- سه شنبه ۲۶ ارديبهشت ۰۲
- ۲۳:۵۸
شهید محمود یاسین
نام پدر: محمدزمان
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: 1340/06/05
تحصیلات: دیپلم
تاریخ شهادت: 1360/06/27
محل شهادت: سوسنگرد
خاطرات رزم و شهادت در خاطرات شهید ناصر ایمانی
شهدا را فراموش نکنیم
شهید محمود یاسین
نام پدر: محمدزمان
محل تولد: تهران
تاریخ تولد: 1340/06/05
تحصیلات: دیپلم
تاریخ شهادت: 1360/06/27
محل شهادت: سوسنگرد
خاطرات رزم و شهادت در خاطرات شهید ناصر ایمانی
آواز غم با شفقی که بخون نشست
این داستان حقیقی است تلخ و ناگوار از چگونگی شهادت دو مبارز راستین جبهه های جنگ دهلاویه از گروه ابوالفضل (شهید دیده ور) .
داستانی از آواز سوزناک غم و شفق سپیدی که بخون نشست داستانی از غروبی خونین سنگری خونین ، پیکری خونین و بالاخره داستانی از چگونگی شهادت بهمن شجاعی معروف به بهمن شیر در خاکریز دهلاویه و عملیات ایذائی شهید محراب که در آن رحمن رضازاده ، قهرمان جنگهای از هویزه تا حمله مذکور شهید می شود. ابتدا از بهمن می گویم :
بهمن شجاعی فرزند محمد شجاعی ، جوانی بود که در سال 1337 در کوره خانه های جنوب شهر کازرون در خانواده ای فقیر بدنیا آمد . وی اولین فرزند خانواده اش بود . در دامان پدر و مادر بزرگ شد پدرش کشاورزی ساده بود که روزگار را در صحراها گذرانده بود . از همان کودکی به شغل پدرش آشنا شد . بهمن بی اندازه به صحرا دل بسته بود ، روز و شب بدنبال پدر در مزرعه کار میکرد بعد از اینکه بحد تکلیف رسید بی اندازه به اصول و احکام اسلام پایبند بود . دائم حساب دارائی اش را می کرد و بی امان خمس و دیگر وجوهات واجبه را می پرداخت . در سالهای رژیم شاه با نماینده فعلی امام در کازرون تماس گرفت و بعد از پرداخت وجوهات تقاضای رساله امام می کند که بعد از چندی رساله را با آرم دیگری برایش می فرستند . در لحظات شروع انقلاب مبارزه را هرچه بیشتر ادامه داد . با تشکیل بسیج مستضعفین در آن شرکت کرد . و شبها در بسیج نگهبانی میداد و روزها هم در صحرا کار میکرد کمتر به شهر می آمد هرگز احساس خستگی نمی کرد با شروع جنگ تحمیلی عراق بلافاصله به جبهه نورد اعزام شد و بعد از مدتی به سوسنگرد . در تمامی عملیاتی که در سوسنگرد انجام شد . شرکت مستقیم داشت از ابتدا تیربارچی بود در عملیات المهدی در غرب سوسنگرد بفرماندهی شهید دیده ور و بعد در عملیات 31/2/60 عملیات علی بن ابیطالب که در آن غرب سوسنگرد آزاد شد . در هر سه عملیات تیربارچی بود . در عملیات آزادی بردیه و احمر و دهلاویه تماما تیربارچی بود . حمل تیربار برایش چنان عادی شده بود که کوچکترین ضعف هم بخود راه نمی داد . در عملیات شهید چمران ( کرخه نور) آرپی جی زن بود . بهمن خصوصیات مبارزان صدراسلام را دارا بود . از کمی سپاه اسلام واهمه ای نداشت . از کمبود سلاح هرگز بخود ترسی راه نمیداد . دریای خروشان ایمانش کرانه ای نداشت و امواج سهمگین اندیشه خدائیش هرگز به ساحل غم برخورد نمی کرد از بیکاری رنج میبرد از اینکه سواد نداشت از درون می سوخت صدای رسایش همیشه خوش آواز بود . دائم سرودهای غم انگیز می خواند بیشتر دعاها را از حفظ داشت ، با اینکه هرگز مدرسه نرفته بود اوقات بیکاریرا به ذکر خدا میگذارد بیشتر شبها تا صبح نگهبانی میداد و دلیری و بی با کیش همه را متوجه میکرد و براساس همین به او لقب شیر داده بودند .
شهید هوشنگ کاکاوند
خرم آباد
در خیابان امام خمینی (ره) خرم آباد نرسیده به میدان شهدا کوچه ای است که به نام شهید هوشنگ کاکاوند مزین است.
ولی هر چه در بانکهای اطلاعاتی شهدا جستجو کردم مشخصات یا عکس یا خاطره ای از ایشان پیدا نکردم . اگر کسی اطلاعاتی از این شهید عزیز دارد در همین وبلاگ به ما اطلاع دهد.
البته یک خیابان هم در میدان امام ره هست که بنام شهید کاکاوند .
نام: دیانا
نام خانوادگی: کاکاوندی
نام پدر: حبیب الله
محل تولد: خرم آباد
تاریخ تولد:1348/5/22
محل شهادت::خرم آباد لرستان
تاریخ شهادت:1365/10/23
علت شهادت: بمباران شهر خرم آباد توسط هواپیماهای دشمن بعثی
گلزار شهدای خضر - خرم آباد
زندگینامه شهید دیانا کاکاوند
به نام خدای شهیدان دشت کربلا که با شهید شدن آنها اسلام شیعه بر جای ماند
امام خمینی (ره) می فرماید: شهیدان قلب تاریخ هستند.
شهیده دیانا کاکاوندی دانش آموز سال آخر دبیرستان صدر خرم آباد در 22 مردادماه سال 1348 در شهر خرم آباد در یک خانواده مذهبی و متدین دیده به جهان گشود. دیانا فرزند آخر خانواده بود. از همان اوان کودکی خیلی بچه ی زیبا و دوست داشتنی بود. همه او را دوست داشتند. دیانا چهار ساله بود که پدرش از دنیا رفت و مادر دیانا که آن موقع ۳۵ سال بیشتر نداشت سرپرستی فرزندانش را به عهده گرفت.
دیانا وقتی وارد مدرسه شد در دبستان پروین واقع در کوچه باغ فیض پیش منزل خودمان درس می خواند. از همان ابتدا بسیار مومن بود و دانش آموز زرنگ و بااستعدادی بود. از همان ابتدا قرآن را یاد گرفت. نمازش هرگز به قضا نمی رفت. حجاب را همیشه رعایت می کرد. همه او را دوست داشتیم من که خواهر بزرگتر بودم همیشه چیزهایی از او یاد می گرفتم بسیار مودب بود. در دوران راهنمایی همیشه مورد تشویق دبیران قرار می گرفت. بیشتر نمره های او ۲۰ بود. دبیرها همه او را دوست داشتند. می گفتند شاگرد مؤدب، زرنگ و مؤمنی است. وقتی وارد دبیرستان شد اصلاً بیشتر به حجابش، نماز و قرآن و درسش اهمیت می داد. بسیار قلب رئوفی داشت. دانش آموزانی که در درس ضعیف بودند می ماند در مدرسه تا به آنها درس یاد بدهد. همیشه با خدا راز و نیاز می کرد. آنقدر با خدای خودش بود پیش ما نبود. می گفت پیش شما بیایم ممکن است باعث غیبت بشود. بعضی موقع ها می دیدیم کم غذا می خورد و غذای خود را می گذاشت داخل ظرفی و به مدرسه می برد. یک روز من از او سوال کردم که چرا این کار را می کنی؟ مگه در منزل غذا نمی خوری؟ گفت آبجی یک محصل هست وضع مالی ضعیفی دارند غذا را می برم مدرسه و با هم می خوریم. طوری که ناراحت نشود.
وقتی که جنگ تحمیلی ایران و عراق شروع شده بود می گفت ای کاش من پسری بودم و به جبهه می رفتم و شهید می شدم. مادرم می گفت دیانا به خدا من تو را به یتیمی و بدبختی بزرگ کرده ام. می گفت مادر مگه خون من از این همه جوان رنگین تر است.
به خدا الان که دارم این خاطره ها را برای شما می نویسم انگار قلبم را کسی فشار می دهد. مرگ او خیلی برای ما سنگین بود. ولی مادرم همیشه می گوید انسان چیزی را که در راه خدا و اسلام هدیه می دهد غصه نمی خورد. دیانا همچون فرشته ای سبکبال به ملکوت اعلی پیوست. روحش شاد و راهش پر رهرو و یادش گرامی باد.
او مانند گلی بود که گلبرگ هایش روی سنگ فرش خیابان درب استانداری پراکنده شد. دیانا نم نم باران را خیلی دوست داشت. وقتی باران می آید براش فاتحه می فرستم و یادش را گرامی می داریم.
مروی به شهادت گل پرپر شده شهیده دیانا کاکاوندی
شهید جاویدالاثر اسماعیل قهرمانی علاوه بر جانشینی تیپ27 در عملیات رمضان، مسئولیت محور را نیز بر عهده داشت که در نهایت در مرحله سوم عملیات رمضان 30 تیر سال 61 در حالی که در اطراف پاسگاه زید سوار بر موتور بود مورد هدف قرار گرفت و در سن 21 سالگی شربت شیرین شهادت را نوشید.
هشتم اردیبهشت، شهید حمیدرضا الداغی که منتظر بازگشت فرزند خود از کلاس بود، متوجه ایجاد مزاحمت و درگیری ۲ جوان با یک دختر جوان و کشاندن دختر در خیابان به اجبار و زور شده و در یک اقدام شجاعانه و انسانی، بلافاصله برای نجات دختر جوان اقدام میکند.
متاسفانه هر ۲ جوان مزاحم، که حسب بررسی بهعمل آمده دارای سوابق متعدد کیفری هستند، در واکنش به دفاع این شهید از دختر جوان، ناجوانمردانه با سلاح سرد وی را از پشت سر مورد اصابت چاقو و سپس نفر دوم از روبهرو مورد جرح شدید قرار میدهند و پس از ارتکاب جرم از محل متواری میشوند. او بلافاصله به بیمارستان منتقل میشود اما به دلیل شدت جراحات و خونریزی به مقام رفیع شهادت نائل میآید.
نوید شاهد فارس: شهید نصراله ایمانی در سال 1337 در خانواده ای روحانی در کازرون متولد شد. وی پس از گذراندن تحصیلات خود در کازرون و اخذ دیپلم، در سال 1356 به سربازی اعزام و در پادگان هشتگل اهواز مشغول به خدمت شد. با شروع جنگ تحمیلی با اشتیاقی که به دفاع از وطن داشت به جبهه اعزام شد . و سرانجام در بیستم اردیبهشت 1362 در شلمچه بر اثر اصابت خمپاره دشمن به شهادت رسید.
این داستان حقیقی است تلخ و ناگوار از چگونگی شهادت دو مبارز راستین جبهه های جنگ دهلاویه از گروه ابوالفضل (شهید دیده ور) داستانی از آواز سوزناک غم و شفق سپیدی که بخون نشست داستانی از غروبی خونین سنگری خونین ، پیکری خونین و بالاخره داستانی از چگونگی شهادت بهمن شجاعی معروف به بهمن شیر در خاکریز دهلاویه و عملیات ایذائی شهید محراب که در آن رحمن رضازاده ، قهرمان جنگهای از هویزه تا حمله مذکور شهید می شود . ابتدا از بهمن می گویم :
شهید بهمن شجاعی فرزند محمد شجاعی، جوانی بود که در سال ۱۳۳۷ در کوره خانه های جنوب شهر کازرون در خانواده ای فقیر بدنیا آمد . وی اولین فرزند خانواده اش بود . در دامان پدر و مادر بزرگ شد پدرش کشاورزی ساده بود که روزگار را در صحراها گذرانده بود . از همان کودکی به شغل پدرش آشنا شد . بهمن بی اندازه به صحرا دل بسته بود ، روز و شب بدنبال پدر در مزرعه کار میکرد بعد از اینکه به حد تکلیف رسید بی اندازه به اصول و احکام اسلام پایبند بود . دائم حساب دارائی اش را می کرد و بی امان خمس و دیگر وجوهات واجبه را می پرداخت. در سالهای رژیم شاه با نماینده فعلی امام در کازرون تماس گرفت و بعد از پرداخت وجوهات تقاضای رساله امام می کند که بعد از چندی رساله را با آرم دیگری برایش می فرستند . در لحظات شروع انقلاب مبارزه را هرچه بیشتر ادامه داد . با تشکیل بسیج مستضعفین در آن شرکت کرد . و شبها در بسیج نگهبانی می داد و روزها هم در صحرا کار می کرد، کمتر به شهر می آمد، هرگز احساس خستگی نمی کرد.
شهید منوچهر قنادزاده
نام پدر: هادی
تاریخ تولد:2-2-1332 شمسی
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت : 24-04-1361 شمسی
محل شهادت : کوشک
دلیل شهادت :
گلزار شهدا: گلزار بهشت شهدای بروجرد - استان لرستان
شهید حمید کردی
نام پدر: علی داد
تاریخ تولد: 1-11-1341 شمسی
محل تولد: بروجرد
تاریخ شهادت : 16-12-1364 شمسی
محل شهادت :
دلیل شهادت :
گلزار شهدا: گلزار شهدای گوشه بروجرد - استان لرستان
برادر شهید حاج عبدالحسین کردی
شهید ناصر فاضلی شیرازی
نام پدر: محمدقلی
تاریخ تولد: 1-4-1340 شمسی
محل تولد: آبادان
شغل : پاسدار
تاریخ شهادت : 14-12-1365 شمسی
محل شهادت : شلمچه
دلیل شهادت :
گلزار شهدا: گلزار بهشت شهدای بروجرد - استان لرستان
شهید عبدالحسین کردی
نام پدر: عبدل
روح همه شهدا ترور از جمله شهید ترور ابراهیم باقری شاد 💔❤️