج مردم شده است.

دعای پدر مستجاب شد...

شهید سید داوود طباطبایی ، شهدای ساوه

  • ۰۱:۱۶

شهید سید داوود طباطبایی ،

شهید سیدداوود طباطبایی

فرزند علی اکبر

متولد 1336/06/08

محل تولد : ساوه

تاریخ شهادت : 1367/05/01

محل شهادت : خوزستان- خرمشهر

دین : اسلام ، مذهب : شیعه

وضعیت تاهل : متاهل ، یک فرزند

تحصیلات : دیپلم

درجه : سرگرد

استان سکونت : تهران 

شهریور ۱۳۳۴، در ساوه چشم به جهان گشود. پدرش سیدعلی اکبر، خوار و بار فروش بود و مادرش، شکوه زمان نام داشت. تا پایان متوسطه در رشته علوم انسانی درس خواند و دیپلم گرفت. به عنوان پاسدار وارد کمیته انقلاب اسلامی شد. پلیس قضایی بود. سال۱۳۶۴ ازدواج کرد و صاحب یک پسر و یک دختر شد. به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. یکم مرداد ۱۳۶۷، با سمت تخریب چی و فرمانده دسته در کوشک بر اثر اصابت گلوله شهید شد. مزار او در بهشت زهرای تهران واقع است.

اطلاعات بیشتر در  شهدای ناجا

خاطرات همسر شهید

خواستگارهایم شهید می‌شدند ؟! همسر شهید سید داود طباطبایی

  • ۰۰:۵۵

یادمان شهدای خمسه سادات - خوزستان

یادمان شهدای خمسه سادات در خوزستان

«خواستگارهایم شهید می‌شدند»

ما غالباً عادت کرده‌ایم که معمولاً از خود شهدا صحبت کنیم و کمتر به همراه و همرزم آنها که همان همسرانشان بودند، توجه کنیم.

در گفت‌وگویی که با «اعظم تنها» همسر شهید سیدداود طباطبایی انجام دادیم، سعی کردیم علاوه بر معرفی همسر شهیدشان داوود طباطبایی، گذری هم به زندگی خود ایشان داشته باشیم.

شهید طباطبایی یکی از پنج شهید ساداتی است که در آخرین روزهای جنگ همگی در یک مکان به شهادت رسیدند و اکنون یادبود شهادت آنها در محل شهادتشان، به عنوان «شهدای خمسه سادات» مورد زیارت کاروان‌های راهیان نور قرار می‌گیرد.

متن زیر برگرفته از صحبت‌های همسر شهید طباطبایی است که با هم می‌خوانیم:

ماجرای ازدواج

فرمانده ای که امام خمینی (ره) پیشانیش را بوسید ! شهید مرتضی جاویدی

  • ۰۱:۰۵

شهید مرتضی جاویدی - فسا فارس

❤️شهید «مرتضی جاویدی» معروف به «اشلو» تنها فرماندهی که امام خمینی (ره) پیشانی‌اش را بوسید !
شهید «مرتضی جاویدی»
متولد :   1337              
محل تولد : روستای جلیان شهرستان فسا استان فارس
سال ازدواج :  1360                    
تعداد فرزندان :  دو دختر
آخرین عملیات : کربلای 5              
محل شهادت :شلمچه65/11/8
«مرتضی جاویدی» بین عراقی‌ها معروف شده بود به اشلو! 
از بس که خودش را به سنگرهایشان می‌رسانده و به عربی باهاشان صحبت می‌کرده و می‌گفته: 
«اشلونک؟» یعنی حالت چطوره؟! داخل کیفش یک دست لباس نظامی عراقی بود. پر از جای ترکش و خون خشک!
«این به چه درد تو می خورد، نجس است.»
گفت:
«من با این لباس، کارهای بزرگ انجام می‌دهم.»
عکسی را نشان داد که با لباس و کلاه عراقی در یک جیپ غنیمتی نشسته بود. 
تعریف می کرد:
«من با همین لباس چند بار به داخل عراقی‌ها رفتم و با آنها نان و ماست خوردم! با این جیپ هم با بچه‌ها در منطقه گشت می‌زنیم. این جیپ را هم از خودشان گرفتم!»
بعد که می‌رفته، می‌فهمیده‌اند از نیروهای ایرانی بوده و خودش را عراقی جا زده که از آن‌ها اطلاعات منطقه را بگیرد. 
از طرف ستاد فرماندهی جنگ عراق برای سرش جایزه گذاشته بودند.
آنها هر چند وقت یکبار در رادیوشان بلوف می‌زدند که «اشلو» را کشته‌ایم. اشلو مخفف «ان شی لونک» بود، به معنی حال و روزت چطور است؟
۴۰۰ نفر بودند که تپه «بردزرد» را فتح کردند. کار سختی نبود، اسیر هم گرفتند اما سختی کار تازه بعد از مستقر شدن گردان فجر روی تپه شروع شد. 
عراق نمی‌خواست تپه را از دست بدهد، اما بچه‌های گردان فجر مقاومت کردند، آن هم بدون آب و غذا. چهار الی پنج روز مقاومت کردند تا نیروی کمکی رسید و تپه حفظ شد.
اما دیگر خبری از گردان فجر نبود؛ گردان شده بود گروهان و کم‌کم گروهان هم شده بود دسته؛ آخر از ۴۰۰ نفر فقط ۱۸ نفر مانده بودند
آنقدر شهید زیاد شده بود، که می‌گفتند تعداد اسرای عراقی از تعداد رزمنده‌های ایرانی بیشتر شده است! 
گردان رفته بود و دسته برگشته بود، بله باورش سخته اما مرتضی جاویدی درعملیاتی سخت و طاقت فرسا به نام والفجر۲، در منطقه عملیاتی حاج عمران، به همراه نیروهایش در محاصره‌ی دشمن مقاومت جانانه‌ای کرد.
در حالی که ۴ شب و ۳ روز در ۴۰ کیلومتری خاک عراق با دشمن درگیر بودند، وقتی فرمانده وقت سپاه به او اجازه عقب عقب نشینی می‌دهد، او پشت بیسیم می‌گوید که قصه احد در تاریخ برای بار دیگر تکرار نخواهد شد و ما تنگه را ترک نمی‌کنیم، به همین علت او را به عنوان سردار احد هم می شناسند.
بعد از عملیات والفجر ۲ فرماندهان جنگ به محضر امام خمینی می‌روند. 
محسن رضایی و صیادشیرازی گزارشی از عملیات می‌دهند و به رشادت‌ و قابلیت مرتضی جاویدی و نیروهایش اشاره می‌کنند. 
امام خمینی با شنیدن سخنان صیاد از جا برمی‌خیزد و تمام قد می‌ایستد و شهید جاویدی را در بغل می‌گیرد. 
همه‌ نگاه‌ها به امام بود و لب‌هایی که بر پیشانی مرتضی می‌نشیند و مرتضی در حالی که اشک می‌ریخته است، شروع به بوسیدن دست و بازو وصورت امام می‌کند.
در یک عملیات شهید مرتضی، شهید حاج قاسم سلیمانی و نیروهایش که در محاصره نیروی عراقی بودند نجات می دهد از فرماندهی کل دستور می رسد که گردان حاج قاسم سلیمانی در حال اسارت و محاصره شدید نیروهای عراقی هستند و دستور می رسد نیروی زبده و شجاع گردان فجر به فرماندهی جوان فسایی شهید مرتضی جاویدی عملیات نجات را انجام دهد که در ناباوری گردان فجر حاج قاسم و نیروهایش را از اسارت و محاصره عراقی ها آزاد می کند که فرماندهان جبهه از این عمل گردان تکاور فجر مبهوت می شوند حاج قاسم سلیمانی همیشه از شهید مرتضی جاویدی یاد می کرد و خوش فکری و شجاعت او را می ستود. 
به عنوان حسن ختام از دستنوشته های شهید جاویدی برای شما مینویسم:
🌹(( نمیدانم من چکار کرده‌ام که شهید نمیشوم
شاید قلبم سیاه است. خدا رحمت کند حاج مجید ستوده را، 
وقتی باهم صحبت میکردیم می‌گفتیم اگر جنگ تمام شود ما زنده باشیم چکار کنیم؟ 
واقعا نمی شود زندگی کرد و به صورت خانواده های شهدا نگاه کرد...
واین جاست که ما و جاماندگان از قافله نور باید بگوییم
خوشابه حال آنان که با شهادت رفتنند.))
🌷☘️🌸💐🌴🌹
«ادای احترام
شهید صیاد شیرازی به اشلو»
شهیدصیاد شیرازی در یکی از سفرهایش به شیراز، سراغ مزار مرتضی را می‌گیرد.
 تا می‌رسد به شهر فسا
بعد روستای جلیان، همراهان صیاد می‌گویند از فاصله‌ ۵۰ متری مزار از ماشین پیاده می‌شود.
 لباسش را مرتب می‌کند و با احترام کامل نظامی با قدم آهسته به سمت مزار می‌رود و آنجا دست راست را به گوشه‌ی کلاه نظامی می‌چسباند و فاتحه می‌خواند و هرچه بچه‌های سپاه فسا که از حضورش خبردار شده بودند از او می‌خواهند ناهار را آنجا بماند، می‌گوید من در ماموریتم و فقط به احترام مردی که امام به پیشانی‌اش بوسه زد، به اینجا آمده‌ام و باید بروم. 

آرمان شهید- سروده ای از شهید کاظم بیگلی

  • ۲۳:۰۴

شهید کاظم بیگلی -زنجان -شاعر

آرمان شهید

باید از فیض شهادت دین حق احیا کنم

جان خود تقدیم راه خالق یکتا کنم

باید از جان بگذرم در راه استقلال دین

می روم تا به جهادم عالمی شیدا کنم

گر شهادت آرمان ماست از مردن چه باک

می روم تا در بهشت قدسیان مأویٰ کنم

می ستیزم با هر آن کس دشمنی با حق کند

گرچه باشد یار من از یاریش امحا کنم

از تهاجم انقلاب ما گره ها خورده است

می روم تا آن گره را با جهادم وا کنم

دشمن کافر نخواهد گشت سد راه من

می روم کفار را با خون خود رسوا کنم

سیر هرگز ناشدم از زندگانی لاجرم

از برای حفظ دین باید که خون اهدا کنم

می روم مادر دل خود را مرنجان از فراق

گر کُشم یا کشته گردم با خدا سودا کنم

می روم تا جان خود سازم فدای رهبرم

جان رهبر این سخن با خون خود امضا کنم

گر نه ای صدیق باور می کنی این ایده ام

حاضرم گفتار خود را با عمل امضا کنم

خط شکن ها -حفظ آثار دفاع مقدس زنجان 

اینجا

شهید کاظم بیگلی -زنجان -شاعر

مشخصات شهید کاظم بیگلی 

دوم آذر ۱۳۳۲‏، در شهرستان زنجان ‏به دنیا آمد. پدرش علی اکبر، کارگر شهرداری بود و مادرش سکینه نام داشت. تا چهارم متوسطه درس خواند. سال ۱۳۵۳ ‏ازدواج کرد و صاحب چهار پسر شد. به عنوان ستوانیار سوم ارتش در جبهه حضور یافت. هفتم مرداد ۱۳۶۵، در محور اهواز- خرمشهر بر اثر اصابت ترکش به شهادت رسید. پیکرش را در مزار پایین زادگاهش به خاک سپردند.

خط شکن ها -زنجان 

بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan