یاد شهیدان 🌹

شهدا را فراموش نکنیم

جبهه همانند حجله دامادی برای او بود؛ بسیجی شهید «بایرام درستی»

  • ۲۳:۵۴

شهید بایرام درستی - خوی

زندگینامه

به هنگام اعزام به جبهه، آنچنان خوشحال و سرحال بود گویی لحظه به لحظه به بهشت برین نزدیک می شود و انگار به حجله دامادی عزیمت می نماید و شعار کربلا، کربلا ما داریم می آییم بر زبانش جاری بود.

نوید شاهد آذربایجان غربی: رزمنده دلاور «بایرام درستی»، سال 45 در روستای قوروق ، مهد مجاهدان ارومیه متولد شد. بعداز طی دوران کودکی وارد دبستان شد و مقاطع تحصیلی را یکی پس از دیگری پشت سر گذاشت و تا کلاس چهارم نظری مشغول شد. با شروع جنگ تحمیلی شهید همیشه هوای جبهه در سر داشت تا اینکه قلب بزرگش دوام نیاورد و در کلاس چهارم نظری به جبهه اعزام و به عنوان بسیجی در جنوب کشور و در لشگر همیشه پیروز عاشورا خدمت می نماید تا اینکه روز موعود فرا می رسد و عملیاتی از طرف فرمانده ان طرح ریزی می شود که شهید بیستم دی ماه سال 65 در مصاف با مزدوران بعثی به شهادت می رسد.

می‌نویسم تا آیندگان بدانند فرمانده جبهه کیست...

  • ۱۳:۲۹

خبرگزاری فارس: می‌نویسم تا آیندگان بدانند فرمانده جبهه کیست

می‌نویسم تا آیندگان بدانند فرمانده جبهه کیست...

گفتم آقاجان تو که هستی که من تو را نمی‌شناسم؛ از فرماندهان ما هستی؟ پس من چرا تو را نمی‌شناسم؛ وی به آرامی گفت: من کسی هستم که قبل از حمله، تو با گریه مرا صدا می‌کردی که ما را در این حمله یاری کن!

به گزارش گروه حماسه و مقاومت فارس (باشگاه توانا)، مطلبی که در ادامه خواهید خواند، روایتی زیبا از کرامات یک شهید است؛ شهیدی گمنام مانند هزاران فرزند گمنام حضرت روح‌الله که شاید تا امروز کسی نامی از او نشنیده باشد؛ او که در کربلای خیبر آسمانی شد، در دوران حضورش در جبهه خاطرات روزانه‌اش را ثبت می‌کرد به امید اینکه برای آیندگان بماند. او در یکی از خاطراتش ماجرای دیدارش با امام عصر (عج) را بعد از مجروحیت‌ روایت کرده است که معصومه سپهری نویسنده کتاب «نورالدین پسر ایران» آن را در وبلاگش منتشر کرده است:

****

بازدید امام حسین (ع) و فرزندش علی اکبر (ع) از گردان حضرت علی اکبر(ع) / شهید بایرامعلی ورمزیاری +فیلم

  • ۱۲:۲۰

این #کلیپ را حتما ببینید

پای صحبت مادر شهید بایرامعلی ورمزیاری و همرزمانش

قبل از عملیات والفجر4 یکی از شبها در کاسه گران بدیدن فرمانده گردان علی اکبر ، سردار شهید بایرامعلی ورمزیاری رفتم ، آقا مهدی (باکری ، فرماند شهید لشگر 31 عاشورا) به بنده توصیه کرده بودند شبها فرصت کردی به بچه ها در گردانها سری بزن ،  بچه ها عوالمی دارند که قابل وصف نیست ، نالة حزین کسانی که در دل شب زیرچتر آسمان پر ستاره به  بارگاه ربوبی وصل میشوند به دیده دل دیدنی است. ورمزیاری تا مرا دید و احوالپرسی  کردیم ، از احوال بچه های گردان و حال آنان را در پیروی از علی اکبر(ع) گفت و فرمودند: دیشب در عالم رویا امام حسین علیه السلام را دیدم که دست فرزندش علی اکبر(ع) را گرفته و دور و بر چادر های گردان علی اکبر میگردد ، ورمزیاری از امام خواسته بودند که آقا شما کی هستید؟. امام فرموده بودند: من حسین بن علی هستم و این جوان: فرزندم علی اکبر است و امشب برای زیارت بچه های گردان آمده ایم. ورمزیاری این سخنان را با حالی بیان میکردند که حال عجیبی داشتند و خود و بچه ها را برای عشق بازی در راه امام حسین آماده میکردند. صل الله علیک یا اباعبدالله.

 راوی و نویسنده : حاج جواد صبور نماینده سابق اردبیل

شهید ابراهیم مرادی - شهدای شاهین دژ

  • ۰۰:۰۹

شهید ابراهیم مرادی - شاهین دژ ارومیه

شهید ابراهیم مرادی

کد ایثارگری: 6012214

نام پدر: عباسعلی

محل تولد: استان آذربایجان غربی ، شهرستان شاهین دژ ،

تاریخ تولد: 1332/02/01

شغل: دولتی

تحصیلات: کاردانی

تاریخ شهادت: 1360/08/14

محل شهادت: بوکان - روستای ساری قمیش 

مزار : گلزار شهدای شاهین دژ - استان آذربایجان غربی 

سامانه ملی شهدا

شهید عزیز شاهی شخصی - شهدای ارومیه

  • ۲۳:۴۱

شهید عزیز شاهی شخصی

نام: عزیز

نام خانوادگی: شاهی شخصی

نام پدر: حسن

تاریخ تولد: 1345/07/10

محل تولد: قابان کندی- شاهین دژ

سن: ۲۲ سال

وضعیت تاهل: مجرد

سمت: سرباز ارتش 

تاریخ شهادت: 1367/04/04

محل شهادت: کوشک 

۱۱ سال مفقودالاثر 

تاریخ تشییع و خاکسپاری : ۱۳۸۳/۰۶/۲۰

مختصری از زندگی شهید

شهید «عزیز شاهی شخصی» در سال 1345/07/10 در قابان کندی- شاهین دژ دیده به جهان گشود و در تاریخ 1367/04/04 در کوشک به فیض شهادت نائل شد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

شهدای ارومیه

سایت شهدای ارتش

شهید علی نصیرزاده ، شهدای سلماس

  • ۰۰:۰۴

شهید علی نصیرزاده - سلماس

شهید علی نصیرزاده 

نام پدر: محمد باقر 

محل تولد: سلماس

تاریخ تولد1341/03/04

تاریخ شهادت1365/02/24

محل شهادت : حاج عمران

مزار: گلزار شهدای سلماس ، استان آذربایجان غربی

سن هنگام شهادت23 سال

زندگینامه شهید علی نصیرزاده

شهادت آخرین و برترین معراج انسانیت است/ شهید محمود قلندری

  • ۰۳:۲۷
شهید محمود قلندری- نقده
سالروز شهادت فرمانده گردان قائم درحاج عمران

شهادت آخرین و برترین معراج انسانیت است/ شهید محمود قلندری

زندگینامه
تنها دو روز بود که برای استراحت به نقده آمده بود اما با مشاهده شرارت های دشمن بعثی در منطقه حاج عمران تاب نیاورد و با عجله به همراه یک گردان از نقده به منطقه حاج عمران عزیمت نمود و با حضور دیگر دلاوران طرح لبیک شهرستان نقده شروع به نبرد با دشمن کرد.
نوید شاهد آذربایجان غربی: سردار رشید اسلام شهید محمود قلندری متولد سال 1340، که همزمان با اخذ مدرک دیپلم، جهت پیروزی انقلاب بسیار فعال بود، به طوری که منزل ایشان به عنوان یک پایگاه و محل حرکت و تجمع جوانان انقلابی بود. بعد از انقلاب حین تحصیل در دانشگاه در بسیج سپاه ثبت نام نموده و در جبهه ها  شرکتی فعال داشت. تا اینکه در صبحگاه یکم خرداد ماه سال 1365 در حاج عمران تا اذان صبح نبرد کرده و حماسه ها آفرید و بالاخره در چنین روزی، روز دوازدهم رمضان به سوی پروردگارش پر کشید.

سرتیپ خلبان شهید محمدرضا آذرفر - شهدای نیروی هوایی

  • ۱۱:۵۶

شهید خلبان محمدرضا آذرفر

امیر سرلشکر خلبان شهید محمدرضا آذرفر یکی از خلبانان شهید نیروی هوایی ارتش است که دوم دی ماه سال ۱۳۳۲ در شهرستان مهاباد از توابع استان آذربایجان غربی چشم به جهان گشود. همچون بیشتر همشهری هایش دوره‌های تحصیلی ابتدایی تا دیپلم را در زادگاهش طی کرد و با موفقیت دیپلم خود را دریافت کرد. محمدرضا به پرواز علاقه بسیاری داشت  و همیشه بدنبال این بود که بتواند خلبان شود. اما زندگی قرار بود تقدیر دلخواهش را برای او رقم بزند و او را به آرزویش برساند.

این آرزو در سال ۱۳۵۲ به حقیقت تبدیل شد و او در این سال توانست با قبولی در آزمون ورودی دانشکده خلبانی نیروی هوایی ارتش در این نیرو استخدام شود. نیروی هوایی ارتش که از چند سال قبل یعنی اواخر دهه ۴۰ شمسی توانسته بود هواپیما‌های جدید جنگنده را خریداری کند در آن سال‌ها بدنبال این بود تا تعدادی خلبانان بسیاری در این نیرو جذب شود. محمدرضا یکی از همین جوانان با انگیزه بود که دوست داشتند تا خلبان شوند.  

زندگی نامه سرلشگر شهید علی بهاروند ، شهدای خرم آباد

  • ۱۳:۱۲

زندگی نامه سرلشگر شهید علی بهاروند

شهید علی خان بهاروند فرزند ارشد حاج سردار بهاروند در سال 1314 در روستای چنارخیری از توابع خرم آباد لرستان دیده به جهان گشود. پس از گذراندن دوره دبیرستان و اخذ دیپلم در رشته ادبیات وارد دانشکده افسری شد. در سال 1352 موفق به کسب نمره برتر در دوره عالی نظامی گردید. پس از انقلاب و با وقوع آشوب در مناطق آذربایجان و کردستان و به دنبال آن وقوع جنگ تحمیلی به عنوان یک سرباز جان برکف از سوی لشکر 64 ارومیه در سمت فرماندهی پادگان مهاباد، به دفاع از میهن عزیز همت گمارد. ایشان علیرغم جدیت و سخت کوشی در کار نظامی از روحی بسیار لطیف برخوردار بود که هم در برخورد با همقطاران و هم در ارتباط دائمی و نزدیک با اقوام و خویشان مشهود بود.
از ایشان دفتری به یادگار مانده که در لحظات کوتاه فراغت خود فرازهایی از نهج البلاغه را به عنوان یادگار معرفت برای کوچکترین فرزند خود یادداشت نموده، گویا از اینکه فرصتی برای انتقال این معارف به فرزند کوچک خود نخواهد داشت، آگاهی داشته است. از ایشان سه فرزند (یک دختر و دو پسر) به جای مانده است که هر سه در عرصه های مختلف در خدمت به کشور، فعال هستند.
شهید در تاریخ شانزدهم بهمن ماه 1359 هنگام بازگشت از ماموریت جنگی در اثر سقوط هلیکوپتر حامل ایشان در دریاچه ارومیه، به همراه جمعی از همرزمان خود به درجه رفیع شهادت نائل گردید. مزار این شهید عالی قدر به درخواست همسر ایشان در شهر ارومیه در استان آذربایجان غربی است. روحش شاد و قرین رحمت الهی.

راوی: فرشاد بهاروند فرزند شهید

منبع: سایت فرهنگی اجتماعی تژگاه

خاطرات زندگی شهید مهدی باکری از زبان همسرش

  • ۲۳:۴۵

سردار شهید مهدی باکری

یک روز مهدی آمد و گفت شب میهمان داریم، جلسه با بچه‌های لشکر در خانه ماست، جگر خریده بود و گفت درست کن. گفتم نان نداریم و من هم نمی‌توانم بروم در صف نانوایی بایستم، شب زود بیا و نان بخر. طبق معمول آنقدر دیر آمد که همه‌جا بسته بود. زنگ زد لشکر بچه‌ها نان آوردند. تا برای شام من خواستم مقداری از آن را بخورم، کشید عقب و گفت تو حق نداری از این نان‌ها بخوری، مردم اینها را برای رزمنده‌ها فرستادند، به شوخی گفتم ای‌بابا من هم زن رزمنده هستم، خندید و گفت نه نباید بخوری. آخر سر ، من تکه نان‌هایی که ته سفره باقی مانده بود خوردم.  یک بار دیگر خودکاری از جیبش روی زمین افتاد، برداشتم تا اسم چند سبزی را بنویسم که موقع برگشت از دزفول از کنار جاده بخرم. یک‌دفعه سرم داد زد و گفت با آن ننویس، مال بیت‌المال است، گفتم اما فقط اسم چند تا سبزی را می‌خواهم بنویسم، گفت نه نمی‌خواهد بنویسی.

خاطرات بیشتر در اینجا

وصیتنامه خصوصی شهید مهدی باکری برای همسرش

  • ۲۳:۴۱

شهید مهدی باکری و همسرش

 وصیت نامه شهید باکری دو بخش دارد که بخش اول آن بارها در فضاهای مجازی منتشر شده اما بخش دوم این دستنوشته خطاب به صفیه مدرس همسر شهید است که وی در چند سطر خواسته‌هایش را از همسرش بیان می‌کند.  به گزارش گروه رسانه های خبرگزاری تسنیم، شهید مهدی باکری فرمانده لشکر عاشورای تبریز بود که در 25 اسفند سال 62 در عملیات بدر جزیره مجنون به شهادت رسید و پیکرش برای همیشه در آنجا ماند.  وی همچنین برادر علی باکری از شهدای انقلاب بود، علی از اعضای مذهبی و اولیه مجاهدین خلق محسوب می‌شد که با مدرک مهندسی شیمی از دانشگاه شریف فارغ‌التحصیل شد و توسط ساواک به شهادت رسید. بعد از آقا مهدی، برادر کوچکترش حمید نیز در جنگ یکسال پیش از شهادت او شهید شد. 

وصیت نامه این شهید دو بخش دارد که بخش اول آن بارها در فضاهای مجازی منتشر شده اما بخش دوم این دستنوشته خطاب به خانم «صفیه مدرس» همسر شهید است که شهید باکری در چند سطر خواسته‌هایش را از وی بیان می‌کند. این بخش برای اولین بار منتشر می‌شود که در ادامه مطلب خواهید خواند: 

بخش اول: 

وصیت نامه بنده گنهکار مهدی باکری 

یا الله یا محمد (ص) یا علی(ع) یا فاطمه زهرا (س) یا حسن(ع) یاحسین(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا جعفر(ع) یا موسی(ع) یا علی(ع) یا محمد(ع) یا علی(ع) یا حسن(ع) یا حجة (عج)

یا روح الله و شما ای پیروان صادق یا شهیدان 

خدایا چگونه وصیتنامه بنویسم در حالی که سراپا گناه و معصیت و نافرمانی‌ام. گرچه از رحمت و بخشش تو ناامید نیستم ولی ترسم از این است که نیامرزیده از دنیا بروم. می‌ترسم رفتنم خالص نباشد و پذیرفته درگاهت نشوم. یا رب العفو، خدایا نمیرم در حالی از ما راضی نباشی. ای وای که سیه روز خواهم بود.خدایا چقدر دوست داشتنی و پرستیدنی هستی! هیهات که نفهمیدم. یا اباعبدالله شفاعت! آه چقدر لذتبخش است انسان آماده باشد برای دیدار ربش، و چه کنم که تهیدستم،خدایا تو قبولم کن. 

سلام بر روح خدا، نجات دهنده ما از عصر حاضر، عصر ظلم وستم، عصر کفر و الحاد،‌عصر مظلومیت اسلام وپیروان واقعی اش. عزیزانم شبانه روز باید شکرگزار خدا باشیم که سرباز راستین صادق این نعمت شویم و باید خطر وسوسه‌های درونی و دنیافریبی را شناخته و بر حذر باشیم که صدق نیت و خلوص در عمل ،تنها چاره ساز است.  ای عاشقان اباعبدالله، بایستی شهادت را در آغوش گرفت،گونه‌ها بایستی از شوقش سرخ شود و ضربان قلب تندتر بزند. بایستی محتوای فرامین امام را درک و عمل کنیم تا بلکه قدری از تکلیف خود را در شکر گزاری بجا آورده باشیم.  وصیت به مادرم و خواهران و برادرانم و اهل فامیل: بدانید اسلام تنها راه نجات و سعادت ماست،همیشه به یاد خدا باشید و فرامین خدا را عمل کنید،‌پشتیبان و از ته قلب مقلد امام باشید.

اهمیّت زیاد به دعاها و مجالس یاد اباعبدالله و شهدا بدهید که راه سعادت و توشه آخرت است. همواره تربیت حسینی و زینبی بیابید و رسالت آنها را رسالت خود بدانید و فرزندان خود را نیز همانگونه تربیت کنید تا سربازانی با ایمان و عاشق شهادت و علمدارانی صالح وارث حضرت ابوالفضل برای اسلام به بار آیند.

از همه کسانی که از من رنجیده‌اند و حقی بر گردن من دارند طلب بخشش دارم و امید دارم خداوند مرا با گناهان بسیار بیامرزد. 

خدایا مرا پاکیزه بپذیر. 

مهدی باکری 

بخش دوم: 

خصوصی برای همسرم 

صفیه بایستی انشاءالله مرا ببخشی من نتوانستم همسر خوبی برایت باشم ولی تو خودت میدانی که من دنبال چه کار بودم و وقت من در چه راه می‌گذشت و قلبت قوی باشد برای خدا. سرنوشت ما دست خداست فقط باید در راهش بود، که چه پیش بیاید از اوست. امیدوارم در همه حال در طلب جلب رضایتش باشی و خود را به او سپرده و شکرگزار دائمی اش باش. 

التماس دعا دارم 

مهدی

شادی روح این شهید عزیز صلوات 🌺

زندگینامه شهید محمد صادق وند ، شهدای ارومیه

  • ۲۲:۰۴

شهید محمد صادقوند

زندگینامه شهید محمد صادق وند

شهید محمد صادق وند در دوم خرداد سال 1332 در یک خانواده متوسط در شهر ارومیه به دنیا آمد. در دوران کودکی پدر بزرگوارش را از دست داد. محمد چون فرزند بزرگ خانواده بود سرپرستی برادر و خواهر کوچکترش را بر عهده گرفت. سردی و گرمی روزگار از او مردی خود اتکا با توانائی های خاص به وجود آورده بود و شخصیت مستقل و مهربان ایشان را در بین دوستان و آشنایان محبوب تر ساخته بود. او در خانواده فرزند صالحی بود و از نظر عمل به واجبات دینی و اصول اخلاقی زبانزد خاص و عام بود. او همیشه به فکر مستضعفان بود و تا حد امکان به آنها یاری می رساند.

با وجود اینکه مسئولیت سنگین خانواده را بر عهده داشت و برای امرار معاش خانواده تلاش می کرد در کنار آن به فعالیتهای ورزشی نیز می پرداخت و علاقه خاصی به رشته های وزنه برداری و کشتی داشت و در این رشته ها مقامهای کشوری کسب کرده بود. در سال 1352 وارد ارتش شدند و بعد از انقلاب با توجه به علاقه فراوانش به نظام مردمی جمهوری اسلامی از اوایل انقلاب در جنگهای چریکی کردستان شرکت داشتند که حاصل آن دو بار مجروحیت در این مقاطع بوده است.

در جنگ تحمیلی عراق علیه ایران با وجود مجروحیت عازم جبهه های جنوب کشور شد و در عملیات فتح المبین در دوم فروردین ماه سال 1361 در محل پل کرخه بر اثر اصابت ترکش نارنجک به شهادت رسید. دوستان ایشان بعدها خاطره شهادت ایشان را اینگونه توصیف کرده اند.

شهید بزرگوار در عملیات فتح المبین بعد از فتح خاکریز اولین فتح دومین خاکریز دشمن بر اثر اصابت نارنجک دچار خونریزی شدیدی می شود همرزمان خواسته اند که ایشان را به پشت جبهه منتقل سازند ولی این شهید عالی قدر با این اظهار که ادامه عملیات از هر چیزی واجب تر است با انتقال خود موافقت نکرده و بعد از پایان عملیات به دلیل شدت جراحات حین انتقال به پشت جبهه در هلی کوپتر جان به جان آفرین تسلیم نموده است.

از این شهید بزرگوار یک فرزند به یادگار مانده است که هم اکنون با مادرش زندگی می کند آرامگاه این شهید در محل ولادتش در شهر ارومیه در باغ رضوان می باشد. روحش شاد و راهش پر رهرو باد.

۱ ۲
بسم رب الشهدا

برای معرفی شهدا

و زنده نگهداشتن یاد شهدا

و ادامه راه آنان

« شهید بلاگ »

یاد شهدا را فراموش نکنیم تا راه شهدا را گم نکنیم.
پیوندها
موضوعات
Designed By Erfan Powered by Bayan